مشاعره با حرف ا

SaNia♡ · 28/8/22

از من است این غم که بر جان من است
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست

moh@mad · 28/8/22

سانیا بهمنی گفت:
از من است این غم که بر جان من است
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست

از نسیم سحر اموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را
صبح سر میکشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را

M O B I N A · 17/10/22

اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ میشود ، آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم : انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرست ام در آب گندِ زمان

که فکر صافی یِ آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر اما:

دلم خوش است که در غربت وطن بودم

M O B I N A · 17/10/22

معروف ترین شعر محمدعلی بهمنی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نهاینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیس

با او چه خوب می شود از حال خویش گفت

دریا که از اهالی این روزگارنیست

امشب ولی هوای جنون موج میزند

دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست

ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین

دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست

M O B I N A · 17/10/22

از صبح‌های دور از تو نگویم

که مانند است به شب

که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان

ابدی جان

هر شب

غمت در دل است و عشقت در سر

و هر صبح

عشقت در دل و خاطره‌ات در سر

طلوع کن صبحم را

که عمری‌ست بی خورشید

روزهایم شب می شود

و بی مهتاب

شب‌هایم روز

M O B I N A · 17/10/22

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست

M O B I N A · 17/10/22

ای خــدای باعــطای باوفـــــا
رحم کــن بر عمر رفــته در جفـــــا
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
از دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم
که ان درد به صد هزار درمان ندهم
ای خدا جان تــــو بنما آن مقـــام
که درو بی حــــرف میروید کـــلام
ای دهـــنده عقلـــها فریاد رس
تا نخـــواهی تو نخواهــــد هیچ کس

M O B I N A · 17/10/22

از این پنج شین روی رغبت متاب
شب و شاهد و شمع و شهد و نوشیدنی

M O B I N A · 17/10/22

اظهار عجز پیش ستمگر نکن از آنک
اشک کباب مایه طغیان آتش است

M O B I N A · 17/10/22

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گنـ*ـاه بخت پريشان و دست كوته ماست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

همراه رمان ۹۸

کاربر ممتاز

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین