به نام خدا
نام رمان: آئورت بیدریچه
نام نویسنده: هدیه امیری کاربر انجمن رمان 98
نام ناظر: بردیا مهرزاد
ژانر: جنایی-پلیسی، عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
افرادی که کلمات نفرت انگيزی را بر روی روح دختری حک کردند که شايستهاش نبود، بیآنکه متوجه شوند تکه تکه و ذره ذره درهم شکستنش و از دردش هيچ نفهميدند و بیرحمانه به سطل بازيافت روزگار سپردند که از آن دخترک، موجود ديگری ساخت. موجود غريبهای باظاهر سالم، جذاب که هنوز خط و خشهای بازيافت قبل را حمل میکرد و آنها او را نمیشناختند.
لینک اثر:
سرگذشتهها، آن گوشه خيابان دختری گريه میکند و اشک میريزد. اين گوشه خيابان پسری سر به گريبان است! پشت ويترين مغازهها، درب مغازههای خرازی و... اين گوشه و آن گوشه افرادی بيکارند و از سر بيکاری پرسه میزنند! ا
forum.roman98.com
به نام خالق هنر
نقد و بررسی رمان آئورت بیدریچه
هر اتفاقی را بهانهای برای نوشتن ببینید. با هر مسئلهای که برایتان پیش میآید مواد اولیهی یک نوشتهی خوب را بسازید.
نام رمان،
خلاصه و
مقدمه، بخشی از داستان است که باید علاوه بر اینکه خواننده را به خواندن داستان
ترغیب کند؛ هماهنگی با
ژانر و
محتوا را نیز در خود جای دهد. در این رمان، این دو نکته
لحاظ شده بود و عنوان و خلاصه به خوبی
تراژدی بودن داستان را
القا میکرد و میتوان گفت که ژانر
تراژدی، پررنگترین ژانر در این اثر است.
توصیفات بخش عظیمی از یک نوشته را در بر میگیرند. یک نویسنده ماهر باید به گونهای به توصیفات بپردازد که مخاطب، خود را در آن مکان تصور کند و با
تکرار ویژگیهای مهم (مثل ویژگیهای ظاهری شخصیتها) آنها را در ذهنها
حک سازد. توصیف
حالات بخشی بود که نویسنده به خوبی
توانسته بود از پس آن بر آید؛ اما توصیفات
(مکان، زمان، ظاهر و...) بخشهایی بودند که نویسندهی محترم
کمتر به آنها پرداخته بود و خواننده عملا تصویر مناسبی از مکانی که در آن حضور داشت و یا ظاهر شخصیتها در دسترس نداشت. برای مثال نویسنده از
ویژگیهای ظاهری(فرم صورت، هیکل، نوع پوشش، رنگ پوست، چشم و موها) افرا، کیاراد، هانا و الباقی
غافل شده بود و این مسئله در رابـ*ـطه با
توصیف مکان نیز صدق میکرد. به عنوان مثال به جز جمله زیر ما شاهد توصیفات بیشتری از کافیشاپی که در آن حضور داشتند نبودیم:
کافیشاپی مجلل و بهظاهر، دارای تمام امکانات! مکانی قابل تحمل برای پذيرايی از مهمانهای تازه رسيدهاش.
در این رابـ*ـطه نویسنده میتوانست به ست میز و صندلیها، بزرگی یا کوچکی فضا، موقعیت میزی که آن را برای نشستن برگزیده بودند
اشاره کند. پیشنهاد میکنم نویسنده در ادامه بیشتر به
توصیفات بپردازد. البته باید توجه داشته باشیم که
نباید همه را
یکجا وارد ذهن مخاطب کرد و بلکه
قطرهقطره و با
تکرار آن ویژگیها را در ذهن مخاطب
تثبیت سازد.
شخصیتپردازی نیز نکتهای
مهم است که کمک بسیاری در
انسگیری و
همزادپنداری مخاطب با شخصیتها میکند. در اصل منظور از شخصیتپردازی بیان کردن
ویژگیهای درونی(باطل) شخصیت است نه ظاهر. نکاتی مثل: گفتن
سن و سال،
دادن انگیزهی درست و منطقی به کارکترها و
بیان کردن علت سردی و خشنی آنها تاثیر زیادی بر خواننده میگذارد و حتی شاید کاری کند خواننده به کارکترها حق بدهد که شخصیتی خشک و سرد دارند. خواهشم از نویسنده این است که به این نکته نیز
توجه کند و به گفتن
بیاحساس بودن کاراکترها
بسنده نکند.
