خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: ارشام

  1. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...شدم میوفته. "لعنتی، بازم گیر افتادیم." #پری با چشم‌های از حدقه در اومده یبار دیگه وضعیت رو محاسبه کردم اما هرجور حساب میکردم تو کتم نمیرفت که ارشام تونسته این غول بیابونی رو که دوبرابر خودش هست بیهوش کنه. داشتم نگاهش میکردم که با پا دست یارو رو شوت کرد که برگشت خورد تو دهن خودش برای یه ثانیه...
  2. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت‌_60 #ارشام "همش تقصیره منه، من نتونستم مواظبش باشم، اون فقط منو داشت، اون به من تکیه کرده بود، امیدش ب من بود‌، من همه چیز رو خراب کردم." با لرزیدن گوشی به سمتش خیز برمیدارم. "امیدوارم بازم پری باشه." با دیدن اسم رزا، که روی صفحه گوشی چشمک میزد، از عصبانیت داغ میکنم. انگشتم رو با حرص روی...
  3. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_59 #ارشام پام رو روی گاز فشار میدم و از بین ماشین‌ها لایی میکشم که داد امیر در میاد. -چته مرتیکه؟ اروم برو! سگ دنبالت کرده مگه؟! -فکنم پری تو خطره. چشمهای امیر اندازه نعلبکی میشه. -چه ربطی به پری داره؟ -نمیدونم رزا چه غلطی داره میکنه فکر کرده منو پری با همیم. دختره احمق خودش رفته ازدواج...
  4. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    آرشام با عصبانیت پروندها رو زیرو رو میکنم تا خیالم راحت شه که همشون سر جاشونن. امیر: ارشام چرا پس هیچ چیزی تغییر نکرده؟ ابروم رو بالا میندازم و با کلافگی به ادامه کارم میرسم. -نمیدونم. همه چیز سرجاشه. -این چجور دزدی بود که هیچی نبرد؟ -خب نگهبان فهمیده. اونم فرصت نکرده چیزی به دزد. تق تق تق -بیا...
  5. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...سرگیجه داری یکم استراحت کن. سرم رو بالا پایین میکنم و همونجا رو مبل ولو میشم. پریا با صدای در اتاق چشم های خوابالوم رو میمالم. "پوف باز این ارشام اومد." -ارشام گفتم میخوام بخوابم مزاحم نشو. -پری؟! منم امیر. میتونم بیام تو؟ عه امیر اومده. روی تـ*ـخت میشینم و دستی به پاچه شلوارم میکشم که تا...
  6. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...کارای مربوطه رو کردم. دستم و صورتم رو با حوله خشک کردم رفتم توی آشپزخونه که با یه میز پر از خوراکی مواجه شدم. تازه فهمیدم چقدر گشنمه! -سلام ارشام خان. یه نگاه کردم دیدم برعکس روزای دیگه که فقط یکم لـ*ـباش برق میزد، امروز رژ قرمز زده، چقدر هم بهش میاد. بیخیال سلامی سر سری میکنم و مشغول صبحانم...
  7. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    با کنده شدن یه چیزی از پلک‌هام چشم‌هام تا اخرین حد گشاد میشه. پری رو میبینم که مژه دستشه با نیش بازم نگاهم میکنه. -آرومتر دختر، چشمم رو سوراخ کردی. -باشه حالا انقدر حرف نزن رژت رو پاک کنم، ولی خوشگل شده بودیا. چپ چپ نگاهش میکنم و بی حرف منتظر میمونم اون لعنتی‌هارو از صورتم پاک کنه. صورتش رو جلو...
  8. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    خزیده خزیده، از زیر تـ*ـخت بیرون میام. هنوز نصف بدنم زیر تـ*ـخت بود که ناگهانی در اتاق باز میشه و ارشام با نیش باز میاد تو. ارشام: هاهاها، گیرت انداختم. با لبخند خبیث به سمتم میاد و منم با هول دوباره به سمت زیر تـ*ـخت شیرجه میرم، اما ارشام زود دست به کار میشه و از پاهام میگیره و منو میکشه بیرون، هرچی به...
  9. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    پری سرش رو بلند میکنه. برای یه لحظه واقعا ازش میترسم، چرا چشماش انقدر ترسناک شده؟ پری با قیض میگه:میدونی برای یه دختر چی مهمه؟ یه قدم میاد جلو که من یه قدم عقب میرم. -نه. چی؟ -موهاش. و میدونی اگه کسی موهاش رو خراب کنه چه بلایی سرش میاره؟ -نه چه بلایی -هرکاری میکنه، تا انتقام موهاش رو بگیره...
  10. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    آرشام وقتی رسیدیم خونه، پری مستقیم رفت سمت اتاقش. تا خود اینجا داشت بهم فحش می‌داد. البته من تلافی نکنم ارشام نیستم، چغندرم! رفتم یه دست لباس راحتی از امیر گرفتم و پوشیدم. روی مبل ولو شدم. "آخيش خسته شدم، عجب غلطی کردم گفتم بیام به اینا یه سر بزنما!؟" نریمان:داداش مهدکودک باز کردین؟ -چطور؟ با...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا