رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_10
با صدای اهورا بیخیال فکر کردن شدم و نگاهم رو به سمت خودکار و کاغذ بردم، اهورا مکثی کرد و رو کرد سمت آقای هاشمی و گفت:
ـ گفتید چه زمانی متوجه شدید دخترتون به قتل رسیده؟
آقای هاشمی تک سرفه ایی کرد و زل زد به اهورا گفت:
ـ ساعت پنج و نیم، شیش بود؛ ما تو راه برگشت به تهران بودیم که اقای فلاح...
به حرفای پدر و شوهر خاله اش گوش می داد و بعضی موقع نیز در بحث هایشان دخالت می کرد، با صدای جیغ مانند کیمیا از جایش پرید و بهت زده به سمتش برگشت.
- وای داداش اومدی؟
کیمیا جستی زد و به طرف او قدم برداشت و خود را در آ*غو*ش او انداخت. کیسان از بهت بیرون آمد و دستانش را دور کمر خواهرش حلقه کرد و زیر...
#پارت_10
باقی عکسها هم عکس من بودند. هر سه در فکر فرو رفته و هر کدام به گوشهای خیره ماندیم. با صدای حامی رشتهی افکارم از هم گسیخت:
- دیگه عکسی نداری؟ حتما باید از نوزادی تا 7 سالگیت یک چیزهایی باشه. امکان نداره!
سارا با چشمهای ریز شده گفت:
- زیرزمین رو بگردیم؟
فکر خوبی بود. به سرعت از جا...
#سودای_شقایق_ها
#پارت_10
#مهناز_رضوی
پرستو با صدایی محزون که هیچ ربطی به چهره خنثیاش نداشت گفت:
- ماهان اگه یک درصد هم جا داشت که من و تو به نتیجهای برسیم مطمئن باش من این دوستی رو بهم نمیزدم. دیگهم اصرار نکن و برای جفتمون از اینی که هست سختترش نکن؛ بذار با یک خاطره خوب از هم دیگه یاد...
#پارت_10
#رویای_قاصدک
میخواهم در این بین سری به اتاق مرضیه بزنم اما وقتی وارد سالن میشوم مردی بلند قامت و خوش استایلی را مقابل میز پری میبینم که با لحنی نه چندان دلچسب در حال بحث با اوست. نزدیک تر که میشوم با شنیدن اسم میوه چی متعجب به او خیره میشوم. قطع به یقین از طرف میوه چی بزرگ آمده است...