Usage for hash tag: آینه_ی_شکسته
-
داستان کوتاه آینه ی شکسته | صادق هدایت
...گرفته بودند. تیراندازی، شیرینی فروشی، سیرک، اتومبیل‌های کوچکی که با قوه‌ی برق به دور یک محور می‌گردیدند. بالن‌هایی که دور خود می‌چرخیدند. نشیمن‌های متحرک و نمایش‌های گوناگونی وجود داشت. صدای جیغ دخترها، صحبت، خنده، صدای همهمه موتور و موزیک‌های مختلف در هم پیچیده بود. #آینه_ی_شکسته ~ #صادق_هدايت- SAEEDEH.T
- ارسال #3
- انجمن: داستان کوتاه پارسی
-
داستان کوتاه آینه ی شکسته | صادق هدایت
...در قهوه خانه‌ی سر کوچه‌مان صبحانه بخورم. از آنجا که بیرون آمدم، اودت را دیدم. کیف ویولون دستش بود و به طرف مترو می‌رفت. من سلام کردم، او لبخند زد. بعد اجازه خواستم که آن کیف را همراهش ببرم. او در جواب سرش را تکان داد و گفت «مرسی». از همین یک کلمه، آشنایی ما شروع شد. #آینه_ی_شکسته ~ #صادق_هدايت- SAEEDEH.T
- ارسال #2
- انجمن: داستان کوتاه پارسی
