~یادگاری‌‌های انجمن رمان ۹۸~

Matiᴎɐ✼ · 4/8/23

و اما...
داستان از اینجا شروع میشه

بله تو شروع کردی و منم که ادامه دادنم حرف نداره

البته داستان همینجا تموم نمیشه و همه دوستان همکاری میکنن

بعلهههه

دخترا صف کشیدن براممم

فاطمـ♡ـه
SelmA
YaSnA_NHT๛

و خانوم جذابمم که سنگ تموم گذاشت:
M O B I N A

تا اینکه جناب خواستن نقاشیو منو بکشش و ازم خواست صورتمو توصیف کنم

:

و اما در اخر که فهمیدن من پسر نیستم

:

و داستان با عزای عمومی به پایان رسید.
تا سمی دیگر، بدرود...

Matiᴎɐ✼ · 4/8/23

و اخر شوخیای من، علت بن شدنم خواهد شد

....

YaSnA_NHT๛
عزیزممم

و همینطور خانوم عزیزم:
M O B I N A

و بعد از حرص دادن یسنایی، اعتراف...

شاد و پیروز باشید.

M O B I N A · 5/8/23

من خیلی مدیر بدبختی هستم :bathtub:

YeGaNeH

M O B I N A · 5/9/23

تازه وارد که باشی همین می‌شه
قابل توجه حضرات باشه که من پاره شدم
دلبر وحشی

SelmA · 17/9/23

بماند یادگاری ...

M O B I N A · 21/9/23

فکر کنم زیر دو هفته آن نشدم
این بماند یادگاری...
که رکورد اطلاعیه‌های انجمن رو هم فکر کنم شکوندم

MaRjAn · 21/9/23

~MOHADESE~

Delvin22

Z.a.H.r.A☆

ZaHRa

*AsAl*

YaSnA_NHT๛

SelmA

MaRjAn

MĀŘÝM

(SINA)

~Hasti~
با تشکر از YeGaNeH گشنگم :tongueym:

هرکیو جا انداختم بیاد بگه

M O B I N A · 8/10/23

خب خب...
و باز هم یکی در دستِ خر بازی‌هایِ بنده افتاد
عاحححح
و اما قضیه چیست؟
خیلی اتفاقی داشتم به Tabassoum می‌گفتم که *NiLOOFaR* خیلی دخترخوبیه و با هم رفیق بشین و فلان..
دخترمون برگشت گفت عا.. می‌خوام بگیرمش
خودتون تماشا کنید حضرات

عارح دیگه، این گونه بود که بنده به سراغ نیلوفر رفتم و...

خلاصه گفتم بره پروف نیلوفر شِر بگه
مشاهده کنید:

و این‌گونه بود که *NiLOOFaR* فهمید رل عزیزش Tabassoum هست
و این‌جا عاملِ فساد رو مشاده می‌کنید
خدا شاهده نیلوفر هرچی فحش دادی خودتی گاهی اوقات رگ بی‌شعوریم گل می‌کنه؛ شما به کوچیکی خودتون ببخشید سُری قلب
و الان باید متشکر از بنده باشید که...
با این کِرم دو نفر رو به هم رسوندم و آشنا کردم
حالا برید تو کار هم
ولی آشناییت خاطره‌انگیزی بود
خوشبخت بشید

1402/07/16

M O B I N A · 10/11/23

و اما باز هم کرمِ درونِ مبینا...
باز هم من نتونستم جلوی کرم درونم رو بگیرم و...
فکر کنم تولد دوست عزیزمون Tabassoum اندکی، فقط اندکی زهر شد
بی‌چاره نتش تموم شده بود از استرس داشت میمرد
خودتون ببنین

این‌جا هم بچمون از ذوق مرد