خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

sh.hadis

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/8/18
ارسال ها
71
امتیاز واکنش
364
امتیاز
123
سن
24
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
در آغاز قرن دوم هجری، جامعه اسلامی در نیمه شرقی، جامه‌ای نیمه ایرانی به تن کرده بود. ادبیات عرب، خواه شعر و خواه نثر، به گونه‌ای تقریبا ناگهانی، از قالب کهن بیرون آمده و برای فرهنگ عظیمی که در همه زمینه‌های دانش بشری بارور است، آماده شد. این گردش ادبی، نخست در نثر پدیدار شد و بانیان شناخته شده‌ی آن نیز عبدالحمید و ابن مقفع هر دو ایرانی بودند.فرهنگ و فرهیختگی، آداب‌دانی، نزاکت شهری‌گری ، ظرافت، اخلاق فاضله، مکتب انسان‌گرایی و خلاصه آنچه ادب نام گرفته و نخست بیشتر ادب اخلاقی – آن هم از نوع اشرافی آن بود – پیوسته در حوزه کار دبیران (کتّاب) قرار داشت که سر سلسله‌ی آنها، بی‌گمان، عبدالحمید کاتب بود. از این نویسنده، دو اثر بیشتر بر جای نمانده، اما از همین اندک مقدار هم پیداست که وی منبع الهامی جز فرهنگ باستانی ایرانی نداشته است. آنچه او در این آثار عرضه می‌کند، از آیین‌های ملک‌داری و دیوان‌سالاری گرفته تا اندرزهای اخلاق عملی، هیچ کدام در تمدن جاهلی و آغاز اسلام سابقه نداشته، بلکه همه را باید در کتاب‌های آیین‌نامه و خدای‌نامه و تاج‌نامه در زبان فارسی جستجو کرد. این نکته از نظر گذشتگان نیز پنهان نمانده است، مثلا ابوهلال عسکری (۴۰۰ ق) می‌گوید (۲) عبدالحمید، أمثله فارس را به عربی ترجمه کرده است. سخن جاحظ (۳) نیز جالب است که می‌گوید «نمی دانم این رسائلی که در دست مردم است به راستی ایرانی اصیل‌اند یا ساخته عبدالحمید و ابن مقفع و دیگران». این آثار، حتی اگر به قول جاحظ، برخی ساخته و پرداخته‌ی این نویسندگان باشند، باز تقلیدهای صادقانه‌ای از همان نوشته‌های فارسی است. کاری را که عبدالحمید آغاز کرده بود، ابن مقفع با آشکار متعدد خود، خواه ترجمه و خواه تألیف، به کمال رسانید و او را باید پایه‌گذار نثر نوین عربی به شمار آورد.در مجموع نام هجده اثر از آثار عبدالحمید را می‌شناسیم (در انتساب برخی از آنها به وی تردید است) از خدای‌نامه و کتاب التاج و برخی آثار دیگر، تنها بخش‌های کوچکی در کتاب‌های ادب عربی باقی مانده است. از نامه تنسر، ترجمه فارسی متأخری در دست است؛ در برابر، داستان‌های حکمت‌آمیز کلیله و دمنه، کتاب الادب الکبیر و الادب الصغیر در اخلاق و ادب اجتماعی و رساله الصحابه در آیین مملکت‌داری که همه به جای مانده‌اند، آثار است که از ابن مقفع، شهسوار ادب عربی را ساخته‌اند؛ هیچ ادیبی، از زمان خود او تاکنون نیست که از ستایش او لـ*ـب فرو بسته باشد.

شرح حال

۱٫ زندگی

عبدالحمید بن یحیی بن سعید، مکنی به ابوغالب و معروف به کاتب، از نویسندگان بلیغ، ادیب و از بزرگان کتابت و ضرب‌المثل و بلاغت بود. اصل او از قیساریه و ساکن شام و از مقربان مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی بود. کاتب یکی از درخشان‌ترین چهره‌های آغاز عصر تدوین در ادب عربی بوده که با به کارگیری تعبیرهای ادبی و اخلاق سـ*ـیاسی در کتابت دیوانی و ابداع روش‌های بلاغی و ابتکار در فنون نویسندگی، معیارهای جدیدی را در نثر نوخاسته‌ی زبان عربی بنیان نهاد. این امر نام وی را به عنوان پیشگام نویسندگان تازی در ادبیات عرب ماندگار ساخت.در مورد محل تولد و موطن اصلی عبدالحمید گفته‌ها گوناگون و متفاوتند، اما ابوغالب عبدالحمید بن سعید (۴) یا سعید (۵)، معروف به عبدالحمید اکبر (۶) یا اصغر، از موالی بنی عامر بن لؤی بن غالب، از جمله‌ی آنهاست. اصل او ایرانی (۷) است و در سال ۶۰ ق (۸) در شهر فیروز شاپور (قیساریه) یا انبار (۹) از شهرهای ایرانی عهد ساسانی به دنیا آمده و در شام پرورش یافته است. از روزگار جوانی عبدالحمید و چگونگی وضعیت تحصیلات او اطلاع دقیقی موجود نیست. اما همین اندازه گفته شده که ابتدای جوانی را مدتی در کوفه و دیگر شهرها به شغل معلمی (۱۰) مشغول بوده اما بعداً نسبت به ورود به حکومت بنی‌امیه علاقه‌مند می‌شود. (۱۱) به همین خاطر تدریس را رها کرده و پیش دامادش سالم بن عبدالله مولا که کاتب هشام بن عبدالملک بود هنر کتابت و نویسندگی را آموخت و در این فن سرآمد دیگران شد. (۱۲) عبدالحمید پس از تبحر در فنون بلاغت و نیل به کمال در صناعت دبیری، مورد توجه مروان بن محمد قرار گرفت. مروان که به مراتب فضل و درایت این نویسنده پرمایه پی برده بود، علاوه بر امور دیوانی در کلیه امور خلافت با وی مشورت می‌کرد. مروان در زمان امارت بر ارمنستان، عبدالحمید را با خود به آنجا برد و پس از اینکه خلیفه شد وی را با خود به شام آورد.وی با ایجاد شیوه‌ی نوین در کتابت عربی، کمال نبوغ و استعداد ایرانی را آشکار ساخته و خدمات شایسته‌ی ایرانیان پاک سرشت را در تمدن و فرهنگ اسلامی بر جای نهاده است. جد عبدالحمید همچنان که زرکلی گفته است از موالی علاءبن وهب العامری بود. به همین جهت عبدالحمید نیز به بنی عامر منسوب است. به استناد قول استخری، عبدالحمید صاحب المسالک و الممالک از اهالی انبار است و آن شهر فیروز سابور (شاپور) است که شاپور اول، پادشاه ساسانی بنای آن را نزدیک حیره فرمان داد. هنگامی که مروان سقوط دولت خود را نزدیک دید به عبدالحمید گفت از او کناره‌گیری کند و جان خود را حفظ کند، اما عبدالحمید نپذیرفت و همراه او بود تا هر دو کشته شدند. رساله‌های او بالغ بر یک هزار است که برخی از آنها چاپ و منتشر شده و در کتب اولی نیز به طور پراکنده ضبط شده است. (۱۳)

۲٫ شرایط سـ*ـیاسی اجتماعی

عبدالحمید در آغاز کار خویش – چنانکه ابن الندیم و جاحظ گفته‌اند – به تعلیم اطفال مشغول بود و در بلاد مختلف رفت و آمد می‌کرد تا اینکه به دیون هشام بن عبدالملک که کتابت و ریاست آن با سالم بود پیوست. (۱۴) ورود عبدالحمید به حکومت بنی‌امیه از زمان یزید بن عبدالملک (۱۰۵-۱۰۱ق) (۱۵) آغاز شده است. در این زمان عبدالملک مدتی کاتب یزید و سپس کاتب هشان (۱۲۵-۱۰۵ق) شد (۱۶) و پس از آن در زمان ولایت مروان بن محمد بن مروان، معروف به جعدی در ارمنستان و آذربایجان (۱۲۶-۱۱۴ق) به او پیوست و کاتب او شد. زمانی که مروان به حکومت و خلافت رسید، عبدالحمید نیز همراه او به دمشق رفت و کاتب اول و سرپرست دیوان انشای خلافت اموی شد. (۱۷)از این پس عبدالحمید همواره مقرب دربار مروان و در همه جا ملازم او بود تا زمانی که پیروزی بنی‌عباس بر بنی‌امیه مسلم شد و مروان زوال حکومت خود را نزدیک دید و به عبدالحمید گفت به دشمن او بپیوندد، چرا که آنان هنر او را می‌پسندند و به کتابت وی نیاز دارند و حتما نسبت به او حسن نظر ابراز می‌کنند و می‌تواند از محبت آنان بهره‌مند شود، ولی عبدالحمید این پیشنهاد را نپذیرفت و در جواب مروان گفت:«درخواست تو از هر نظر برای تو بهتر است ولی برای من زشت‌ترین عمل است، زیرا هرگز نمی‌خواهم مردی غدار و ‌بی‌وفا باشم. پس هر دو صبر می‌کنیم، یا خدا تو را نجات می‌دهد و یا هر دو با هم می‌میریم». (۱۸)بدین ترتیب بود که عبدالحمید، مروان را ترک نکرد تا زمانی که مروان به قتل رسید و او را نیز کشتند. (۱۹) در مورد چگونگی کشته شدن عبدالحمید روایت‌های گوناگونی بیان شده است: نخست اینکه روز دوشنبه سیزدهم ذیحجه سال ۱۳۲ ق همراه مروان به قتل رسید. دوم اینکه در زمان قتل مروان، عبدالحمید به خانه دوست و هم‌نژاد خود عبدالله بن مقفع در بحرین پناه برد و در منزل او پنهان شد. مأموران حکومتی در تعقیب او وارد خانه ابن مقفع شدند و در آن خانه هر دو را یافتند. پرسیدند کدام یک از شما عبدالحمید است؟ هر کدام از آنها به خاطر نجات دیگری گفت که عبدالحمید من هستم. وقتی مأموران خواستند ابن مقفع را بکشند عبدالحمید فریاد زد: دست نگه دارید. هر یک از ما نشانه‌هایی داریم، تنها آن علامت‌ها را بپرسید تا معلومتان شود عبدالحمید کدام یک از ماست. با این ترتیب عبدالحمید شناخته شد و به قتل رسید. (۲۰)سوم اینکه عبدالحمید در جزیره‌ای مخفی شد، ولی در نتیجه سعایت دشمنان دستگیر شد و به عبدالجبار بن عبدالرحمن، فرمانده نظمیه عباسیان تحویل شد و او هم تشتی یافته بر سرش نهاد تا اینکه مغزش از بینی‌اش بیرون آمد و در گذشت. (۲۱)چهارم اینکه عبدالحمید به همراه بعلبکی مؤذن و سلام حادی به حضور ابوجعفر منصور، برادر سفاح که دومین خلیفه عباسی بود آورده شدند. منصور خواست هر سه نفر را بکشد، چون هر سه دوستدار مروان بودند. سلام گفت: ‌ای خلیفه مرا نکش زیرا من بهترین حدی خوان اشتران هستم. خلیفه پرسید در حدی چه هنر خاصی دارد؟ گفت شتری که سه روز تشنه باشد، وقتی به آب رسید هرگاه صدای من را برای حدی بلند شود آن شتر دهان خود را از آب می‌کشد و مادام که من ساکت نشوم آب نمی‌نوشد. خلیفه این جریان را آزمایش کرد و دید راست گفته، پس وی را آزاد کرد و حتی مقرری برایش معین کرد.


بیوگرافی عبدالحمید کاتب | نویسنده

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا