رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_شش
طولی نکشید که بساط ناهار جمع شد و پناه و شایان هر دو روی کاناپه لم داده بودند و کیک میخوردند. شایان در حالی که دنبال فیلمی برای دیدن میگشت، دست دور شانهی پناه انداخت و به خود نزدیک کرد. پناه که دیگر به این غافلگیریهای شیرین عادت کرده بود؛ لبخند زد و با آرامش سر به سـ*ـینهی ستبر و محکم...
#پارت_ چهل و هفت
وارد رستوران شدیم یه رستوران بزرگ و شیك بود،
سر میز نشستیم.
برگشتم سمت علیرام:
-کجا باید دستام رو بشورم؟
علیرام:
-بیا نشونت بدم.
من:
-نه بگو خودم میرم.
جلو آیینه سرویس بهداشتی وایسادم و چند مشت آب به صورتم زدم. نمیدونم چرا امشب انقدر صورتم، چشمام و نگاهم مظلوم شده!؟
آب رو بستم...
#پارت_ چهلو سه
لبخندپهنی رو صورتم نشسته بود، هرچقدر اسب بیشتر میتاخت صدای خنده هام بلندتر میشد؛ انگار همه چیز رو فراموش کرده بودم، فراموش کرده بودم الان کجام؟ فراموش کرده بودم کسی که انقدر نزدیك بهم نشسته همونیه که رویاهام رو خراب کرد.
فراموش کرده بودم شالم از سرم افتاده و موهام میخوره به...