شروع داستان را
گره اصلی آن مینامند؛ زیرا میتواند خواننده را از ادامهی داستان
دلزده یا
تشویق به خواندن آن کند. شروع
مهیج و
پراضطراب و
البته به دور از کلیشهها معمولا گزینهای مناسب است. خوشبختانه نویسنده به خوبی
توانسته بود با
شروعی جذاب، مخاطب را وادار به
ادامه دادن سازد و این مسئله را میتوان به عنوان
نقطهی قوت رمان شمرد، و اما
فلشبکها که باید خیلی اصولی صورت بگیرند. یعنی داستان باید کاملا در زمان حال
جا بیافتد و سپس نویسنده به سراغ
فلشبک برود. نکته قابل توجه این است که بیش از دو یا سه فلشبک ریسک بالایی دارد. نویسنده با
فلشبکهای مکرر،
پرشهای زمانی زیاد،
جابهجایی مکانی و خلاصه
توصیفات زمانی غلط، علاوه بر اینکه سبب شده بود از
فضاسازی مناسب
غافل شود باعث شده بود مخاطب خود را بین
فضا،
زمان و
موقعیتها گم کند و
نتواند داستان را به خوبی درک کند. توصیهام به نویسنده این است که از
فلشبکها،
پرشهای زمانی و
جابهجایی داستان بین شخصیتها پرهیز کند تا از
پیچیدگی رمان
کاسته شود.
دیالوگها باید نثری «محاورهای» و مونولوگها باید نثری «کتابی» داشته باشند که به این مورد توجه شده بود. نسبت دیالوگها به مونولوگها باید ۴۰ به ۶۰ باشند. اما ما گاها شاهد بودیم که این تعادل شکسته شده و دیالوگهای زیاد و پشت سر هم مسبب این واقعه بود. علاوه بر این دیالوگها باید هدفمند باشند و اطلاعاتی کاربردی و مفید را به مخاطب بدهند؛ اما تا اینجای داستان جز سردی شخصیتها، دیالوگها هیچ اطلاعات خاص دیگری را به ما نمیدادند و همین مسئله باعث شخصیتپردازی ضعیف نیز شده بود.
انتخاب زاویهی دید نکته مهمی است و در این رمان با توجه به اینکه احساسات کارکترها به خوبی به مخاطب منتقل میشدند میتوان گفت این زاویهی دید انتخاب درستی بوده است. اما تغییر زاویهی دید به دست شخصیتها کار غلطی بود و همین مسئله علاوه بر پیچیدگی داستان باعث میشود مخاطب خود را در فضا گم کند و نتواند به خوبی با داستان ارتباط بگیرد.
تا اینجای رمان ما به وضوح شاهد ژانر تراژدی و کمی ژانر جنایی-پلیسی بودهایم. در رابـ*ـطه با ژانر عاشقانهی رمان باید بگویم بخشی بود که تا به اینجا به آن پرداخته نشده بود. البته که هنوز هم جای تاخیر دارد و این مسئله چندان نگران کننده نیست. با این حال امیدوارم از کلیشهی تکراری اینکه دو نفر در عین تنفر به طور ناگهانی عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند اجتناب شده باشد و سیر جدید داستان را وارد کلیشهها و تکراری نکند.
در نهایت، این داستان حاوی ایدهای جذاب بوده است که خواننده را از ادامه دادن ناامید نمیکند و با توجهِ بیشتر به پیچیده بودن داستان به دلیل فلشبکهای مکرر و پرشهای زمانی زیاد و البته توجه به توصیفات میتواند داستانی ایدهآل را در ژانر خود ارائه دهد. البته، تاکید من باز هم برروی پیچیدگی داستان است که نقطه ضعف اصلی و بزرگ این رمان بوده.
با آرزوی موفقیت و باتشکر از نقدپذیری شما
تیم نقد انجمن رمان ۹۸
مبینا زارع