خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سطح رمان از نظر شما؟

  • عالی

    رای: 8 88.9%
  • خوب

    رای: 1 11.1%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه شما؟

    رای: 0 0.0%
  • آیین

    رای: 1 11.1%
  • سوگند

    رای: 1 11.1%
  • مهدی

    رای: 1 11.1%

  • مجموع رای دهندگان
    9
وضعیت
موضوع بسته شده است.

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
آیین
درگیر پرونده ها بودم که تقه ای به در خورد و بلافاصله خانم افشار وارد اتاق شد.
-بفرمایید خانم افشار؛ امری داشتید؟ دختر خانومتون رو ملاقات کردید؟
-بله، دیدمش؛ اما بذارین اول یک چیزی رو برای شما روشن کنم؛ دختر من کسی نیست که به خاطر منافع خودش، به ضرر بقیه کاری انجام بده؛ چه برسه به اینکه بخواد کسی رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم
به سختی به خانه برگشتم. سرم به شدت درد می کرد و به استراحت کوتاهی نیاز داشتم. از به زندان افتادن دخترم و نبودن اسم شوهرم در لیست شهدا، کاسه صبرم لبریز شده بود. تا مرز دیوانگی رفته بودم. توانی برای راه رفتن نداشتم؛ به دیوار تکیه دادم و سرم را بین دست هایم گرفتم. پنجره باز بود و هوای خنکی به داخل خانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
آیین
درگیر کار با سیستم بودم که ضربه ای به در خورد. دست از کار کشیدم:
-بفرمایید داخل .
در باز شد و بلافاصله ستوان سلیمانی احترام گذاشت:
-آیین، سروان رشادت باهات کار داره.
پرسیدم:
-نگفت چه کاری؟
مهدی سرش رو تکون داد :
-نه ولله؛ ولی گمون کنم مربوط به همین دختره ست.
حرفش رو تایید کردم و به سرعت از اتاق خارج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
_آیین جان، پسرم، چیزی نمی خوای؟
لبخندی زدم:
-نه مامان سمانه؛ دست شما درد نکنه.
سمانه خانم با لبخند رو به پدرم کرد و گفت:
-شما چیزی نیاز ندارید؟
نفس عمیقی کشید:
-نه، خیلی ممنون؛ برو به کارت برس.
با رفتن سمانه خانم، پدرم رو به من گفت:
-چی شده پسر؟ چرا این قدر تو خودتی؟
پوزخندی زدم و دستی تو هوا تکون دادم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
به محض اینکه وارد کلانتری شدم، مهدی سر راهم سبز شد و احترام گذاشت. سلامی کردم و به سرعت از روبه روش رد شدم. صدای گریه و فریاد به گوشم رسید:
-چرا یکی به من یه جواب درست و حسابی نمیده؟ چرا باید به همین راحتی ...
مهدی به طرف خانم افشار رفت و وسط حرفش پرید:
-خانم افشار، ما که به شما گفته بودیم اگه دخترتون بی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، Mari71 و 6 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوگند
توی این چند روز یک دقیقه هم نخوابیدم. دوست نداشتم گریه کنم؛ اما نمی تونستم؛ مگه میشه برای بی گناهی ات اشک نریزی؟ خیلی غیرمنطقیِ که برای مظلومیتت زار نزنی. مثل بت شده بودم؛ فکر نمی کردم توی شرایط سخت این قدر راحت تسلیم بشم؛ فکر نمی کردم این قدر راحت در برابر نامردی های دنیا سر خم کنم. پوزخندی روی لـ*ـبم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، Mari71 و 6 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون اومدیم. مادرم گفت:
-دخترم، برات بهترین وکیل رو می گیرم؛ نمی ذارم اون اتفاقی که می خواد بیفته، بیفته.
سرم رو به طرفین تکون دادم:
-نه مامان، من وکیل نمی خوام.
-آخه چرا؟
نفس عمیقی کشیدم:
-از قدیم گفتن سر بی گنـ*ـاه تا پای دار می ره؛ اما بالای دار نمی ره.
لبخندی زدم و ادامه دادم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، نگین نوروزی و 4 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رفتن خانم افشار، به ستوان ملکی اشاره کردم که خانم زمانی رو به اتاق بازجویی ببره. اتاق بازجوییِ ساده با اتاق بازجوییِ گسترده فرق داشت و ساده تر بود. بیشتر شبیه یک اتاق خیلی کوچیک بود که فقط یک میز وسطش قرار داشت.
بعد از چند دقیقه وارد اتاق شدم و روی صندلی نشستم. فرمی رو روی میز گذاشتم و به طرفش هول دادم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، Mari71 و 5 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
دادستان بعد از شنیدن حرف های خانم زمانی گفت :
-خیلی خوبه، فرم اطلاعات رو هم بررسی کنید. محل کارش هم برای تحقیق مکان مناسبیِ. می تونید از طریق تماس، اطلاعات خوبی به دست بیارید.
مخالفت کردم:
- نه، شخصأ به بیمارستان برم بهتره.
لبخندی زد و بلند شد:
-من به شما ایمان دارم ستوان، می دونم که به بهترین نحو تحقیقات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، Mari71 و 6 نفر دیگر

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,517
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دادستان وارد سرد خونه شدیم. درخواست کردم که برای بررسی دوباره جسد سرگرد مهدوی، اجازه داده بشه. با نشون دادن نامه وارد اتاقی شدیم که سرد تر از بقیه نقاطِ عمومی بود. صدای گریه و فریاد به گوشم می رسید. سعی کردم از فضای بیرون خارج بشم و حواسم رو به صحبت های بازرس جمع کنم.
بازرس جسد: سرگرد در لحظاتی که آماده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، نگین نوروزی و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا