خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_نهم

  1. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_دهم همین دو کلمه را گفت و از کنارش گذشت و رفت. در آن لحظه هیچ کاری از او بر نمی‌آمد جز اینکه به رفتن مرد خیره شود آن‌هم در حالی که وجودش را حسی گنگ در بر گرفته بود. دستش را روی قلبش مشت کرد و با صورتی گر گرفته زیر لـ*ـب زمزمه کرد: ‌- این دیگه چی بود! هجوم خاطراتی که روزی آن‌ها را...
  2. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_نهم او دیگر که بود؟ چرا هیچ واکنشی نشان نمی‌داد -اون... اون یه شیطانه صدای لرزان مرد او را به خودش آورد انگار وخامت اوضاع روی او تاثیر خودش را گذاشت که انگار قدرتش چند برابر شد یقه مرد را گرفت و با پا به گودی پشت پایش ضربه زد همین که دست‌هایش شل شد و از تن مرد فاصله گرد او را...
  3. <<maral>>

    در حال تایپ رمان نیمه‌ی تاریک آزادی | <<maral>> کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_نهم #نیمه_تاریک_آزادی در را که باز می کند با لیلا رو به رو می‌شود. لیلا با لبخند پارچی را سمتش گرفته و می‌گوید: - این بچه از بس عجله داشت که یادش رفت این دوغ رو بیاره. پارچ را دست امیر می‌دهد و اضافه می‌کند. - ببین پسرم اگه کاری کمکی از دستم بر می‌یاد بگو ها! این بچه رو هم زور کن و...
  4. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_نهم بالاخره بعد از دو ساعت و نیم صحبت کردن و تبادل نظرات دو خانواده، مجلس خواستگاری به اتمام رسید و دیدار بعدی، موکول شد به مراسم کوچکی که قرار بود در محضر، برای محرم شدن آوا و سروش برگزار شود. بعد از جمع کردن ظروف کثیف این مهمانی چند ساعته، که گویا برای شصت نفر ترتیب...
  5. bitter sea

    در حال تایپ رمان زندگی بی‌انقضا | bitter sea کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_نهم آینه ای که برعکس به دیوار زده شده بود. تصویر آیینه من بودم؛ اما با صورتی بی‌روح و لـ*ـب‌هایی به هم دوخته شده و چشم‌های سفید مو‌های پریشون‌ام توی هوا معلق بودند. احساس ضعف می‌کردمو احساس عجیبی داشتم انگار توی خلسه بودم، چیزی مثل ‌هم خواب باشی ‌هم بیدار صدا‌های دور و برت رو بشنوی و نتونی...
  6. زینب نامداری

    در حال تایپ رمان تابستانی که برف بارید | زینب نامداری کاربر انجمن رمان ٩٨

    بنام خدا #پارت_نهم #تابستانی_که_برف_بارید #زینب_نامداری با صدای پدرم از فکر درمیام و چون متوجه نشدم چه گفته جواب صحبت قبلیش رو میدم. -نه ناهار خوردم... با سپیده رفتم فسفودی. لـ*ـب‌هایش که برای صحبت جم می‌خوره، منم سریع با لحن مخصوص به خودش شروع می‌کنم به گفتن حرف تکراریش و صحبتمان همزمان می‌شه...
  7. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    با حس فرو رفتن تیزی توی پوست دستم، چشمام رو به سختی باز میکنم. "اوف لعنتی چرا باز نمیشه انگار چسب زدن به پلکهام" چشمام رو روی هم فشار میدم و اینبار باقدرت بیشتری بازش میکنم که احساس میکنم چشمهام کور شدن. آروم لای چشمام رو باز میکنم. اولین چیزی که به چشمم میخوره؛ قیافه اخمو امیر که مشغول وصل کردن...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا