رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کسری تا قیافهی هاج و واج منو دید شروع کرد به حرف زدن:
- قیافهت چرا اینطوریِ افسون؟ نترس بابا مهتاب خودیه!
دختره که تازه متوجه شدم اسمش مهتابِ اومد جلو دستش رو آورد جلو تا باهاش دست بدم:
- من مهتابم، از آشناییت خوشبختم. تو باید افسون باشی، تعریفت رو از کیان و کسری زیاد شنیدم.
کیان اومد...
#پارت_۳۷
نجمه، همچون دختر بچهای که خطایی مرتکب شده و منتظر تنبیه است، سرش را پایین میگیرد و منتظر میماند تا شخصی که او را صدا زده بود، بیاید.
صدای قدمهایی بر روی حیاط که پر از سنگ ریزه بود، میآید و بعد از لحظاتی، ایرن که هنوز دستی که با آن پوست گوسفند زبان بسته را لمس کرده بود را بالا گرفته...