مشاعره با اشعار خودمون

Lindaw · 20/7/20

نگاه ماه بر پشت حصار حسرت افتاد
نور به خاموشی رفت
و شب بازتاب یک خاطره شد

mahaflaki · 20/7/20

دوستان صحبت من حرف رفاقت ها نیست
حق حرفم گله از رنگ محبت ها نیست

Lindaw · 20/7/20

تو بیا شمع ما خاموش است
این جمع در نگاه تو مدهوش است

mahaflaki · 20/7/20

تصویر محو اینه ها را که دید؟
می‌شود صدا از پشت پنجره شنید؟

Lindaw · 20/7/20

دنیای ما در بند اسارت است
این جاهلان از آزادی بی خبرند!

mahaflaki · 20/7/20

دنیای ما در انتظار ازادیست
می‌رسد روزی ندای پیروزی؟

Lindaw · 20/7/20

یاس در دلم لانه ساخت
قلبم را چو موریانه ای
به ویرانه کشید!

mahaflaki · 20/7/20

درد دارد که بخوانم بی حضورت همچو حافظ
«دردم از یار است و درمان نیز هم»

پی نوشت: بیت دوم تضمین از حافظ(:

Lindaw · 20/7/20

من خیره ماندم
سکوت جاری شد و رفت
و غم به من خندید
از پشت پنجره
از پشت جسم بی جان پرده
بیرون را با تمام بی رحمیش نگاه کردم
دیدار به اندازه ی حجم تنهایی من به نگاه سلام داد

mahaflaki · 20/7/20

دائما تیر زدی بر دل و بر جان بی رحم
مهربانی ولی رحم نمی داری مرا حتی کم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین