خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: مهر بی قائده
نام نویسنده: مهناز
نام ناظر: masihabzed
ژانر: فانتزی، عاشقانه
خلاصه: دختری به اسم(ریحانه)دختری از جنس سختی، از جنس تنهایی و ناامیدی، دختری که نمی داند از کجا آمده و چه آینده ای پیش رویش است. ناگهان به دنیای دیگری کشیده می شود.دنیای غریبه ولی آشنا!
دنیایی عجیب تر و بیرحم تر از دنیای خودش. ریحانه در آن دنیا با شخصی آشنا میشود. آنها تمصیم می گیرند کار بزرگی انجام دهند و...​


نقد و بررسی رمان مهر بی قائده | مهناز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، MĀŘÝM، Vahide.s.shefakhah و 5 نفر دیگر

Asal_Zinati

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/2/20
ارسال ها
593
امتیاز واکنش
19,814
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار..
زمان حضور
129 روز 11 ساعت 21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی رمان مهر بی قائده
نکته: این متن محتوای رمان رو لو می‌دهد!
فانتزی، دنیای وسیعی برای نویسندگی است و هیچگاه نمی‌توان گفت دیگر ایده‌ای برای نوشتن از این ژانر وجود ندارد! اما این ژانر گسترده متاسفانه در نوشته‌های امروزی با کلیشه تلفیق شده و از جذابیت‌های آن کم!
مهر بی قائده رو می‌توان از این بابت رمان جدیدی نامید. اتفاقاتی که می‌افتاد و خط رمانی از کلیشه کمی برخوردار بود و نویسنده توانسته بود رمانی زیبا و بدون کلیشه بسازد. اما مهر بی قائده هم مانند تمامی رمان‌ها بی نقص نبود و اشکالاتی داشت.
ایده اصلی رمان، از به چاه افتادن ریحانه تا آخرین خط رمان جا برای پخته‌تر شدن دارد. در جایی از رمان به جهان‌های موازی اشاره شد، اما این اشاره تنها در همون حد بود و بس! ایده‌ی استفاده از جهان‌های موازی می‌تواند گسترده‌تر شود و دلیل منطقی‌تری داشته باشد! اینکه جاستین مقاله‌ای خوانده و کسی را می‌شناسد، کافی نیست! مخصوصا وقتی متوجه می‌شویم که او هیچگونه کنجکاوی نسبت به ریحانه ندارد که به فضاسازی تا حدی ضعیف رمان برمی‌گردد.
هرچه فضاسازی در رمان قوی‌تر باشد، خواننده رمان را بهتر درک می‌کند و در احساسات شخصیت‌ها بیشتر شریک می‌شود؛ برای این امر توصیفات پیشنهاد می‌شود که در مهر بی قائده برای توصیف احساسات کم کاری شده بود!
این کم کاری را می‌توان از شروع رمان بررسی کرد:
شروع رمان، بیدار شدن ریحانه در گاوداری شروع زیبا و دلنشینی بود و اگر کمی بیشتر توصیف و فضاسازی می‌شد، حتی می‌توانست شروع نابی باشد! برای مثال از بیدار شدن ریحانه در گاوداری تا آمدن سودابه خانوم، می‌توانست کمی طولانی‌تر باشد و عوضش ریحانه در افکارش از نگرانی‌هایش و اینکه چه شد که خوابش برد بگوید! و موقع دیدار با سودابه، فرصت مناسبی برای توصیف چهره‌ی او به صورت تیکه تیکه بود. به این صورت که بجای بیان خشک و مستقیم "او عصبانی بود" که یک روش توصیف نامناسب است، می‌شد گفت "سرخی پوست سفیدش نشان از عصبانیتش می‌داد و از چشمان مشکیش خون می‌بارید" که هم توصیف چهره‌ی مناسبی است، هم حس عصبانیت را بهتر توضیح داده است.
و زمانی که سودابه خانوم یک کشیده به گوش ریحانه زد، درد می‌توانست ملموس‌تر به خواننده برسد...
با انجام و گسترش متن، نویسنده شروع قوی‌تری خواهد داشت!
دو عنصر زمان داریم؛ گذشته و آینده که می‌توان در حالِ شخصیت استفاده کرد. پس وقتی ریحانه راه می‌رود و از گذشته‌اش می‌گوید، شما دارید یکی از عناصر را از دست می‌دهید بی آنکه خودتون بدونید!
گذشته‌ی ریحانه می‌تواند به صورت تیکه تیکه و مبهم در طول رمان پخش بشود تا خواننده هرچه بیشتر تشنه‌ی ادامه دادن رمان بشود. به خصوص در زمانی که ریحانه می‌گوید قصد بازگشت به دنیایش را ندارد؛ این قسمت می‌تواند فرصت خوبی برای کنجکاو کردن خواننده باشد!
البته باز هم اگر بک بزنیم و به صحبت درمورد جهان‌های موازی برگردیم، نکته پررنگ دیگر عدم کنجکاوی جاستین نسبت به ریحانه هست. بهتر است نویسنده در موقعیت‌های مختلف خود را جای کاراکترهایش بگذارد و ببیند اگر خودش هم بود، رفتاری مانند شخصیت‌هایش نشان می‌داد؟
کاری به طیف اخلاقی‌ متفاوتشان ندارم، هر آدمی وقتی ببیند فردی از نه کشور دیگه، نه شهر دیگه بلکه از جهان دیگر به دنیایش میاید، کنجکاوی و تعجب بیشتری نسبت به این موضوع نشان می‌دهد! و این را می‌توان با سوالات مکرر و... نشان داد.
ورود ریحانه به جهان جدید و طرز عقاید، لباس‌ها و رفتار آن‌ها نشان از ذوق نویسنده داشت! ترکیب چند فرهنگ و عقاید و میکس آن‌ها با فانتزی، ریسک بود ولی نویسنده توانسته بود به خوبی آن را نشان بدهد. هر چند من به عنوان یک خواننده همچنان کمی سردرگمم که امیدوارم در آینده، رمان توجه بیشتری نسبت به جهان موازی نشان بدهد.
اتفاقات فراواقعی در رمانی مانند مهر بی قائده جایی ندارند! پس قسمتی که مادر جاستین به ریحانه‌ای که مثلا فراموشی گرفته و از هویت خودش خبر ندارد و مهم‌تر از آن سردرگم است و یک غریبه، نمی‌گوید با پسرم برو و دور بزن! اگر هدف از این کار نویسنده بیرون رفتن ریحانه و جاستین باهم بود، می‌شد دلایل بهتر و منطقی‌تری آورد!
یا زمانی که به ریحانه گفته می‌شود شورشی در کار هست و او هم باید شرکت کند. مطمئنا هیچ وقت به این راحتی از خیا‌‌نت صحبت نمی‌شود و این بجز به عنوان یک اتفاق فراواقعی، جایی در رمان نداشت!
از ابتدای رمان تا چندین پارت اولیه، خوشحال بودم که بالاخره رمانی رو نقد می‌کنم که توصیف چهره مناسبی دارد و می‌داند توصیف چهره باید کم کم باشد و نه یک آن با حجم زیاد! اما هر چقدر که بیشتر می‌گذشت، توصیف چهره ناگهانی‌تر و به دور از استاندارتر می‌شد!
توصیف ظاهر کاراکترهاتون رو آرام آرام در طی رمان پخش کنید و باتکرار آن‌ها، کاری کنید تا از ذهن خواننده پاک نشوند! این کار حتی فضاسازی که اول قید کردم هم تقویت می‌کند.
موردی که مشخص است، این است که نویسنده علاوه بر طرح اصلی، برای رمان خود اهداف کوچکی هم دارد؛ برای مثال وقتی به آدابی مخصوص و زیبا در رمان اشاره شد که نشان از دید باز نویسنده و اهمیت او به رمانش است!
اگر بخواهیم به روابط جاستین و ریحانه بپردازیم، اول از همه می‌گویم عشق ریحانه نسبت به جاستین خیلی سطحی و ناگهانی بود! من اصلا درک نکردم که چه و چطور این عشق بوجود آمد! نویسنده مهر بی قائده باید تمرکز بیشتری روی بخش عاشقانه رمان بگذارد و عشق بین دو کاراکترش را پررنگ‌تر و زیبا‌تر جلوه بدهد. مثلا بوجود آوردن صحنه‌های احساسی‌ و عدم عجله در رمان!
و البته پرش زمانی‌ای که یکبار از ریحانه به جاستین داشتیم. این پرش زمانی کاملا بی اساس و به نوعی اضافی بود. نویسنده باید آنقدر حرفه‌ای باشد که برای یک توصیف احساسات ساده پرش زمانی نزند و آن را با رفتار کاراکتر از دید ریحانه نشان بدهد! چاره‌ای نیست، زاویه دید اول شخص همین محدودیت‌ها را دارد!
رمان تا حدودی داشت خط و سیر یکنواخت می‌گرفت که نویسنده با ایده‌ی قصر آن را از خط یکنواخت نجات داد اما به کلیشه انداخت! این فکری هست که هر فردی وقتی کلمه‌ی "قصر" را می‌شنود به سرش می‌زند! اما در ادامه وجود طبقات مختلف و قوانین قصر از کلیشه‌ی بارز آن زد.
مبحث شورشی را که در بالا اشاره کردم را اگر بخواهم کمی بازتر کنم، می‌گویم نویسنده فرصتش را داشت! فرصت برای شناخت افراد قصر و اعتماد به ریحانه و گفتن اینکه شورشی در کار است به او بود و می‌شد خیلی بیشتر و بهتر از این روش استفاده کرد. برای مثال چند شَک ریز ریحانه به آن‌ها و بعد رفتن او به اتاق و...
نویسنده کافیست کمی فکر کند تا بهترین ایده‌ها را پیدا کند!
اگر به سراغ بررسی شناسنامه رمان برویم، اسمی را می‌بینیم که زیباست و ترکیب خوبی دارد، اما مناسب این رمان نیست. دنیای فانتزی رمان باید از اسم [اولین قسمتِ مورد مشاهده خواننده] معلوم باشد و مهر بی قائده جز رمانی عاشقانه ذهن من را به جایی نمی‌برد.
این عیب حتی در خلاصه هم پیداست، خلاصه هم مانند اسم زیباست اما مناسب نیست.

خلاصه: دختری به اسم(ریحانه)دختری از جنس سختی، از جنس تنهایی و ناامیدی، دختری که نمی داند از کجا آمده و چه آینده ای پیش رویش است. ناگهان به دنیای دیگری کشیده می شود.دنیای غریبه ولی آشنا!
دنیایی عجیب تر و بیرحم تر از دنیای خودش. ریحانه در آن دنیا با شخصی آشنا میشود. آنها تمصیم می گیرند کار بزرگی انجام دهند و...
سختی، تنهایی و ناامیدی بهتر است در رمان نشان داده بشوند همانطور که نویسنده معروف، آنتوان چخوف می‌گوید:
«به من نگو ماه می‌درخشد، درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده»
نشان بدید که ریحانه سختی کشیده و ناامید است و تنها! نه تنها بیان آن‌ها...!
و مقدمه‌ای که نه شبیه به خلاصه، اما جای کار بیشتری دارد و می‌تواند زیباتر شود!
چیزی که پیداست این است نویسنده ذوق و هوش زیادی برای نگارش رمان دارد. اتفاقات افتاده در رمان پشت سر هم و "جدید" بود و جذابیت لازم را داشت. دیالوگ‌ها هم جذاب بود اما پتانسیل پخته‌تر شدن را داشت!
مهر بی قائده می‌تواند با رعایت تمامی نکات بالا رمانی حرفه‌ای‌تر بشود. این رمان زیبا و دلنشینِ نویسنده جا برای پیشرفت بسیاری دارد!
99/6/16
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان مهر بی قائده | مهناز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، MĀŘÝM، Vahide.s.shefakhah و 8 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
به نام خدای مهربونی ها
نام رمان، ابتدا با شنیدن این نام مهر و عشق و علاقه و بدون قائده به ذهن من رسید، اصلا اثری از ژانر فانتزی در این نام دیده نمیشه. درواقع نام رمان باید طوری انتخاب میشد که حداقل تصور کوچکی از ژانر به ما بده یا جذاب تر باشه.
جلد، باتوجه به ژانر رمان که عاشقانه و فانتزی جلد رمان اصلا تصوری دررابطه با فانتزی بودن به خواننده القا نمیکنه، بیشتر حس میکنیم ژانر رمان عاشقانه و مذهبیه. جلد رمان باید با توجه به ژانری که دارید زده بشه.
خلاصه، خلاصه ای که با دختری به نام...رمان درباره دختریه که... این خلاصه ایراد داره
خلاصه باید در چند خط طوری بیان بشه که خواننده رو جذب کنه و چکیده ای درباره رمان باشه که خواننده رو به چالش خوندن بزنه یا حتی میتونید با چند خط دلنوشته خلاصه جزئی و جذابی در رابـ*ـطه با رمانتون به خواننده بدین.
مقدمه
داستان مقدمه خوبی داره به نسبت، اما میتونه زیبا تر نوشته بشه.
علائم نگارشی، درست و بجا رعایت نشده.
دیالوگ ها و توصیفات، رمان با دیالوگ شروع شده و توصیف خیلی کمی در رابـ*ـطه با حالت شخصیت های داستان داده شده. توصیفات و فضا سازی خوبی نداره.پست دوم، شخصیت داستان باید از اینکه در جایی ناشناخته چشماشو باز کرده هراس داشته باشه نه از اکسیژن و هوای آزاد لـ*ـذت ببره،کسی که شنا بلد نباشه با دست و پا زدن روی آب نمیاد این هم منطقی نیست. عشق جاستین و ریحانه خیلی سطحی بیان شده. عشق خودش انقدر عمیق هست که موقع توصیف و بوجود اومدنش احساسات خاص و هیجان انگیزی برای دختر قصه بوجود بیاره، اما شما خیلی سریع از این قسمت رد شدین و سعی نکردید کمی به اتفاقات پر و بال بدید و فضاسازی خیلی خوبی برای خواننده بوجود بیارید
مونولگ نویسی بشدت ضعیفه و فضای خارج از دیالوگ ها و توضیحات هم همینطور
هیچ جذابیتی برای خواننده ایجاد نمیشه وقتی اون سوالات رو از خودشون میپرسن، باید مکان رو توصیف کنن پس این ضعف در توصیفات مکانی هست
سیر رمان خیلی تند داره پیش میره توی اول و فورا از اتفاقات گذشته میشه، درصورتی که میشه همین اتفاقات رو خیلی جذاب و زیبا تر نوشت و بهشون پر و بال داد و توصیفشون کرد
نثر رمانت مشخص نیست ادبی یا عامیانه
جایی ادبی مینویسی
جایی عامیانه

پس اینم باید اصلاح بشه.
اما نام مکان هایی که به کار بردی خیلی جذاب هستن، نه جایی قبلا استفاده شدن و نه وجود دارن. این نشون میده قوه تخیل بسیار خوبی داری اما باید استفاده کنی ازاین قوه تخیل و به رمانت پر و بال بدی و توصیفات خیلی بهتری رو جایگزین کنی عزیزم
موفق باشید.
1399/6/18


نقد و بررسی رمان مهر بی قائده | مهناز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • پوکر
Reactions: Narges_Alioghli، MĀŘÝM، Vahide.s.shefakhah و 10 نفر دیگر

Vahide.s.shefakhah

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/5/20
ارسال ها
216
امتیاز واکنش
3,690
امتیاز
228
محل سکونت
تهران
زمان حضور
36 روز 15 ساعت 29 دقیقه
بسم الرب الطاهرین
نقد رمان مهر بی قائده
در وهله ی اول قلم صمیمی و دوستانه ی نویسنده می تواند ارتباطی هرچند کم با مخاطب برقرار کند. نام رمان، جلد ونمای ابتدایی رمان، ذهنیتی عاشقانه و مذهبی به دور از هرگونه فضای فانتزی و تخیلی برای مخاطب به وجود می آورد، به عنوان رمان اول رمانی فانتزی و تخیلی که درفضایی اسلامی همچون ایران اتفاق بیافتد توصیه نمی شود، زیرا این دو فضا هیچ سنخیتی باهم ندارند و قلمی گیرا و پخته می طلبد.
دررابطه با خلاصه ی رمان لازم است ذکر کنم که بار ها در آموزش های اصولی اشاره شده که خلاصه نباید شروعش با: دختری که...، داستان درمورد دختریست که...، داستان از آنجا شروع شد که... خیلی کار حرفه ای نیست و بهتر است خلاصه ی رمان، کوتاه، پر ابهام، جذاب و گیرا و دارای اطلاعاتی کافی و ابتدایی برای مخاطب باشد و مقدمه ی رمان هم باید بسیار مربوط به رمان باشد که می شود گفت این مورد به نسبت بقیه کمی قوی تر نوشته شده.
نکات ویراستاری و املایی به خوبی رعایت نشده اند و میتواند روی دید مخاطب تاثیر بگذارند.
میزان دیالوگ و مونولوگ در متن باید توازن و ارتباط خوبی داشته باشند، یعنی مخاطب نخواهد مونولوگ ها را به علت ضعف رد کند تا به دیالوگ برسد یا انقدر حجم دیالوگ زیاد باشد که مخاطب ارتباطی با فضا و شرایط برقرار نکند، مثلا:
- اوهو چه باحال. ولی من که از دستگاه های گاوداری چیزی نمیدونم.
- لازم نیست تو از دستگاه ها بدونی، دستگاه ها هم مسئول خودشون رو دارن تو فقط باید از گاو ها، تغذیشون و بیماری هایی که میگیرن بدونی. کار با دستگاه هارو هم کم کم یاد میگیری. این چیزا رو که میدونی؟
- آره میدونم
- باشه پس من یه کاری تو گاوداری برات پیدا می کنم.
- واقعا؟ زحمت نمیشه برات؟
- چرا زحمت میشه برام
این بشر اصلا تعارفی نبود. تا وقتی رسیدیم حرفی نزدم بعدش هم جاستین منو رسوند خونه و خودش رفت. وقتی رسیدم، دیدم سوفیا دم در منتظر وایستاده. تا منو دید گفت:
- سلام
- سلام منتظر من بودی؟
- آره اومدم ببینم چیکار کردین. راستی جاستین کو؟
- هیچی آقا جاستین منو که رسوند رفت گفت کار داره.
خخخ آقا جاستین
- چیزی یادت نیومد؟
- نه
از اینکه به سوفیا و آلما خانم دروغ میگفتم حس خوبی نداشتم.
- ببخشید بیا تو حواسم نبود ممکنه خسته باشی. برو تو اتاق استراحت کن.
- اشکالی نداره زیاد خسته نشدم
و رفتم داخل خونه.
(واقعا بسیاری از دیالوگ ها در متن بیهوده هستند، مثل سلام و احوالپرسی ها و آره و باشه ها!)
فضاسازی و شخصیت سازی هم باید درحدی قوی باشند که مخاطب بتواند با هر کدام از شخصیت ها ارتباط برقرار کند و با هرکدام زمانی را سپری کند، من ارتباطی برقرار نکردم! یعنی توصیف چهره ها و فضاسازی و تعریف حالت چهره ها و زوایای مکان آنقدری خوب نبود که مثلا زمانی که چشمم را میبندم بتوانم آن چهره یا آن مکان و شرایط را تصور کنم!
باور پذیری رمان سطح پایینی دارد، مثلا:
یهو زیر پام خالی شد و افتادم توی یک چاه. چند دیقه گذشته بود ولی هنوز در حال سقوط بودم. تازه یادم اومد جیغ بکشم. شروع کردم به جیغ کشیدن. این دیگه چه جور چاهی بود که تمام نمی شد. مرگم حتمی بود. شروع کردم به گریه. از شدت شوک و گریه ازحال رفتم چشمامو باز کردم.همه جا تاریک بود. ولی هنوز حس می کردم دارم سقوط می کنم. خدایا، این دیگه چیه؟ چاه نفته؟ به پایین پام نگاه کردم. یک نقطه روشن میبینم!چشمامو می مالم تا درست ببینم و دوباره به پایین نگاه می کنم. درسته نوره و این یعنی اینجا چاه نیست. اما اگه چاه نیست پس چیه؟ نکنه نور مال مواد مذاب توی زمینه؟ نه نورش سفیده. دیگه به چیزی فکر نکردم فقط منتظر موندم تا ببینم چیه. نقطه سفید بزرگ و بزرگتر می شد...
(انقدر سقوط؟ ودر انتها هیچ زخم و حتی خراشی بر اثر این سایش طولانی بر تن دختر باقی نماند؟)
یا:
بالاخره اومدم بیرون. نمی خواستم به چیزی فکر کنم فقط می خواستم از فضای آزاد و اکسیژن داخلش لـ*ـذت ببرم. بعد از چند ثانیه تونستم درست ببینم. سریع به زیر پام نگاه کردم. فقط دیدم که رفتم داخل آب. فکر کنم دریاست. اما من که شنا بلد نیستم! با بدبختی و دست و پا زدن خودمو رو به روی آب کشوندم
(لـ*ـذت از فضای باز و اکسیژن آن هم درحال سقوط؟بعد از مدتی سقوط اگر شنا هم بلد باشین یادتان می رود چه کار باید بکنید و تمام واکنشتان میتواند جیغ و گریه باشد! دست و پا زدن در آب آن هم بعد از سقوطی طولانی تقریبا غیر ممکن است مگر اینکه مردی تنومند و ورزیده در این شرایط باشد...)
یا:
-نمی خواهد با ما تعارف داشته باشی...اوه یادم رفت خودمو بهت معرفی کنم. من آلما هستم مادر سوفیا و این پسرم که میبینی جاستین برادر سوفیا و پسر منه.
-خوشوقتم
-از فردا با جاستین برین این اطراف رو بگردین بلکه یه چیزی یادت بیاد.
(کدام مادری، حتی در دنیای موازی و جهانی دیگر، پسرش را دو دستی تقدیم دختری غریبه میکند تا باهم به تفریح بروند؟)
بهتر بود به جای سوال پرسیدن و گنگ تر نمودن قضیه، توصیفات مکان و زمان و فضاسازی قوی تر انجام شوند.
یا:
اونقدر هم یهویی نبود. از وقتی کوبوندنم رو شروع کرده بودی من حالم بد شد.
جاستین دو زانو روی زمین نشست و گفت:
-ریحانه!
دلم با ریحانه گفتنش لرزید. ناخودآگاه سرم رو بالا گرفتم و با بغض گفتم:
-بله؟
-چرا اشک تو چشمات جمع شده؟ ناراحت شدی؟
دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم و زدم زیر گریه. دستم رو روی صورتم گرفتم و شروع کردم به گریه کردن.
(ارتباطی عاطفی آنهم در ابتدای رمان؟)
درمتن گاهی از کلمات محاوره ای و گاهی از کلمات ادبی استفاده می شود و کاملا ترتیب و ذهنیت را بهم میریزد.
در آخر، تغییر زاویه ی دید و انتخاب زاویه ی دید شخصیت اول، خیلی حرکت قدرتمند و محکمی نیست آنهم در رمان اول و شرایط خاص آن و عدم توانایی در تغییر لحن ها، نگاه و تفکر شخصیت ها، بهتر بود درابتدا تحقیقی راجع به موضوع رمان میکردید و سپس از زاویه دید دانای کل و سوم شخص استفاده می کردید تا اثری بهتر بر متن بگذارد.
با امید پیشرفت در قلم شما :rose:
وحیده السادات شفاخواه
کادر نقد رمان

1399/06/18


نقد و بررسی رمان مهر بی قائده | مهناز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Narges_Alioghli، _m_، MĀŘÝM و 4 نفر دیگر

_m_

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/5/20
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
1,782
امتیاز
153
زمان حضور
3 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الرب الطاهرین
نقد رمان مهر بی قائده
در وهله ی اول قلم صمیمی و دوستانه ی نویسنده می تواند ارتباطی هرچند کم با مخاطب برقرار کند. نام رمان، جلد ونمای ابتدایی رمان، ذهنیتی عاشقانه و مذهبی به دور از هرگونه فضای فانتزی و تخیلی برای مخاطب به وجود می آورد، به عنوان رمان اول رمانی فانتزی و تخیلی که درفضایی اسلامی همچون ایران اتفاق بیافتد توصیه نمی شود، زیرا این دو فضا هیچ سنخیتی باهم ندارند و قلمی گیرا و پخته می طلبد.
دررابطه با خلاصه ی رمان لازم است ذکر کنم که بار ها در آموزش های اصولی اشاره شده که خلاصه نباید شروعش با: دختری که...، داستان درمورد دختریست که...، داستان از آنجا شروع شد که... خیلی کار حرفه ای نیست و بهتر است خلاصه ی رمان، کوتاه، پر ابهام، جذاب و گیرا و دارای اطلاعاتی کافی و ابتدایی برای مخاطب باشد و مقدمه ی رمان هم باید بسیار مربوط به رمان باشد که می شود گفت این مورد به نسبت بقیه کمی قوی تر نوشته شده.
نکات ویراستاری و املایی به خوبی رعایت نشده اند و میتواند روی دید مخاطب تاثیر بگذارند.
میزان دیالوگ و مونولوگ در متن باید توازن و ارتباط خوبی داشته باشند، یعنی مخاطب نخواهد مونولوگ ها را به علت ضعف رد کند تا به دیالوگ برسد یا انقدر حجم دیالوگ زیاد باشد که مخاطب ارتباطی با فضا و شرایط برقرار نکند، مثلا:
- اوهو چه باحال. ولی من که از دستگاه های گاوداری چیزی نمیدونم.
- لازم نیست تو از دستگاه ها بدونی، دستگاه ها هم مسئول خودشون رو دارن تو فقط باید از گاو ها، تغذیشون و بیماری هایی که میگیرن بدونی. کار با دستگاه هارو هم کم کم یاد میگیری. این چیزا رو که میدونی؟
- آره میدونم
- باشه پس من یه کاری تو گاوداری برات پیدا می کنم.
- واقعا؟ زحمت نمیشه برات؟
- چرا زحمت میشه برام
این بشر اصلا تعارفی نبود. تا وقتی رسیدیم حرفی نزدم بعدش هم جاستین منو رسوند خونه و خودش رفت. وقتی رسیدم، دیدم سوفیا دم در منتظر وایستاده. تا منو دید گفت:
- سلام
- سلام منتظر من بودی؟
- آره اومدم ببینم چیکار کردین. راستی جاستین کو؟
- هیچی آقا جاستین منو که رسوند رفت گفت کار داره.
خخخ آقا جاستین
- چیزی یادت نیومد؟
- نه
از اینکه به سوفیا و آلما خانم دروغ میگفتم حس خوبی نداشتم.
- ببخشید بیا تو حواسم نبود ممکنه خسته باشی. برو تو اتاق استراحت کن.
- اشکالی نداره زیاد خسته نشدم
و رفتم داخل خونه.
(واقعا بسیاری از دیالوگ ها در متن بیهوده هستند، مثل سلام و احوالپرسی ها و آره و باشه ها!)
فضاسازی و شخصیت سازی هم باید درحدی قوی باشند که مخاطب بتواند با هر کدام از شخصیت ها ارتباط برقرار کند و با هرکدام زمانی را سپری کند، من ارتباطی برقرار نکردم! یعنی توصیف چهره ها و فضاسازی و تعریف حالت چهره ها و زوایای مکان آنقدری خوب نبود که مثلا زمانی که چشمم را میبندم بتوانم آن چهره یا آن مکان و شرایط را تصور کنم!
باور پذیری رمان سطح پایینی دارد، مثلا:
یهو زیر پام خالی شد و افتادم توی یک چاه. چند دیقه گذشته بود ولی هنوز در حال سقوط بودم. تازه یادم اومد جیغ بکشم. شروع کردم به جیغ کشیدن. این دیگه چه جور چاهی بود که تمام نمی شد. مرگم حتمی بود. شروع کردم به گریه. از شدت شوک و گریه ازحال رفتم چشمامو باز کردم.همه جا تاریک بود. ولی هنوز حس می کردم دارم سقوط می کنم. خدایا، این دیگه چیه؟ چاه نفته؟ به پایین پام نگاه کردم. یک نقطه روشن میبینم!چشمامو می مالم تا درست ببینم و دوباره به پایین نگاه می کنم. درسته نوره و این یعنی اینجا چاه نیست. اما اگه چاه نیست پس چیه؟ نکنه نور مال مواد مذاب توی زمینه؟ نه نورش سفیده. دیگه به چیزی فکر نکردم فقط منتظر موندم تا ببینم چیه. نقطه سفید بزرگ و بزرگتر می شد...
(انقدر سقوط؟ ودر انتها هیچ زخم و حتی خراشی بر اثر این سایش طولانی بر تن دختر باقی نماند؟)
یا:
بالاخره اومدم بیرون. نمی خواستم به چیزی فکر کنم فقط می خواستم از فضای آزاد و اکسیژن داخلش لـ*ـذت ببرم. بعد از چند ثانیه تونستم درست ببینم. سریع به زیر پام نگاه کردم. فقط دیدم که رفتم داخل آب. فکر کنم دریاست. اما من که شنا بلد نیستم! با بدبختی و دست و پا زدن خودمو رو به روی آب کشوندم
(لـ*ـذت از فضای باز و اکسیژن آن هم درحال سقوط؟بعد از مدتی سقوط اگر شنا هم بلد باشین یادتان می رود چه کار باید بکنید و تمام واکنشتان میتواند جیغ و گریه باشد! دست و پا زدن در آب آن هم بعد از سقوطی طولانی تقریبا غیر ممکن است مگر اینکه مردی تنومند و ورزیده در این شرایط باشد...)
یا:
-نمی خواهد با ما تعارف داشته باشی...اوه یادم رفت خودمو بهت معرفی کنم. من آلما هستم مادر سوفیا و این پسرم که میبینی جاستین برادر سوفیا و پسر منه.
-خوشوقتم
-از فردا با جاستین برین این اطراف رو بگردین بلکه یه چیزی یادت بیاد.
(کدام مادری، حتی در دنیای موازی و جهانی دیگر، پسرش را دو دستی تقدیم دختری غریبه میکند تا باهم به تفریح بروند؟)
بهتر بود به جای سوال پرسیدن و گنگ تر نمودن قضیه، توصیفات مکان و زمان و فضاسازی قوی تر انجام شوند.
یا:
اونقدر هم یهویی نبود. از وقتی کوبوندنم رو شروع کرده بودی من حالم بد شد.
جاستین دو زانو روی زمین نشست و گفت:
-ریحانه!
دلم با ریحانه گفتنش لرزید. ناخودآگاه سرم رو بالا گرفتم و با بغض گفتم:
-بله؟
-چرا اشک تو چشمات جمع شده؟ ناراحت شدی؟
دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم و زدم زیر گریه. دستم رو روی صورتم گرفتم و شروع کردم به گریه کردن.
(ارتباطی عاطفی آنهم در ابتدای رمان؟)
درمتن گاهی از کلمات محاوره ای و گاهی از کلمات ادبی استفاده می شود و کاملا ترتیب و ذهنیت را بهم میریزد.
در آخر، تغییر زاویه ی دید و انتخاب زاویه ی دید شخصیت اول، خیلی حرکت قدرتمند و محکمی نیست آنهم در رمان اول و شرایط خاص آن و عدم توانایی در تغییر لحن ها، نگاه و تفکر شخصیت ها، بهتر بود درابتدا تحقیقی راجع به موضوع رمان میکردید و سپس از زاویه دید دانای کل و سوم شخص استفاده می کردید تا اثری بهتر بر متن بگذارد.
با امید پیشرفت در قلم شما :rose:
وحیده السادات شفاخواه
کادر نقد رمان

1399/06/18
به نام خدای مهربونی ها
نام رمان، ابتدا با شنیدن این نام مهر و عشق و علاقه و بدون قائده به ذهن من رسید، اصلا اثری از ژانر فانتزی در این نام دیده نمیشه. درواقع نام رمان باید طوری انتخاب میشد که حداقل تصور کوچکی از ژانر به ما بده یا جذاب تر باشه.
جلد، باتوجه به ژانر رمان که عاشقانه و فانتزی جلد رمان اصلا تصوری دررابطه با فانتزی بودن به خواننده القا نمیکنه، بیشتر حس میکنیم ژانر رمان عاشقانه و مذهبیه. جلد رمان باید با توجه به ژانری که دارید زده بشه.
خلاصه، خلاصه ای که با دختری به نام...رمان درباره دختریه که... این خلاصه ایراد داره
خلاصه باید در چند خط طوری بیان بشه که خواننده رو جذب کنه و چکیده ای درباره رمان باشه که خواننده رو به چالش خوندن بزنه یا حتی میتونید با چند خط دلنوشته خلاصه جزئی و جذابی در رابـ*ـطه با رمانتون به خواننده بدین.
مقدمه
داستان مقدمه خوبی داره به نسبت، اما میتونه زیبا تر نوشته بشه.
علائم نگارشی، درست و بجا رعایت نشده.
دیالوگ ها و توصیفات، رمان با دیالوگ شروع شده و توصیف خیلی کمی در رابـ*ـطه با حالت شخصیت های داستان داده شده. توصیفات و فضا سازی خوبی نداره.پست دوم، شخصیت داستان باید از اینکه در جایی ناشناخته چشماشو باز کرده هراس داشته باشه نه از اکسیژن و هوای آزاد لـ*ـذت ببره،کسی که شنا بلد نباشه با دست و پا زدن روی آب نمیاد این هم منطقی نیست. عشق جاستین و ریحانه خیلی سطحی بیان شده. عشق خودش انقدر عمیق هست که موقع توصیف و بوجود اومدنش احساسات خاص و هیجان انگیزی برای دختر قصه بوجود بیاره، اما شما خیلی سریع از این قسمت رد شدین و سعی نکردید کمی به اتفاقات پر و بال بدید و فضاسازی خیلی خوبی برای خواننده بوجود بیارید
مونولگ نویسی بشدت ضعیفه و فضای خارج از دیالوگ ها و توضیحات هم همینطور
هیچ جذابیتی برای خواننده ایجاد نمیشه وقتی اون سوالات رو از خودشون میپرسن، باید مکان رو توصیف کنن پس این ضعف در توصیفات مکانی هست
سیر رمان خیلی تند داره پیش میره توی اول و فورا از اتفاقات گذشته میشه، درصورتی که میشه همین اتفاقات رو خیلی جذاب و زیبا تر نوشت و بهشون پر و بال داد و توصیفشون کرد
نثر رمانت مشخص نیست ادبی یا عامیانه
جایی ادبی مینویسی
جایی عامیانه

پس اینم باید اصلاح بشه.
اما نام مکان هایی که به کار بردی خیلی جذاب هستن، نه جایی قبلا استفاده شدن و نه وجود دارن. این نشون میده قوه تخیل بسیار خوبی داری اما باید استفاده کنی ازاین قوه تخیل و به رمانت پر و بال بدی و توصیفات خیلی بهتری رو جایگزین کنی عزیزم
موفق باشید.
1399/6/18
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی رمان مهر بی قائده
نکته: این متن محتوای رمان رو لو می‌دهد!
فانتزی، دنیای وسیعی برای نویسندگی است و هیچگاه نمی‌توان گفت دیگر ایده‌ای برای نوشتن از این ژانر وجود ندارد! اما این ژانر گسترده متاسفانه در نوشته‌های امروزی با کلیشه تلفیق شده و از جذابیت‌های آن کم!
مهر بی قائده رو می‌توان از این بابت رمان جدیدی نامید. اتفاقاتی که می‌افتاد و خط رمانی از کلیشه کمی برخوردار بود و نویسنده توانسته بود رمانی زیبا و بدون کلیشه بسازد. اما مهر بی قائده هم مانند تمامی رمان‌ها بی نقص نبود و اشکالاتی داشت.
ایده اصلی رمان، از به چاه افتادن ریحانه تا آخرین خط رمان جا برای پخته‌تر شدن دارد. در جایی از رمان به جهان‌های موازی اشاره شد، اما این اشاره تنها در همون حد بود و بس! ایده‌ی استفاده از جهان‌های موازی می‌تواند گسترده‌تر شود و دلیل منطقی‌تری داشته باشد! اینکه جاستین مقاله‌ای خوانده و کسی را می‌شناسد، کافی نیست! مخصوصا وقتی متوجه می‌شویم که او هیچگونه کنجکاوی نسبت به ریحانه ندارد که به فضاسازی تا حدی ضعیف رمان برمی‌گردد.
هرچه فضاسازی در رمان قوی‌تر باشد، خواننده رمان را بهتر درک می‌کند و در احساسات شخصیت‌ها بیشتر شریک می‌شود؛ برای این امر توصیفات پیشنهاد می‌شود که در مهر بی قائده برای توصیف احساسات کم کاری شده بود!
این کم کاری را می‌توان از شروع رمان بررسی کرد:
شروع رمان، بیدار شدن ریحانه در گاوداری شروع زیبا و دلنشینی بود و اگر کمی بیشتر توصیف و فضاسازی می‌شد، حتی می‌توانست شروع نابی باشد! برای مثال از بیدار شدن ریحانه در گاوداری تا آمدن سودابه خانوم، می‌توانست کمی طولانی‌تر باشد و عوضش ریحانه در افکارش از نگرانی‌هایش و اینکه چه شد که خوابش برد بگوید! و موقع دیدار با سودابه، فرصت مناسبی برای توصیف چهره‌ی او به صورت تیکه تیکه بود. به این صورت که بجای بیان خشک و مستقیم "او عصبانی بود" که یک روش توصیف نامناسب است، می‌شد گفت "سرخی پوست سفیدش نشان از عصبانیتش می‌داد و از چشمان مشکیش خون می‌بارید" که هم توصیف چهره‌ی مناسبی است، هم حس عصبانیت را بهتر توضیح داده است.
و زمانی که سودابه خانوم یک کشیده به گوش ریحانه زد، درد می‌توانست ملموس‌تر به خواننده برسد...
با انجام و گسترش متن، نویسنده شروع قوی‌تری خواهد داشت!
دو عنصر زمان داریم؛ گذشته و آینده که می‌توان در حالِ شخصیت استفاده کرد. پس وقتی ریحانه راه می‌رود و از گذشته‌اش می‌گوید، شما دارید یکی از عناصر را از دست می‌دهید بی آنکه خودتون بدونید!
گذشته‌ی ریحانه می‌تواند به صورت تیکه تیکه و مبهم در طول رمان پخش بشود تا خواننده هرچه بیشتر تشنه‌ی ادامه دادن رمان بشود. به خصوص در زمانی که ریحانه می‌گوید قصد بازگشت به دنیایش را ندارد؛ این قسمت می‌تواند فرصت خوبی برای کنجکاو کردن خواننده باشد!
البته باز هم اگر بک بزنیم و به صحبت درمورد جهان‌های موازی برگردیم، نکته پررنگ دیگر عدم کنجکاوی جاستین نسبت به ریحانه هست. بهتر است نویسنده در موقعیت‌های مختلف خود را جای کاراکترهایش بگذارد و ببیند اگر خودش هم بود، رفتاری مانند شخصیت‌هایش نشان می‌داد؟
کاری به طیف اخلاقی‌ متفاوتشان ندارم، هر آدمی وقتی ببیند فردی از نه کشور دیگه، نه شهر دیگه بلکه از جهان دیگر به دنیایش میاید، کنجکاوی و تعجب بیشتری نسبت به این موضوع نشان می‌دهد! و این را می‌توان با سوالات مکرر و... نشان داد.
ورود ریحانه به جهان جدید و طرز عقاید، لباس‌ها و رفتار آن‌ها نشان از ذوق نویسنده داشت! ترکیب چند فرهنگ و عقاید و میکس آن‌ها با فانتزی، ریسک بود ولی نویسنده توانسته بود به خوبی آن را نشان بدهد. هر چند من به عنوان یک خواننده همچنان کمی سردرگمم که امیدوارم در آینده، رمان توجه بیشتری نسبت به جهان موازی نشان بدهد.
اتفاقات فراواقعی در رمانی مانند مهر بی قائده جایی ندارند! پس قسمتی که مادر جاستین به ریحانه‌ای که مثلا فراموشی گرفته و از هویت خودش خبر ندارد و مهم‌تر از آن سردرگم است و یک غریبه، نمی‌گوید با پسرم برو و دور بزن! اگر هدف از این کار نویسنده بیرون رفتن ریحانه و جاستین باهم بود، می‌شد دلایل بهتر و منطقی‌تری آورد!
یا زمانی که به ریحانه گفته می‌شود شورشی در کار هست و او هم باید شرکت کند. مطمئنا هیچ وقت به این راحتی از خیا‌‌نت صحبت نمی‌شود و این بجز به عنوان یک اتفاق فراواقعی، جایی در رمان نداشت!
از ابتدای رمان تا چندین پارت اولیه، خوشحال بودم که بالاخره رمانی رو نقد می‌کنم که توصیف چهره مناسبی دارد و می‌داند توصیف چهره باید کم کم باشد و نه یک آن با حجم زیاد! اما هر چقدر که بیشتر می‌گذشت، توصیف چهره ناگهانی‌تر و به دور از استاندارتر می‌شد!
توصیف ظاهر کاراکترهاتون رو آرام آرام در طی رمان پخش کنید و باتکرار آن‌ها، کاری کنید تا از ذهن خواننده پاک نشوند! این کار حتی فضاسازی که اول قید کردم هم تقویت می‌کند.
موردی که مشخص است، این است که نویسنده علاوه بر طرح اصلی، برای رمان خود اهداف کوچکی هم دارد؛ برای مثال وقتی به آدابی مخصوص و زیبا در رمان اشاره شد که نشان از دید باز نویسنده و اهمیت او به رمانش است!
اگر بخواهیم به روابط جاستین و ریحانه بپردازیم، اول از همه می‌گویم عشق ریحانه نسبت به جاستین خیلی سطحی و ناگهانی بود! من اصلا درک نکردم که چه و چطور این عشق بوجود آمد! نویسنده مهر بی قائده باید تمرکز بیشتری روی بخش عاشقانه رمان بگذارد و عشق بین دو کاراکترش را پررنگ‌تر و زیبا‌تر جلوه بدهد. مثلا بوجود آوردن صحنه‌های احساسی‌ و عدم عجله در رمان!
و البته پرش زمانی‌ای که یکبار از ریحانه به جاستین داشتیم. این پرش زمانی کاملا بی اساس و به نوعی اضافی بود. نویسنده باید آنقدر حرفه‌ای باشد که برای یک توصیف احساسات ساده پرش زمانی نزند و آن را با رفتار کاراکتر از دید ریحانه نشان بدهد! چاره‌ای نیست، زاویه دید اول شخص همین محدودیت‌ها را دارد!
رمان تا حدودی داشت خط و سیر یکنواخت می‌گرفت که نویسنده با ایده‌ی قصر آن را از خط یکنواخت نجات داد اما به کلیشه انداخت! این فکری هست که هر فردی وقتی کلمه‌ی "قصر" را می‌شنود به سرش می‌زند! اما در ادامه وجود طبقات مختلف و قوانین قصر از کلیشه‌ی بارز آن زد.
مبحث شورشی را که در بالا اشاره کردم را اگر بخواهم کمی بازتر کنم، می‌گویم نویسنده فرصتش را داشت! فرصت برای شناخت افراد قصر و اعتماد به ریحانه و گفتن اینکه شورشی در کار است به او بود و می‌شد خیلی بیشتر و بهتر از این روش استفاده کرد. برای مثال چند شَک ریز ریحانه به آن‌ها و بعد رفتن او به اتاق و...
نویسنده کافیست کمی فکر کند تا بهترین ایده‌ها را پیدا کند!
اگر به سراغ بررسی شناسنامه رمان برویم، اسمی را می‌بینیم که زیباست و ترکیب خوبی دارد، اما مناسب این رمان نیست. دنیای فانتزی رمان باید از اسم [اولین قسمتِ مورد مشاهده خواننده] معلوم باشد و مهر بی قائده جز رمانی عاشقانه ذهن من را به جایی نمی‌برد.
این عیب حتی در خلاصه هم پیداست، خلاصه هم مانند اسم زیباست اما مناسب نیست.

سختی، تنهایی و ناامیدی بهتر است در رمان نشان داده بشوند همانطور که نویسنده معروف، آنتوان چخوف می‌گوید:

«به من نگو ماه می‌درخشد، درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده»
نشان بدید که ریحانه سختی کشیده و ناامید است و تنها! نه تنها بیان آن‌ها...!
و مقدمه‌ای که نه شبیه به خلاصه، اما جای کار بیشتری دارد و می‌تواند زیباتر شود!
چیزی که پیداست این است نویسنده ذوق و هوش زیادی برای نگارش رمان دارد. اتفاقات افتاده در رمان پشت سر هم و "جدید" بود و جذابیت لازم را داشت. دیالوگ‌ها هم جذاب بود اما پتانسیل پخته‌تر شدن را داشت!
مهر بی قائده می‌تواند با رعایت تمامی نکات بالا رمانی حرفه‌ای‌تر بشود. این رمان زیبا و دلنشینِ نویسنده جا برای پیشرفت بسیاری دارد!
99/6/16
کادر نقد رمان 98
با تشکر از همتون
حتما سعی می کنم در ادامه نکاتی که گفتید رو رعایت کنم و اگه نشد اشکالات رو هم رفع کنم حتما توی رمان های بعدیم بهش توجه میکنم.
راجب چند نکته که بهش اشاره کردید باید بگم:
دلیل چادری بودن دختر روی جلد اینه که ریحانه در تمام طول رمان چادر داره و اصلا به مذهبی بودن اشاره ای نداره بلکه به خواطر قوانین اون کشوره. (که البته بازم حق با شماست و باید روی انتخاب جلد دقت بیشتری می کردم).

در مورد علاقه ی سطحی ریحانه به جاستین هم باید بگم عمدی بود. علاقه ریحانه به جاستین در ابتدای رمان باید به طور محسوسی سطحی باشه تا خواننده در انتهای رمان به جمله ی (مردن برای کسی شاهکار نیست، عاشق برای معشوق زندگی می کند) برسه

دلیل اعتماد زود هنگام اطرافیان به ریحانه (خانواده جاستین و رزی خانم) و واکنش جاستین در مورد اینکه ریحانه از دنیای دیگه ای آمده، به مرور زمان و با پیشرفتن رمان مشخص میشه

بازم ممنونم که وقت گذاشتید و اشکالاتم رو بهم گفتید


نقد و بررسی رمان مهر بی قائده | مهناز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narges_Alioghli، MĀŘÝM، Asal_Zinati و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا