خب اینجا که عادیه, دعوامون شد. اونم رفت بالا, منم رفتم بیرون.
یکم دیگه جلو میزنم, همچنان از در اتاق بیرون نیومده.
به هوای اینکه چیزیش شده, دوربین اتاقش رو چک میکنم.
با دیدنش که عین مدلها لباس جدیدش رو تنش کرده بود و راه میرفت عشوه میریخت هنگ میکنم.
"مگه این الف بچم از این چیزا بلده؟"
البته...