خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_15

  1. Razawie

    در حال تایپ رمان سودای شقایق‌ها | Razawie کاربر انجمن رمان ۹۸

    #سودای_شقایق_ها #پارت_15 من ذاتا آدم پرجنب‌وجوش و سخت‌کوشی بودم و خیلی زود با کار فروشندگی سازگار شدم و الحق فروش خوبی هم داشتم. با رسیدن وقت ناهار بالاخره دست از کار کشیدیم و برای صرف ناهار به طبقه بالا فروشگاه رفتیم. پرستو با سرخوشی از فروش نسبتا خوبی که داشتیم مرا مخاطب قرار داد و گفت: - بعد...
  2. *ELNAZ*

    در حال تایپ رمان نبض سرنوشت | *ELNAZ* کاربر انجمن رمان ۹۸

    #نبض_سرنوشت #پارت_15 تا خواستم مخالفت کنم بهار زحمتش رو کشید. -اما آقا جون می‌خواستیم با بچه ها بریم به گشتی بزنیم! ماهان بدون توجه به حرف بهار از همه خدافظی کرد و نشست تو ماشین. به سختی سوار شدم و درو بستم . "ماهان" وقتی آقاجون پیشنهادش رو داد کلی خوشحال شدم. می‌خواستم بدونم کجا زندگی می‌کنه...
  3. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_15 #رویای_قاصدک تیدا _اجی من همه ی حرفاتو قبول دارم. اما چند تا سوال برام پیش اومده. ممکنه من با آرمین ازدواج کنم و خوشبخت بشم یا نشم ممکنم هست که من ده سال دیگه با کسی دیگه ازدواج کنم اون وقتم شانس خوشبخت بودن یا نبودنم پنجاه پنجاست. پس چرا الانی که هیچ دلیل منطقی برای رد کردن آرمین نیست...
  4. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    بعد از خوردن صبحانه آرشام پز. آرشام راهی سرکارش شد. منم نشستم روی مبل راحتی و مگس میپروندم؛ چون دیروز خونه رو تمیز کرده بودم کاری نداشتم. بیکاری هم بد دردی هستا! خب الان که بیکارم برم خونه رو بگردم... با ذوق از پله ها بالا رفتم اتاق هایی که کنار اتاق من بودن رو باز کردم دو تا از اتاق ها ساده...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا