خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
بلهupload_2018-8-13_21-52-51.gif
درست دیدید
تفسیر!
حالا می‌گید آهنگ که تفسیر نداره! این مگه چیه؟!
خب با من همراه باشید
پی‌گیری موضوع رو برنید
و خودتون شاهد باشید که یه آلبوم چه قدر می تونه عمیق باشه !

تمامی مطالب این تاپیک از !Shîma! و متعلق به انجمن رمان98 است. هر گونه کپی برداری و شبیه سازی شرعاً حرام است.
upload_2018-8-13_21-52-51.gif
البوم نگار :

download.jpg
نگار، دختر زیبایی است که پدرش علی سورناست و مادرش آوار (آلبوم قبلی علی سورنا) است و حال متولد شده است.
نگار، حاصل سال‌ها تفکر نگارنده‌ای‌ست که با ایجاد این اثر مرزهای مفهوم را در جغرافیای موسیقی (به ویژه هیپ هاپ) جابه جا کرد !

از این اثر نمی‌توان ساده گذشت و این اثر را نمی‌توان به اسمی محدود کرد.
این اثر همانند یک رمان و فیلم تصویر گر و داستان گونه پیش می‌رود و تمامی اتفاقات را در ذهن مخاطب مجسم می‌کند
و چه از نظر ادبی و چه موسیقی نگار جایگاه ویژه ای را دارد!

‌نگار را می توان دوران شروع بلوغ سبکی از موسیقی دانست که از اوایل دهه هشتاد متولد شد و در حال حاضر سنی حدود پانزده سال دارد، پانزده سالی که میتوان شروع جنبه های از بلوغ را اکنون در این سبک فاخر دید.
سال های که به جفا از هیپ هاپ فارسی گذشت دیگر تمام شده چون جامعه و فرهنگ ایران دیگر نمی‌تواند منکر یکی از فرزندان خود یعنی "هیپ هاپ" شود.

نگارِ دلربا بر دوران بد و خراب بودن رپ خط می کشد و باوری به عمق حضور دختری پانزده ساله و با هویت به فرهنگ ایران می‌دهد.

از این پس چیستیِ رپ را نباید در پدران این سبک دنبال کرد: چون نگاری بعد از یک اشتباه خوب (البوم بهرام نورایی) متولد شده و خود به بیان چیستی خود می‌پردازد،


آلبوم نگار دارای ۱۳ ترک آهنگ می‌باشد که باید این آهنگ ها را به ترتیب گوش داد:
۱)تولد
۲)بریم عقب تر
۳)نگار
۴)نقش
۵)کشتی
۶)جاری
۷)مرفین
۸)اتش
۹)ترک
۱۰)پاک
۱۱)توربین
۱۲)طوفان
۱۳)مرگ


در پست های بعد به ترتیب گفته شده به تفسیر و توضیح آهنگ ها خواهم پرداخت

*مطالب این تاپیک از من نیست *
نویسنده ی تاپیک : !Shîma!
لطفا با من همراه باشید


تفسیر آلبوم نگار

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، ❁کوکے❁، فروغ ارکانی و 3 نفر دیگر

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
نکته:
این آهنگ و تمام آلبوم از زبان یک رپر (علی سورنا) خوانده شده است
اما!
خودِ علی سورنا به زیبایی هرچه تمام تر صدا، آهنگ و مفهوم را عوض می کند که خواننده متوجه می شود این قسمت از زبانِ سورنا، نگار و یا سوم شخصی( که چرخشی است و هر بار چیزی است) بوده است!
در واقع در طول یک آهنگ: گاهی اهنگ از زبان نگار، گاهی سورنا گاهی هردو و یا سوم شخصی دیگر است! (درصورتی که خواننده سورنا است! و باقی تجسم است)
در ادامه بیشتر متوجه منظورم خواهید شد.

♩♩♩♩♩♩♩

آهنگ اول:
♡تولد♡
در این آهنگ نگار به دنیا می آید.

یکی از ویژگی های جالب مجموعه فضاسازی آهنگ ساز و شاعر می باشد که ما این ویژگی را در اکثر قطعات به ویژه تولد می‌توانیم مشاهده کنیم.

در این قطعه شخصیت های داستان معرفی می‌شوند.
اسم قطعه تولد است پس انتظار می رود چگونگی خلقت نگار هم توضیح داده شود:


"به بوی آخرین آجرم وفادارم
من بچه ی آوارم
نادیده بگیر از من من کوچه هام کوچیکه
اما اندازه ی دستای دنیا واست جا دارم
عمرم تولد تلخ ترین آمیـ*ـزش
گهوارم همخوابگی ستون و ریزش
گرم بود بازار مصالح فروشا
می دادن آزارم .. بی زار از بازارم"
(از زبان نگار)
ابتدا نگار خودش را با عنوان "من بچه‌ی آوارم" وارد داستان می‌کند و تولدش رو در آواری که حاصل از هم خوابی "ستون و ریزش" هست به تصویر می کشد و چون به این آوار وفادار است نسبت به سازندگی حس تنفر دارد.!

اما داستان در این جا تمام نمی‌شود بلکه شروع ماجراست:
"من بچه ی آوارم
بو کن تو آثارم
از تو ملات نیمه جونم
تو رو فقط همراه دارم"

این جمله از زبان علی سورناست! یعنی شخصیت بعدی خود علی سورنا است که او هم با عنوان "من بچه ی آوارم" وارد داستان می‌شود و اینجاست که ارتباط میان جملات آوار و نگار شروع میشود.

در آهنگ "آوار" از آلبوم آوار سورنا قبلاً گفته بوده:
"خودش به تنهایی ملات ساخته
تنهایی همه چیزو خراب ساخته"

و در ترک تولد بعد از اعلام کردن اینکه بچه‌ی آوار است می‌گوید:
"از تو ملات نیمه جونم
تو رو فقط همراه دارم"
این جمله به نگار است! که علی سورنا می‌گوید در زندگی اش و حاصل البوم قبلی اش نگار است!

در ادامه جملاتی عاشقانه از زبان سورنا بیان می شود که نشان دهنده ی عشق علی سورنا نسبت به نگار می باشد که البته با توجه به قطعات بعدی مجموعه این عشق ناشی از مهر و عاطفه ی پدری و تعصب علی سورنا روی نگار می باشد.
موضوعی که خیلی جالب است لحن سر زنده ی علی سورنا در این قسمت است که انگار از خلقت نگار مسرور می باشد که مطمنا این لحن درقطعات بعدی عوض خواهد شد.

"اندازه خواستنم کشیدم دست هات رو
قد نرفتنم کشیدم پاهات رو
قد قله ی غرورم دیدم اشکات رو
قد سوزنم کشیدم ل**ب هات رو"
اینجا شاهد مراحل خلقت نگار هستیم.
علی، نگار را جوری که می‌خواسته آفریده است.


اما جمله "قدِ نرفتنم کشیدم پاهات رو" نشان می‌دهد که نگار فراتر از تفکرات خود علی می‌باشدو به نقلی دیگر از خود نگار در اهنگ نقش ، خود علی هم از توانایی های نگاری که آفریده آگاهی کامل ندارد.!

لازم به ذکر است که جمله ی آخر بار معنایی سنگینی در خودش جا داده است.
اگر یادتان باشد در اهنگ "به بچت بگو" از آلبوم آوارعلی می‌گوید:

"از طرف من که ل**ب رو هر طرف نخ وقت گفتن حق دوختن"

و حالا خودش ل**ب های نگاری که به شدت خواهان گفتن حق است را اندازه ی سوزنش می‌کشد که اگر لازم شد قبل از "دیگران" او را وادار به سکوت کند.

ولی آیا نگار سکوت خواهد کرد؟


"با دلم وایستادم صاف تو روی تلم
موی ول تو باد و باد تو موی ولم
دخترم تو آخرین ناجی پاکی منی
با تو مثل قطره آب تو رودِ گِلم"
در اینحا به زیبایی جایگاه نگار برای علی اینگونه توصیف میشود:
اخرین ناجی پاکی!
نگاری که شاید آخرین قطره ی امید علی برای رویایی با رودخانه ی پر از آلودگی هاست!
که البته استعاره از دنیا و جامعه هست! یعنی صداش و البومش آخرین امیدش برای بیداری و آگاهی مردمه!

________
البوم نگار فقط از زبام نگار یا سورنا نیست!
چیستی نگار در ادامه تغییر خواهد کرد و به همه چیز خصوصا چهار عناصر اصلی یعنی آب،خاک،اتش و خصوصا باد(هوا) تغییر خواهد کرد
وجود این عناصر حتی در طرح جلد هم مشخص بوده است!


این تنها تفسیری ساده و ظاهری از اولین اهنگ بود!


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، فروغ ارکانی، Agrin و 2 نفر دیگر

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ شماره ۲:
بریم عقب‌تر
یکی از مهم ترین آهنگ‌های مجموعه که دارای تفسیر های عمیقی است که حتی منتقد ها را به حیرت انداخته است!
در معنای ظاهری: این آهنگ داستان نجات نگار را تعریف می کند.
راوی این داستان مشخص نیست. اما در اهنگ های بعد سورنا به نگار می‌گوید که من از شهرتاریکی نجاتت دادم پس می‌شود حدس زد که راوی سورنا، پدر نگار است
این آهنگ فضاسازی فوق العاده ای دارد و هچنین محیط مخوفی را که نگار در آن به دنیا آمده است به تصویر می کشد.

اما در معنای بیشتر این آهنگ وضعیت ایران را خصوصاً برای یک دختر نشان می‌دهد که حکومت مردم را تشویق به دنیا اوردن فرزند می‌کند اما پس از آن....

همان طور که از اسم آهنگ پیداست باید این آهنگ را از آخر به اول گوش کرد و از عقب به اول رفت!
این آهنگ بار فلسفی زیادی را دارد که همه از تفسیر آن عاجز هستند


متن آهنگ:
یه گوشه از جاده بیرون شهر
صدای گریه های یه دختر پر از ترس
شبیه زوزه های باد معلق
پر از رفتن فرار از مرگ
بریم عقب تر
صدای سوت های هم زمان و چکمه است
روی سنگفرش آهنگ فرار دختر پر از ترس
بریم عقب تر
شهر پر از بوی گوشت تن بچه است
بریم عقب تر
بریم عقب تر
یه صف بی خنده است از پدر مادر بچه زیر بـ*ـغل
بریم عقب تر
دستها با لرز رو دهن نوزاد
ترس بلندی صدا خفای تنفس
کوچه های تاریک پاسبونا با خشم
به دنبال نوزاد با سگهای تجسس
بریم عقب تر
بریم عقب تر
جفت ها رو تـ*ـخت مبارزه می کردن
گرد و خاک رزمو این تکرار نظمو
آویزون به گردن معـ ـاشـ*ـقه می کردن
بریم عقب تر
بلند گو های شهر تنها دلیل بالا آوردن سر اون شب
دستور تولید می داد به ماده و نر
خشک کرد آدما رو با اکوی بیشتر
بریم عقب تر
بریم عقب تر
اون جا که می غلتن تنها رو خاک از خارش بی ناخون
اون جا که کور گره ،اما شکسته دندون
بریم عقب تر
یه خورده سر سفره رو سپر نیست غذا
زن و مرد گرسنه ان نیست غذا
بریم عقب تر
شد شام یک شب کل انبار یک شهر
بریم عقب تر
نونوا از تو تنور کمتر در میاره خنجر
بریم عقب تر
دیگه خوب نمی سوزه آتیش تنور
یعنی آدمای بدبخت
دیگه گوشتی ندارن که بسوزن
نونوایی تو فکر آتیش جدید تر
بریم عقب تر
اونجا که کشاورز کاشت با لبخند
تیغ به جای گندم



اندکی تفسیر:

روزگاری در شهر کشاورز با رضایت کامل به جای گندم خنجر می‌کارد و این را می توان به معنی ساختن ابزار جنگی دانست!
آتش کوره توسط گوشت انسان هایی که با این خنجر ها کشته می شوند تامین می‌شود و احتمالاً غذای مردم شهر هم با غارت اموال سایر مردم تهیه می شود.
البته این معنی کاملاً درست نیست زیرا که در این بین خود مردم شهر هم آسیب دیده اند پس می‌توان گفت که حکومت‌داران مردم را قربانی خود می‌کنند آن هم با رضایت خود مردم!

بعد از مدتی که گوشتی از انسان‌های درون کوره برای سوزاندن و تامین آتش کوره باقی نمی ماند و خنجری ساخته نمی شود و متقابلاً انبار های شهر توسط حاکمان خالی و مردم از شدت گرسنگی زمین گیر می شوند، حاکمان برای رفع این مشکل چاره اندیشی می کنند و در آخر دستور به تولید مثل می دهند اما برای چه؟!!

بعد از اینکه ماده و نر تولید مثل کردند کودکان به دنیا آمده به عنوان گوشت جایگزین انسان های کشته شده برای تامین آتش کوره سوزانده میشوند و اینجاست که شهر بوی گوشت بچه می دهد.
در این میان پدر و مادری برای حفظ جان فرزند خود مجبور به ساکت نگه داشتن او می شوند.

گشت ها با سگ هایشان به دنبال کودک می گردند
.برای والدین فرزند چاره ای بجز فراری دادن او از شهر نمی ماند و بالاخره موفق می شوند که او را از شهر خارج کنند."



این کودک همان نگار است که به روایت قطعه "نگار" (آهنگ بعدی آلبوم) توسط خودِ علی سورنا نجات می یابد و در محیط جبری رشد می کند.





*دراین قطعه نمی توان با اطمینان در مورد نماد های بکار گرفته شده(مثل کشاورز) نظر داد و این از ویژگی های آثار علی خدامی (معروف به سورنا) است که تخیل و آگاهی مخاطب رو به چالش می کشد.!


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، فروغ ارکانی، Aster و یک کاربر دیگر

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ سوم:
نگار
این آهنگ هم به زبان سورناست و هم به زبان نگار..
در واقع ابتدا سورنا به زیبایی تمام از نگار می‌گوید و به او توضیحاتی در مورد شناخت خودش(نگار) می‌دهد که باعث شناسایی نگار می‌شود:




"دو تا دستی که آرنجت از آفتاب می زنه دم
زانوهات رفیق چونتن نگار"
البته این رو اگر ترسیم کنید نقشه‌ی ایران میشه!
"یه ترسی از جهان به قدر این جهان..."
دختر ها همیشه یک ترس دارند یک ترس بزرگ... می‌بینید که به چه زیبایی به تصویر کشیده دنیای یه دختر رو ( در ظاهر) و اوضاع ایران رو (در معانی باطنی و پشت نماد ها)
"همیشه یه اتلو گیره تو گلو گاه گلو"
تلمیح به کتاب اتلو از شکسپیر
"شک بلیط دیدن منظره است"
باید شک کرد تا توانست تفکر کرد و عقاید و افکار کورکورانه را نپذیرفت.
"یه عینک خاکستری نیازه"
دنیا نه سیاهه نه سفید! نه رویایی باش نه ناامید. دنیا خاکستریه!
"طلای آفتاب و مس خاک کجای جهانه
یار کدوماس ؟ بیارش"
یار...؟! بیارش!
طلا و مس مراعات هستند!
طلای آفتاب.‌‌..
"طبیعت و طبیعتت جنگ می کنن
وقتی سـ*ـینه هات پیرهنتو تنگ می کنن
هزار تا شاعر منتظرن قلم بزنن
تو پیچ و خم زلفت قدم بزنن"
می بینید که به چه زیبایی به تصویر کشیده یه دختر بالغ رو!
"نفست نفسمو تنگ می کنه
حال بدت حال منو بد می کنه
تو پیدا ترین راه گمراهیامی
تو اعتیاد ترک معتادیامی
اصلی ترین دلیل گستاخیامی
زخم رو صورت جغرافیامی
تو بهترین نقاش نقشی نگار
روی تن جهان من پخشی نگار
منم شاعرم تو مخلوق من خالقم
زندگی تو تو دست قلم منه
نوشتمت از دیشب پونزده سال می گذره
که نوزاد بودی فراری دادمت از شهری که کودک نداشت"
خب مشخص میشه که نگار ۱۵ سالشه! و سورنا اون رو از آهنگ قبل (شهری که کودک ها رو می‌کشتن) نجات داده و سورنا خالقه و زندگی نگار تو دست های خالقشه.

و اما می‌رسیم به زیباترین جای داستان که آهنگ تغییر می‌کند و حتی لحن صدای سورنا هم تغییر می‌کند و نگاری که خود را شناخته خود را نمی خواهد بهتر از این ها را می‌خواهد پس زبان باز می کند:



"مگه من خواستم آوردی منو؟!
اوووووو... تا کجا بردی منو؟!
تبر، کوره.... سر می‌آوردی؟!
می‌مردی یه خانوم ازم در می‌آ‌وردی؟!
من چیم کم‌تر از سیندرلاست؟!
چی می شد؟!
لنگه‌ی کفشم تو یه قصرکی جا می موند و
دستام با یه دستی تو قصه یکی می‌شد؟!"




و اما سورنا این زیبایی را تمام می‌کند وقتی دوباره لحن صدایش وآهنگ عوض می شود و در جواب نگار به زیبایی تمام تر می‌گوید:
"تو یه لنگه از خودت جا گذاشتی سیندرلا" upload_2018-8-13_22-16-44.gif
واقعا زیبا نبود؟!
اما کجا؟! کجا جا گذاشته؟! سورنا این را هم پاسخ می گوید
"تو رویای کودکی! بازی کن با سرما
چشم گذاشت در رو"
و اما جواب‌هایی بس قشنگ تر که سورنا به هواداران، شنونده‌ها، منتقد‌ها، نگار و حتی خودش می‌دهد:
"نمی‌دونمت! شاید بدخط نوشتمت نمی‌خوننت..
دلیل خلق تو پیچیدست واسه خودم
چمیدونم
شاید تو یه طرحی از خود من... همین پیچیدگی باعث شده بپیچونمت"

اینجاست که خود سورنا هم در برابر نگار کم آورده!
و اما توضیحات انتهایی سورنا:
"قصه ی تو قصه ی خاک
بهای لگد مال شدن امید به گُلِ"
تحمل این همه زجر و سختی از سوی نگار بخاطر امید به یک هدف (نامشخص) در وجود اوست.
"میون این همه مژدگونی بگیر که خوابن
یه عمر و راه رفتن رو پنجه های پا نصیبته"
موقعیت خطرناک نگار است که باید همیشه در فرار باشد و ساکت بماند.
را رفتن روی پنجه‌ی پا.‌‌..
(دختر باید نجیب باشد حتی صدای پایش را‌‌...)
آشنا نیست؟!

"کلی راه نصیبته
یه خش خش برگ مزاحم می تونه مرگ بشه
دلیل تنفرت از پاییز همینه
دلیل عشقت به شب تاریک همینه
تو اگه نوزی مردی
قصه ی تو قصه ی بادِ"
و در آخر جمله ای که به زیبایی سرنوشت تلخ نگار را به تصویر می کشد:
"تو اگه نوزی مُردی"

در این شهر که باید با پنجه‌ی ما راه رفت و ساکت بود؛ این وزیدن برای نگار چه عاقبتی به دنبال خواهد داشت؟
در آهنگ‌های بعد به این موضوع پی خواهیم برد.




پ.ن:
خاک و باد دو عنصر از چهار عنصر سازنده ی حیات،هم در اینجا مشخص شد هم در آینده باز هم مشخص خواهند شد.


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma!، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ شماره‌ی ۴:
نقش
آیا تا به حال در لغت نامه به دنبال معنی نگار گشته اید؟
یکی از معانی نگار نقش است!
این آهنگ ادامه‌ی آهنگ نگار است
این تصادفی نیست.
به آگاهی و هوش سورنا (سازنده‌ی اثر) واقعاً باید تبریک گفت!
البته می‌توان گفت که این اسم را نگار با لجاجت انتخاب کرده تا به آهنگ نگارِ علی سورنا جواب گوید! که در این صورت هم باز شاهکار است!

این آهنگ از زبان نگار است. نگاری که خودش راشناخته و از وضعیتش راضی نیست! او نمی‌خواهد ساکت باشد و یا تحت کنترل سورنا باشد. نمی خواهد در دفتر و خط دفن شود. می‌خواهد خارج شود و حتی فرا تر از سورنا (خالقش) بفهمد!
اگر یادتان باشد آخر آهنگ ۳۳ از زبان سورنا بود که اینجا نگار جواب سورنا را می‌دهد!
و نگارِ مغرور خامِ دنیا ندیده‌ی رویایی شروع می‌کند:
"می کشم زیر صدام آتیش نفس داغ ریمو
صدام می گیره گر بیدار می کنه خواب ریمو
تموم خیابونا زیر پاهام زیر صدام
زیر نگاه گیرای چشام می گیره گر می گه نگار!"
در آهنگ قبل گفتیم که توصیه علی به نگار زندگی در خفقان و تاریکی بود و به عبارتی دیگر "مانند باد زیستن" ولی نگار این طور فکر نمی کند و از دیگر عنصر وجودش یعنی "آتش" پرده برمی دارد.

*خب تا اینجا خاک، آتش، هوا سه عنصر از چهار عنصر هستی مشخص گشت هرچند در ادامه هم اشاراتی خواهد شد!
برعکس علی که در آهنگ قبل می‌گفت:
"میون این همه مژدگونی بگیر که خوابن
یه عمر و راه رفتن رو پنجه های پا نصیبته"
نگار پای کوبی می کند و ترسی از شنیده شدن ندارد.!
"زندگی منهای همه آینه های بی چشم سرخ
می فهمی ؟ یه سرطان ضد سرب
یعنی ته پاییزتو جوری جِر می دم عشق کنی
سرتو بگیر بالا باید باز منو آرایش کنی!"
این قسمت کمی پیچیده است و دارای تفسیرهای متفاوتی است اما از نظر ادبی میتوان گفت که نگار می‌گوید:
من زندگی ساکت و آرام را نمی‌خواهم من یک آتش کشنده هستم که تمام کسانی که قصد مرگم را کنند می‌کشم!
اما از طرفی دیگر می‌توان گفت که نگار دقیقاً مقابل سورنا می‌ایستد و مخالف حرف هایش عمل می‌کند.
"رقـص من رو صورت قانونای چرت تو دفترت
یادت بمونه من کی ام بیرون می زنم از سرت
من خط هفتمم از هفت خط ترین هفت خطت
آزاد می کنمت از جایی که زمان بستتت"
غرور شدید نگار را شاهد هستیم و رجز خوانی او را! علی سورنا نگار را توی دفترش و با مداد نوشته است و حال نگار می‌گوید که از دفتر خارج می‌شود و از خالقش و هیج کسی فرمان نمی‌گیرد و در هیچ چیزی محدود نمی‌شود
"هفت خط" اسم یکی از آهنگ‌های سورنا است که به آن هم اشاره می‌کند!
"تو از چیزی که نوشتی نمی دونی
ولی می نویسی جوری که می تونی
گفتی نگار این تویی باد
از سوز رو تنم چی می دونی ؟؟"
دقیقاً جواب نگار به حرف های سورنا! که گفته بود:
" نمی‌دونمت! شاید بد خط نوشتمت نمی‌خوننت"
البته در اینجا کاملاً چیستی و هستی نگار مشخص می‌شود! نگار افکار سورناست که به کاغذ و شعر در آمده ولی نگار خود را متعلق به شخص معینی نمیداند. نگار یک ایده ی زاینده است و بعد از خلق شدن به هیچ کس نیاز ندارد.!!
"کشیدی کشیدن دادی یادم
حالا خودم می کشم تو نمی تونی
کشیدی چشمو من مژمو روش
لبو کشیدی من روژمو روش
فردا رو می کشم خودمو توش
تو نقاش .. نمی مونی
من یه جنگل از درخت
اره ها رو توم نمی رونی"
علی سورنا در آهنگ تولد نگار را در بند قلم خود می دانست و طوری که میخواست او را نقاشی می کرد و می نوشت! ( قد سوزنم کشیدم ل**ب‌هاتُ و..)
ولی نگار خالق خودش را در کنترلش عاجز می داند.حال این خود نگار است که بزرگ شده و آینده اش در دستان خودش می باشد.نگار از این به بعد نیازی به سورنا ندارد و می تواند خود به راهش ادامه بدهد.
"حالا قلمتو بردار تو بنویس یا من کدوم ؟؟
بگو می نویسم برو
یا که من می نویسم تو رو"
اگر دقت کنید افکار ما به ما جهت می‌دهند و نگار افکار سورناست که از محدودیت آزاد شده! پس حالا سوال ای است که سورنا نگار را به تصویر می کشد یا نگاری که از بند قلم آزاد شده به سورنا جهت می دهد؟!
"من تخم جنگم رنگ خنده هامو نمی دونی
من استاد رقصم می خوای
چین دامنمو بپوشونی
وقتی می چرخم زمین می زنه تگری ماه
می‌زنه از الکل من نوشیدنی می شه می شه سیاه"
از این به بعد سورنا نمی تواند نگار درونش را پنهان کند و به "زنجیر" بکشد و حالا نگار است که فرمان می دهد بدون اینکه فرمان بگیرد .
"از این به بعد ایستادنم تو منو نمی شونی
پیچوندم یه دنیا رو تو نمی تونی منو بپیچونی"
سورنا در آهنگ قبل گفته بود:
"چمیدونم! شاید تو یه طرحی از خود من همین پیچیدگی باعث شده بپیچونمت"
و حال نگار می‌گوید:
من تمام دنیا را پیچوندم تو نمی‌تونی منو بپیچونی!
جالب نبود؟
"وسط گورستون می کوبم پا جای پاشنه هام
می مونه روی قبرا می رقصم با مرده ها
من تو خوشی زندم
روی تنم گناست
نمی دونم سرم کجاست
من تو خوشی زندم!"
و
آخر اتمام حجت نگار با سورنا و اعلام آزاد بودنش نگار برخلاف سورنا (در آهنگ نگار) خودش را علت پیچیدگی های ذاتیش می داند.او دیگر نیازی به سکوت وآهسته راه رفتن میان "مژده گونی بگیرهای خفته" ندارد.
او فریاد می زند و پای می کوبد تا همین خفته ها را بیدار کند.




* اینجاست که نگار مغرور می‌شود! و خود را از همه چیز و هر محدودیتی جدا می‌داند و اصلاً به نصیحت های سورنا گوش نمی‌دهد و از سورنا هم جدا می‌شود و می‌خواهد برود و خودش دنیا را لمس کند و دنیا را آن طور که می‌خواهد بسازد!


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
ای جانم
آهنگ مورد علاقه‌ی من
آهنگ شماره‌ی ۵
کِشتی
در آهنگ قبلی اگه یادتون باشه نگار طغیان کرد و گفت نیازی به سورنا نداره و از اون جدا شد..
این آهنگ از زبان سورناست.
یه پدر پیر و خسته که دیوانه وار عاشق دخترشه و نگرانشه و همه جا رو حتی اقیانوس ها رو هم میگرده.
واقعا این آهنگ رو با سوز و خستگی خاصی خونده و لحن صداش دلنشینه!
"امروز مثلِ روزِ قبل بعد کار ، ناخواسته زدم توو بندرِ فرار
غروب توو بُغض مثلِ بچگیام ، وقتی نگام میرسید به آخر قطار
کِشتی ها اومدن و رفتن،ولی کِشتی من نمی‌ندازه لَنگر
توو کدوم اقیانوس پنهونه؟ میونِ کدوم آب‌ها زندونه؟
دوباره رفتم دوبارّه رو ، انداختم زیر اندازِ پارّه رو
بلندیِ بوقِ آخرین کَشتی ، بیدار کرد توو آسمون اولین ستاره رو
که روشن شد آسمونِ لاغر ، یه کم معنی داد این انتظارِ یاوه رو
ریشه اعتصاب آب کرده بود شاید ، که فراموش کرده بود انتظارِ ساقه رو"
این آهنگ پر از نماده! و پر از حرف! اما تصویر پردازی ذهنی عالی داره! پس من محدودش نمی‌کنم و اجازه می‌دهم هرکسی با درک و فهم خودش این آهنگ رو بفهمه.
"تو نیستی آبَم گِلیه
تمومِ آفتابم گِلیه
بیداری این روزا خوابِ تلخیه
نیستی تموم خوابم گِلیه
کودکیِ نابم گِلیه
دستایِ سابیده به تابَم گِلیه
نفسمو راحت میدزدن اما
نیستی صدایِ هاپ هاپَم گِلیه"
و به راستی که بیداری این روزا خوابِ تلخیه...!




"اقیانوسم مُرد کِشتی کجایی؟
بندرم بازارِ فروش کَلَک شد"
اینجا رو نمی‌شه سکوت کرد!
کلک ایهام تناسب داره! یکی به معنای نیرنگ و کلک، و دیگری اسم یک نوع قایقه!
که البته قایق و کشتی و دریا تناسب دارند...
"رُخ نشون بده دِ لعنتی چوبت
تَرکه ی شک شد باورم فلک شد"
چوبت، ترکه شد و من با چوب فلک شدم (کتک خوردن با چوب ترکه را فلک گویند)!
شک، باورم رو فلک کرد!
به چه زیبایی مراعات به کار برده!
"اگه نیای امشب ،
وسطِ دریام ،
با اینکه سرده ،
میلرزه دستام
اقیانوسم مُرد کِشتی کجایی…"
آیا واقعاً از این زیباتر هم می‌شد انتظار رو به تصویر کشید؟!
سورنا پیر و هدایت‌گر است، سورنا عاقل است و می‌داند که نمی‌تواند با پی‌پرده حرف زدن (چه با نگار در معنای ظاهری و چه با افراد جامعه در معنای باطنی) به هدفش برسد؛ پس صحبت‌هایش را در نماد‌ها و کنایه‌های بی‌شمار ادبی جای می‌دهد!
سورنا درکی فراتر از نگار دارد و تجربه او از نگار بیشتر است و در کشتی در پس پرده ها و به کنایه از ترس ها و وابستگی ها و روزه های که بر او گذشته صحبت میکند ، از یکی دیگر از عنصر های نگار پرده بر می دارد:
آب!
می‌بینید که چهار عنصر هستی ساخته شد!
و سورنا نگار را عنصر های هستی می‌داند !
این یعنی چه...؟!
قضاوت و تصمیم گیری با خودتان.
علی سورنا از زندانی صحبت می‌کند که دیوار این زندان از چهار جهت بی نهایت است ، او در ساحل دریایی حبس شده که به انتظار منجی است !
این برایتان آشنا نیست...؟!
(:
upload_2018-8-14_0-6-39.gif
"آهای عابر...
منـَم پامه
زنجیر این ساحل
روبروم آبه ، پُشت سرم خاکه
گیرم وسط
ترسم اینه که میمیرم وسط!"
به شخصه عاشق این قسمتم!
خیلی زیباست و اصلاً نیازی به تعریف ندارد!
سورنا (یا شاید همه‌ی ما) در ساحلِ دریایی حبس شده که به انتظارمنجی است !
او عابران را فرا می‌خواند و با کنایه ترس خود را از سفرِ نگار با آخرین قطار بیان می‌کند
سورنا از رفتن نگاری که ساخته و هنوز پرورش نداده هراس دارد نه از محیط اطراف خود که توصیف می‌کند.
"وقتی میای
دلِ من، دلِ شهر
دلِ بندر میگیرن واست
عُمری اسیرم
لعنت به دریا
کِشتی ندارم
لعنت به سرما
این روزا شلوغه
اما بی فروغه..."
خب تصویر سازی عالی را شاهد هستید.
"شاید که خودِ کِشتی هم دروغه"
و تیر آخر!
ناامیدی مطلق! و عمق درد...
آدم به راحتی به اینجای کار نمی‌رسد
شاید اصلاً ناجی و نجات دروغه!
شاید امید و همه چیز دروغه!
شاید...
و حال چه باید کرد؟!
سورنا این را هم پاسخ گوید:
"من تو باید یاد بگیریم شنا
هر چند که این دریایِ کوچیک بزرگه
بیا کِشتیِ هم باشیم عابر
بیا با هم بشیم مسافر"
او با تمام وجود و با تمام نا امیدی کشتی ناجی خود را صدا میزد و میخاهد از هرچه روزمرگیست فرار کند.
"دستای من حاضرین پارو بشین؟
چشم من میشی ناخدای من؟
آهای سـ*ـینه سُکانِ من میشی؟
راهِ زیادی مونده تا خدایِ من
اگه نَیای امشب وسط دریام
تمومِ راهو می‌رم با دستام
بیا کِشتیِ هم باشیم عابر،
بیا با هم بشیم مسافر
اقیانوسم مُرد کِشتی کجایی؟!
بندرم بازارِ فروش کَلَک شد
رُخ نشون بده دِ لعنتی چوبت،
تَرکه ی شک شد باورم فَلَک شد
اگه نیای امشب، وسطِ دریام،
با این که سرده، می‌لرزه دستام
اقیانوسم مُرد کِشتی کجایی...؟!"
در ابتدا بنظر می‌رسد جای کشتی برای آهنگ مشاره‌ی پنجم اشتباه است و این تصور را می‌دهد که مجموعه دچار تزلزل شده.
اما از خالق نگارِ باهوش هم انتظار هوشمندی می‌رود و این تصور با شروع ترک پنجم رخت می‌بنند !سورنایی که با کنایه از نگار می‌خواهد که باهم شنا یاد بگیرند و کشتی و منجی هم باشند با آهنگ بعدی "جاری" که پاسخ
نگار است مواجه می‌شود!


به نظرتان این سطح از جواب هم دادن ها و داستان و ماجرا های پشت هم از شخصی عادی برمی‌آید؟!
آیا لیاقت این آلبوم نیست که در دنیا مشهور باشد؟!
آیا نباید سازنده را ستایش کرد؟!
آن وقت حتی مردم کشورم هم این آهنگ را نشنیده اند
و نود درصد مردم! حتی اسم خواننده را نمی‌دانند
واقعا مایه‌ی.....


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ شماره ‌ی ۶:
جاری
همان طور که در پست قبل گفتم این آهنگ جواب نگار به سورناست و ادامه‌ی آهنگ کشتی است!
"جاری ام واسه جهت کلی جا دارم "
خب نگار می‌گه من جاری‌هستم و اصلاً با کاغذ‌ها و حرف‌های تو محدود نمی‌شم!
هر کاری کنی که بخوای محدودم کنی نمی‌شه و من از تو جهت نمی‌گیرم مثل آب و باد آزادم و جهت دادن تو باعث می‌شه بیشتر از تو دور بشم.
"واسه ریختن پشت سد کلی جادارم"
می‌گه تو دلت می‌خواد من ساکن بشم (آب پشت سد ساکنه اما اون آب امنیت داره! و حداقل الوده نمی‌شه و ذخیره می‌شه) اما من حالا حالا ها برای آزادی وقت دارم و خودم رو الکی محدود نمی‌کنم.
"من از اونام که کمیت رو به باد دادم
تو از اونا که واسه عدد کلی جا دارن"
در اینجا هم نگار می‌گه با وجود سن کمم (در اصل کم بودن و محدود بودن آهنگ‌ها و کم حرف زدن سورناست) ولی من کمیت رو به باد دادم در کیفیت و یا عدد نمی گنجم و خودم رو محدود نمی‌کنم اما تو که سازنده‌ی منی! خودت رو محدود کردی ولی من آزادم و حتی تو هم نمی‌تونی من رو محدود کنی.
"پاتو می کوبی کف خاک می شی کوه
ل**ب دره ام واسه پرت کلی جا دارم
دستات تو امنیت کلی قابلن
من دستام واسه شرط کلی جا دارن"
تو مثل کوهی ولی من ل**ب دره هستم... می‌خوام بپرم!
تو دستات امنیت مطلقه اما من دستام شرط دارند و نمی‌تونم فقط بذارمش توی دستات و محدود شم‌. درسته تو بهم امنیت می‌دی ولی با امنیت محدود می‌شم و من می‌خوام آزاد باشم
"بدون رنگم تو ولی نه
رنگ آمیزی می شی تو رنگای شهر
دستاتو می بنده دستای سرد
که دستبند ت رو دستای من"
من بدون رنگم. جهت گیری خاصی ندارم و خودم رو به هیچ چیزی محدود نمی کنم اما تو با رنگ مردم و رنگ هرچیزی تغییر رنگ می دی و محدودی به بقیه.
دستای تو برای من امنیته اما علاوه بر اون مثل دستبنده زندانیه (من رو محدود و زندانی می کنه)
"تو پاهات تو همین شهر کلی راه دارن
من واسه شهرای بعد کلی جا دارم"
تو پیری و خودت رو خسته و محدود کردی و نمی‌تونی از این محدوده خارج بشی اما من آماده‌ام برای ادامه و خارج شدن از هر حد و مرزی!
"زنجیر خطری تحمیل نظری
منکرتم واسه رد کلی جا دارم"
تو می‌خوای نظرت رو به من تحمیل کنی و تحمیل نظر مثل به زنجیر کشیدن و زندانی کردنه؛ پس خطر داری و مثل صدای زنجیر صدای خطرت رو من حس می کنم و برای همین رد می‌کنم تمام تحمیل ها و عقایدت رو.
"زندون اونایی که قصد هوا دارن
من واسه عطشای ل**ب کلی جا دارم
نفسات ازم جزر و می خواد و من
نفسام هنو واسه مد کلی جا دارن"
می‌بینید که نگار به زیبایی و پرویی (و البته خامی) اما ملایم تر از آهنگ نقش و ابتدا!! با سورنا حرف می‌زند و جواب او را می‌دهد.
نگار هم چنان خام و دنیا ندیده است و با بچگی خودش می‌خواهد ادامه بدهد و آزاد باشد و خود را به هیچ چیز و هیچ کس محدود نکند و دنیایش را خودش بی هیج قانون و مرزی بسازد
..

تقابل دو فکرِ پخته و خام را در دو ترک "کشتی " و"جاری" ما را وادار می‌کند که برای دیدن سرانجام این تقابل به ادامه این مجموعه بنشینیم .


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگِ شماره‌ی ۷:
مرفین

لازم به ذکر است که ۷ عدد خاص و مشخصه‌ی سورنا و طرفدار های اوست (۷ خط که این نیز تفسیر خاص خود را دارد!).
پس باید متوجه شد که این آهنگ، خاص ‌ترین آهنگ مجموعه است (البته تک تک آهنگ‌های این مجموعه خاص هستند و حرفی برای گفتن دارند!)
اما خب مفهوم آهنگ مرفین بسیار بسیار زیاد و عمیق است و من از گفتن تمام این‌ها ناتوان...
به نیمه راه نگار رسیده ایم و این اثرِ نگارنده در "مورفین" با یکی از عنصرهای سازنده خودش صحبت می‌کند!
نگار ماهیتی پویا دارد و در بند نمی‌گنجد؛ پس صدای خود را در باد و برای باد رها می‌کند ! (در معنای ظاهری)
این اثر را همانند کتابی باید مطالعه کرد و روزها به مفاهیم کتابِ "نگار" فکر کرد.

"شیکَممون کاردو بُرید ، گَلومون طنابو جویید
وعده هایِ سم می‌خوریم ، معدَمون سَمو بُرید"

همیشه گفتن انسان جاودانه هست؛ اما همه از مرگ ترسیدن.
حالا بیاین فکر کنین هیچ وقت نمی‌میرین..
یه نفر از دنیا خسته شده و می‌خواد بمیره اما...
به جای این که کارد شکم رو پاره کنه، شکم کارد رو پاره کنه!
به جای این که طناب گلو رو بگیره و باعث خفگی بشه؛ گلو طناب را بِجَوَد!
فردی، صبحانه، ناهار و شام سم بخورد اما معده سم را ببرد و اثرش را از بین ببرد.
"ارتفاع اَدا اصول دراُورد
جاذبه حرکتِ گوله رو خورد
بعد از هزار سال از دنبالِ مرگ
گشتن شدیم نا امید"

من به شخصه یاد این متن می افتم:
"همه از مرگ می‌ترسند من از زندگی سمج خودم"
صادق هدایت/ زنده به گور
در این زمان است که به دنبال مرگ هستیم؛ اما نا امید می‌شویم و موفق به نابودی خویش نیستیم.
ما از جاودانگی خود خسته ایم و هیچ راهی نداریم...
"عمیق ترین دریا یه شوخیِ مضحک بود
گُسل ضربِ زمینِ یا قوطیِ مُطرب بود
تقویم زمانو تُف کرد معلوم نی چَندُمو
رعد و برق نترسون ساقه هایِ گَندمو
خطر توو خوابِ عمیقِ ما داد می‌زنیم
لعنتی شکلِ زندگی عجیبه"
هیچ خطری وجود ندارد! خطر خوابیده است اما ما داد می‌زنیم که بدون خطر زندگی عجیب شده است و شکل واقعی خود را ندارد.
البته این عمیق‌ترین دریا تلمیحی به آهنگ کشتی دارد و منظورش حوادث زندگی و آرزوهای محال است.
انسان با خطر خو گرفته و بدون آن قادر به زندگی نیست!
انسان همیشه از یک چیزی در هراس است؛ فرقی نمی‌کند چه چیزی، این چیز ثابت یا متغیر است اما انسان همیشه در هراس است.
"نه بُمب ، نه کارد ، نه گارد نه مرگ
شهرِ همیشه ها شهرِ لطافتِ تیغه"
...
و در اینجاست که باید به دنبال چیزی برای آرامش و تغییر اوضاع گشت اما خب...
تا به حال فکر کرده اید که از آرامش زیادی نا آرام شوید؟
البته این در معنای ظاهری به این شکل است و می توان گفت منظور سورنا در اصل آرامش ظاهری و پوشالی مردم است که اگر دقت کنند متوجه خواهند شد این آرامش تظاهری بوده و حتی خودشان را گول زده‌اند و شهر همیشه شهر تیغه! و مردم گمان می‌بردند که تیغ لطیف است... و از گند بودن ماجرا آرامشی مضحک برای خود ساخته‌اند.
"آی باد ،
صدایِ زوزه یِ کفشت ،
میاد توو کوچه یِ مغزم
تو هم مثلِ من
تبعید شدی میونِ این جهان
آی"
وظیفه‌ی باد در اصل چیست؟!
پیام رسانی و آگاه کردن مردم غافل (مردم الانِ جامعه)

در مورفین ، نگارِ جسور و هفت خط از باد برای فرار از آرامش و درگیر شدن با تلخی ها دعوت می‌گیرد.

نگارِ زیبا اما جسور از رخوت ها و کرختی هایی که مورفین نماد خوبی برای آن است فراریست و خود و باد را تبعید شده می‌خواند و از او می‌خواهد که با او همراه شود تا سکون را بشکند و بی توجه به وعده ی ابدیتِ انسان از او می‌خواهد که آرمان های که در ابدیت به تحقق می‌پویندند را الان انجام دهد و به مرگ فکر کند !

"بچرخ میونِ بوته ها ،
آی پیدا کن بذرِ این جهانو
باد بشکن ، حبس و بندِ مرگو ،
این ابدیّت داره می‌کُشه انسانو
آی باد …"

و این هم تکمیل کننده ی حرف های من.
این ابدیت داره می‌کشه انسانو...
و هم چنین از این جا:




"تیزیِ حقیقت زیرِ مورفین آرامش ، هر سایه یِ دروغ از همسایه می‌گفت
ویروسِ روسپیِ مُسریِ آرامش ، آماده بود واسه انتشار"
می‌توان به سخن‌های من رسید که در معنای باطنی شعر می‌گوید: آرامش الکی هست و حقیقت در زیر آن پنهان شده است و آن زمان که حقیقت را بفهمیم:
"موجِ دستِ دوستی ، با کارد زیر آستین
ابتذال اتفاق افتاد"
ابتذال افتاق خواهد افتاد.
ابتذال: بی ارزش، خوار، پست
خب حالا کِی حقیقت رو فهمید؟
حقیقت چی بود که فهمید؟
چه شد که دنیا برایش خوار و پوچ شد؟
"اونجا که جهانش شد آرمانش
دید که مالامالِ از دروغ ،
دلش گرفت از غروب
حقیقتو رنگ کرد با طلوع"
حقیقت رو رنگ کرده بود و نادیده گرفته بود با یه امید و طلوع مسخره
"خُنَکایِ سایه داشت اهمیت می‌گرفت ،
کم کم جهانش رنگِ ابدیّت می‌گرفت
جهل مرگو زنجیر کرد ،
ارزشِ فرصت رو به تحلیل رفت
آیینه بی جیوه شد ، شیشه شد بازتابو باخت
آه ، مرگو کُشت آرمانو ساخت
ساعت ایستاد ، زمان عطیقه شد ، خوابِ آرامش توو تـ*ـخت ابدیّت بیمه شد
تووی وهم سایه از بی برگیِ درخت غافل موند ، جهانش بی میوه شد"
با توجه به تفسیر ها... نیازی به توضیح نیست و کاملاً واضح و با بهترین کلمات و توصفیات خود خواننده تمامی حرف‌های لازم را گفته است!
"آی باد ،
صدایِ زوزه یِ کفشت ،
میاد توو کوچه یِ مغزم
تو هم مثلِ من تبعید شدی
میونِ این جهان
آی ،
بچرخ میونِ بوته ها ،
آی پیدا کن بذرِ این جهانو
باد بشکن ، حبس و بندِ مرگو ،
این ابدیّت داره میکُشه انسانو
آی باد …
با سوزِ وزیدن این چُرتو پاره کن ،
(همه رو از حقیقت واقعی اگاه کن)
آی باد بیا و بشکن این رویایِ ساکنو
آی باد …
پیدا کن مرگِ این جهانو ،
آی باد این ابدیّت داره می‌کُشه انسانو"
آی باد... روزی تو هم از نفس میوفتی

به مورفینِ لعنتیه جامعه خودمان فکر می‌کنم ...
نگار به باد برای چه چیزی نیاز دارد؟


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ شماره‌ی ۸ :
آتش
مجموعه در "آتش" از نیمه راه رد شد و ما در این آهنگ و در کل آلبوم با نماد های مواجه هستیم که هر کدام همانند پازل در کنار هم و در جای درست قرار می‌گیرند.

این بار نوبت به "آتش" رسید!

چهار عنصر تکمیل شد!

نگار چه تفکری دارد؟

"زورتون زیاده قبول"

در ظاهر منظور زور همه‌ی افراد جامعه که در مقابل یه دختر تنها هستند (نگار) است اما در معانی اصلی منظور سورنا زورِ جامعه، حکومت، افراد ظالم و دروغ‌گو، کسانی که نمی‌خوان حقیقت و صدای سورنا و نگار به کسی برسه هست.

"حالا که پوست کف دستمو می سابونین"

از نگار (در ظاهر) می‌خوان سو استفاده کنند؛ کاری که با خیلی از مردم و دخترای دیگر کردند و می‌کنند.
و از سورنا (در باطن) و دیگر مردم هم می‌خوان سو استفاده کنند و با قدرت زیادی که دارند مانعش شوند.
خب در این وضعیت سورنا‌ی پیر خسته است اما نگار جوان هنوز توان مبارزه را دارد و امید وار و جنگنده است:

"هنوزم می زنم زور
می بینی جور دیگه ام
از یه جنون دیگه ام"

نگار هنوز توان مبارزه را دارد؛ مثل بقیه نیست؛ سر سخت و نترس است و تن به هیچ زوری نمی‌دهد.

"من دستام بوی پارگی فشار میده رو تن زنجیر
داستان زندگی منو تحمیل
علت قطع رابطم با خط
علت قطع مسیر غلط زندگیم عقبِ تغییر"

سورنا می‌خواست نگار را محدود کند تا امنیت داشته باشد اما نگار قبول نکرد و از نوشته‌های سورنا (خط) جدا شد و از تمامی بندها و مرزها رهایی پیدا کرد.
نگار نه تنها زنجیر نشد که برعکس، آن را پاره کرد.
نگار مسیر زندگی اش را که سورنا برایش انتخاب کرده بود را برای تغییر قطع کرد و آن را عوض کرد.

"لانتوریا بو بکشین
جا پای کفشمو رو سنگ فرش
سو بکشین"

لانتوری یکی از فحشهای رایج در زندان است. این اصطلاح به افراد تازه کار، کارنابلد و ناکارامدی گفته میشود که بسیار پرمدعا نیز هستند.
خب تفسیر مشخص شد. می‌گه افرادی که ادعا‌ی خالی هستید و هیچ چیزی بلد نیستید بیاید تا من راه رو بهتون نشون بدم و کاری که من کردم رو تقلید کنید.
هر چند که باز ادعا می‌کنید این راه خودتونه! اما عیب نداره.
حالا چرا راه من رو ادامه بدید؟
چون متوقف نمی‌شم. اگر خواستند با من بجنگند من قوی تر می‌شم. من از هیچ چیزی نمی‌ترسم و همه‌ی حقیقت‌ها رو بازگو می‌کنم و اونا رو تو آتیش گرم صدام (صدای‌ سورنا) می‌سوزونم.

"چون لـ*ـخت و بی پرده ام
قرمزم به رنگ خون
شاخای گاومیش قانون بالام میده جون
حالام می تکوند
خاک رو تنم
من زیرش وحشی ترم
میده زمین سرد و دوره گردتونُ با سوز چاک بودنم ."

نگار در آهنگ‌های قبل از اشتراکاتش با باد حرف زد و اکنون از درِ مشترک با آتش شروع به صبحت می‌کند و به او (و بقیه) گوش زد می‌کند که ما هم جنسیم !
نگار از تمام زنجیرها فرار کرده و خود را قرمز رو معرفی می‌کند!
قرمزی از جنس حقیقت و بی پرده که از هیچ چیز باکی ندارد و از هر چیزی که برای خاموش کردنش استفاده کنند او را گرم‌تر و سوزاننده‌تر می‌کند.
"تنم تنتُ جم می کنه
سردی ِ صورتتو گرم می کنه
دنبال من تو اقیانوسا نگرد
اقیانوس تو از تنم کم می کنه"
نگار تیکه‌ای مستقیم به سورنا که وقتی نگار رفت به دنبال او در اقیانوس‌ها می‌گشت (آهنگ کشتی) می‌اندازد.
"دنبال من تو اقیانوسا نگرد" من آتش هستم. من داغ، سوزاننده، پر حرارت و جوان، پر انرژی و شکست ناپذیرم
اما تو از جنس آب، آرامش، سکوت، پیر، خسته هستی.
آب آتش را خاموش می‌کند؛ پیر جوان را خسته می‌کند...
اقیانوس تو وجود من را کم انرژی می‌کند. من در اقیانوس‌ها نخواهم رفت و ساکن و ساکت نخواهم شد.
"من همون گوشه ی شرور زیر حصار کج چشاتم
جوری می‌زنم اونی که بخواد بگیره جلوتو شر می‌کنه
مثل بنزینه رو تنم
صورت تو مخ منو 'نقش' می‌کنه."
علاوه بر رجزخوانی‌ها و پر حرارت بودن نگار، به نقش که یکی از آهنگ‌های این آلبوم است اشاره‌ای می‌شود (نقش ایهام دارد هم اسم آهنگ، هم هم معنی نگار، هم به معنی شکل) که در آن آهنگ نگار جواب‌های کوبنده‌ای به آهنگ "کشتی" سورنا می‌دهد.
چون الان هم به آهنگ کشتی جواب داد اسم نقش جذابیت موضوع را چند برابر کرد.
"لانتوریا جوییدنتون واسه من خوردن کاه تو آتیش ِ
نقشم مورفین تنتونو ترک می کنه."
به آدم‌های پر ادعا می‌گه که داغون‌کردن شما برای من کاری نداره.
جمله دوم چندین تفسیر متفاوت دارد:
۱)می‌گه آهنگ نقش من آرامش رو از شما می‌گیرد.
۲۲)می‌گه من (نگار به معنی نقش و نگار) آرامش را از شما می‌گیرم؛ که منظور صدا و حرف‌های سورنا است.
۳)مورفین به آهنگ مورفین نیز اشاره دارد.
نگار خود را از بند خط های سورنا رها کرده و با حالت جنون آمیزی بعد از گذر از شهر مورفین، وارد شهر آتش شده و با قدرت می‌تازد، او همراهی آتش را هم می‌خواهد!

"مثل آرامش دکوری ِ من
زیر زور سیمانای بِتنی شهر
مثل سگ توی سـ*ـینه ی کولیِ من
مثل چرا های تو و چه طوری ِ من
مثل دونه دونه گوگرد تنتون
پر واسه جنگ به پُری من
متل شعله های من با نفس تنگ
مثل چراهای تو و چه طوری من ."

داستان به نیمه خود رسیده است.
ما مقابل ارتشی از عناصر هستی بخش مواجهیم که نگارِ جسور قصد فرماندهی آن را دارد..

نگار قصد جنگ دارد؛ برای جنگ باید فرمانده شود و باید مردم را آگاه کند.

آیا نگار پیروز خواهد شد؟

در این راه دیگر چه اتفاقاتی می‌افتد؟

می‌بینید؟! این مجموعه آهنگ‌ها شبیه سریال و رمان‌های جذاب شده است که شنونده را خمار ادامه‌ی ماجرا می‌گذارد.

نگار با هدف، آرایه، آهنگین و پر از نماد ساخته شده است.

کاش قدر این شاهکار ادبی و هنری و خالق دانای آن را بیش‌تر می‌دانستیم....


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,215
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
آهنگ شماره‌ی ۹
♡تَرک♡
بی شک، من دیوانه‌ی این آهنگم!
راستش را بخواهید با شنیدن ملودی آرام "ترک" از پشت میزم پاشدم هندزفری‌هایم را برداشتم و به استقبال عاشقانه ترین اثر مجموعه نگار رفتم!
این آهنگ را باید با صدای بلند گوش کرد و موهایت را کوتاه کرد!
این آهنگ از زبان موهای نگار و قیچی است.



چیزی نمی‌گویم و ابتدا به قسمتی از آهنگ مراجعه می‌کنیم:



"من و تو هر دو توو اسارتیم؛
من اسیرِ یه سر تو اسیرِ یه دست"
مو اسیر سر هست؛ قیچی اسیر دستِ فرد و دختران اسیرِ...
و حتی مردهای ایرانی اسیرِ....

"من و تو هر دو بدون تصمیم،
من و تو هر دو حاضرِ تقدیر"
دختر که باشی مجبور به تحمل بعضی چیزا هستی؛ محکوم به سکوتی؛ دیگر اختیار بیش‌تر کارهایت را نداری؛ می‌شکنی و تن به تقدیرت (دختر بودنت) می‌دهی.
"دل به من نبند؛
من یه روزی توو بادم ،
یه روز زیرِ شونم
یه روزی آزادم"
موی دختر، دل بستنی نیست؛ نباید به موهای زیبایش دل بست؛ از خودش اختیاری ندارد!
باید زیر شانه و در بند باشد و حتی اگر آزاد هست هم به اختیار خودش نیست بلکه به اختیار صاحبش است!
"تقدیرم این بود نگاهم کنی؛
هی بلند شم و تو کوتاهم کنی!"
بشکن مرا! تقدیرم این است و من به تقدیر راضی شده‌ام؛ یعنی مجبور شده ام!
پیش از این نبوده بیش از این!
همانند موها که بلند می‌شوند و کوتاهشان می‌کنند.
"کُندی نکن کارِ تو بریدنه؛
نترس کارِ من دوباره رویینده"
ما محکومیم و راه فراری از این تقدیر نیست.
"اگه نَبُری و دم أ جنگ بزنی؛
شاید یه گوشه توو انبار زنگ بزنی"
اگر بخوای من رو نشکنی و آزاد رهایم کنی تو را به دور می‌اندازند! (معنای باطنی رو دلم نیامد نگم: بخواهی اعتراض کنی در زندان یا اعدامی)
همانند قیچی که اگر کند شد آن را گوشه‌ای می‌اندازند که نتواند کاری کند.
"این منم یه آه زندونیِ سر،
یه روز سیاه یه روز سفید یه روز مرگ"
من آهم، من خسته‌ام. یه روز شاداب و جوانم، یه روز پیر و یه روز هم می‌میرم و می‌روم!
(در اصل انسان‌ها را می‌گوید ولی خب در معنای ظاهری منظور مو هست)
"صدای دستای آهنیت رسید به گوشم ،
وقتی اومدم بیرون از زیر تِلِ سر"
دست‌های تو مرا....
کافی‌ست از تِل بیرون آیم.
دیگر به من رحمی نمی‌شود.




"آزادی چه بی تضمینی ،
توو این سلولای توو در توو یه بیماریا
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی ،
توو این سلولای توو در توو یه بیماریا
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان"
وقتی تِل در موهایت باشد کسی نمی‌تواند آن‌ها را کوتاه کند!
اما، - باعث محدود شدن و زندانی شدن موها می‌شود؛ درست است؟!
موها تا در زندان باشند ( در - یا روسری یا بسته شوند) در امنیت هستند اما خب آزاد نیستند.
اما زمانی که آزاد می‌شوند....
آزادی بی تضمین است؛ آزادی امنیت و آرامش ندارد‌.
تو محکومی! چه آزاد باشی و چه محدود و زندانی، در هر صورت تو محکومی به نداشتن آرامش!
به راستی چه کسی واقعاً آزاد است و یا آرامش دارد؟!
خصوصاً در این اوضاع و اجتماع...
مردم زندان‌‌بان دیگری هستند و خودشان هم در زندان هستند و شخص دیگری زندان‌بان آن‌هاست و همان شخص‌ها هم زندانی‌اند!
زندان و زندان‌بان‌ها تو در تو و بی نهایت هستند و تازه، بماند که خودشان زندان‌بان خودشان نیز هستند!
"زیرِ تِل کنارِ باقی موها ،
توو آرامش الکی چروکیدم
دستام سپرِ سرم شده بود اما ،
زیرِ این سنگر دروغی پوسیدم"
زیر -، در زندان، آرامش داشتم اما جون زندانی‌ام آرامشم الکی بود! همه‌اش تلقین!
دستام سپر شده بود که موهایم را نچینند اما این سنگر دروغی و محدود بود‌.
"من یه تارِ مو پُر از ترک مرفینِ تِل
تن به حقیقتِ فردا، قیچی دادم"
همان طور که گفتم تِل آرامش دارد؛ اما آزادی ندارد.
مو خسته است؛ نگار خسته است؛ سورنا خسته است.
دختر آزادی می‌خواد پس موهایش را کوتاه می‌کند.
حقیقت فردا مُردن و شکست است.
مو توسط قیچی
ما توسط.....؟!
(اشاره‌ای هم به آهنگ مرفین دارد!)
"تویی همون قیچیِ خسته از بُریدن ،
پُر از فریاد نمیخوام قیچی باشم!"
تو هم که محکوم به کشتن و خفه کردن منی.
محکوم به جبری!
حتی اگر بخواهی یا نخواهی.
"من و تو هر دو توو اسارتیم ،
من و تو هر دو زخمی عادتیم"
همه‌ی ما به این نابرابری و ظلم خو گرفته ایم!
برای همه‌ی ما عادی شده است.
"شاید با بریدنات بیمه شم ،
توی آینه ی تکرارت دیده شم"
دختر، امنیت ندارد؛ آزادی ندارد! به هردری برای کمی آزاد شدن و نفس کشیدن می‌زند.
دختر موهایش را دوست دارد اما برای آزادی مجبور به بریدن شدن آن‌هااست.
ترک ! عاشقانه ای آرام از زبان موهای نگارِ پانزده ساله است که دوست ندارد دلبرکی برای دربند بودن باشد !
نگاری که حرف برای گفتن دارد؛ برای دربند عاشقه ها نبودن، برای به جنگ رفتن، برای امنیت داشتن، باید از بند عشوه گری ها رها شود؛ باید از دختر بودن رها شود!
نگار نمی‌خواهد معشـ*ـوقه ای داشته باشد که عاشقانه هایش را در پیچ و تاب موهایش بریزد!
فقط دختران ایران می‌دانند کوتاه کردن مو های بلند چه معنیی دارد؛
فقط پسران عاشق ایران می‌دانند کوتاه کردن موهای معشـ*ـوقه شان، بر خلاف خواسته و فقط برای کمی شاید آزادی و امنیت!!!! تا چه حد می‌تواند بی رحمانه باشد !
"اما واسه من یه راهِ دیگه هست ، شاید سقوط شاید ریزش ــَم"
او امنیت را می‌خواست؛ اما آیا واقعاً با کوتاه کردن موهایش به آن می‌رسد؟!
"این سقوط آغازِ آزادیه ،
باید بتونم بیخیال این ریشه شم"
دختر اگر پسر بود آزادتر بود...
ایرانیان اگر قید ریشه و سرزمینشان را بزنند‌....
"یا که تووی دستِ باد مسموم نیفتم ،
آخ که رهایی حقیقتی نیست"
باد مسموم مو را خراب می‌کند.
مردهای مسموم زنان را.
افکار مسموم انسان را!
هرچه آزاد باشی خطر مسموم شدن بیش‌تر است.
و
رهایی حقیقتی نیست! آزادی حقیقتی نیست...
به قول بهرام نورایی:
"از اون دنیا (شکم مادر) به این دنیا (ایران و جهان) از این جا به یه دنیای گ.ه تر (خارج از ایران یا آخرت) فقط سلولم می‌شه بزر‌گتر"
"من و تو طبیعتمون مخالفِ همه ،
قرارمون اونجا که طبیعتی نیست"
من و تو طبیعتمون مخالف همه! من مو و تو قیچی
من زن و تو مرد
من زندانی و تو...
قرارمون اونجا که طبیعت مخالف معنی ندارد.




"آزادی چه بی تضمینی ،
توو این سلولای توو در توو یه بیماری
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان
آخ آزادی بی تضمینی ،
توو این سلولای توو در توو یه بیماری
زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان"
نگار برای رهایی از قید و بند، محکوم است و موهای خود را بدست قیچی می‌دهد.
دخترکی که برای جنگ آمده و از نطفه جنگ است برای جنگی آماده می‌شود که در آن نباید عشوه گر باشد "آخ آزادی بی تضمینی ، این سلولایِ توو در توو یه بیماری، زندونیا زندون بانِ زندونیایِ زندون بانِ زندونیان"
نگار برای فرماندهی راهی بی انتها آماده است!


در ادامه چه می‌شود؟!
نگار به جنگ می‌رود؟!
کسی کمکش می‌کند؟!
پیروز می‌شود یا شکست می‌خورد!

این آلبوم واقعاً همانند یک رمان است!


تفسیر آلبوم نگار

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، !Shîma! و فروغ ارکانی
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا