خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,237
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ چیز خفت‌آورتر از این نیست که ببینی ابلهی در آنچه تو شکست خورده‌ای موفق شده است.
***
قلب زنان مثل آن تکه‌های کوچک اسباب و اثاثیه‌ای است که جاهایی مخفی دارند، پر از کشوهایی که در هم گنجانده شده‌اند؛ بعد از تحمل سختی‌های فراوان و شکستن ناخن‌هایتان، در انتهای آن، گلی پژمرده یا اندکی گرد و خاک خواهید یافت؛ شاید هم هیچ چیز پیدا نکنید!
***
عشقی عظیم همچون سیل در قلبش در جوش و خروش بود و زمانی که به او نگاه می‌کرد، می‌توانست بی‌حس شدن ذهنش را احساس کند.


تربیت احساسات | گوستاو فلوبر

 

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,237
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
میان فرانسوی‌ها کسی که بیشتر از همه از ترس می‌لرزید آقای دامبروز بود. وضع تازه ثروتش را به خطر می‌انداخت اما از این هم بالاتر با تجربه او سر مخالفت داشت. نظامی به آن خوبی، شاهی به آن خردمندی! چطور ممکن بود! همه عالم کن فیکون می‌شد! از همان فردا سه خدمتکار را مرخص کرد، اسب‌هایش را فروخت، برای بیرون از خانه یک کلاه نرم خرید، حتی به این فکر افتاد که ریش بگذارد؛ و همه روز را درمانده در خانه می‌ماند، بتلخی روزنامه‌هایی را که از همه بیشتر با عقایدش مخالف بودند از اول تا آخر و بارها و بارها می‌خواند و چنان کج خلق شده بود که حتی شوخی درباره پیپ فلوکون هم نمی‌توانست لبخندی به لبهایش بنشاند.
***
همه گفتند که جرم سـ*ـیاسی غیرقابل بخشش است. باید جرم‌هایی بخشوده می‌شد که ناشی از نیاز بود! و البته فراموش نکردند که برای هزارمین بار مثال همیشگی پدر خانواده‌ای را مطرح کنند که به خاطر یک لقمه نان از نانوائی دزدی می‌کند.


تربیت احساسات | گوستاو فلوبر

 

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,237
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
وای که دیگر از دست این جماعت خسته شده‌ام، یک روز جلوی سکوی اعدام روبسپیر زانو می‌زنند، روز بعد جلوی چکمه‌های امپراتور، بعد جلوی چتر لویی فیلیپ، اوباشی که تا ابد وفادار کسی‌اند که لقمه نانی جلوی پوزه‌شان بیندازد. مدام به مال دوستی تالیران و میرابو اعتراض می‌شود، اما این حمل و نقلی این پایین خیابان، اگر قول بدهی که تعرفه‌اش را سه فرانک کنی حاضر است همه مملکت را به نیم فرانک بفروشد. آه، چه اشتباهی، باید چهار گوشه اروپا را به آتش می‌کشیدیم.
***
دلوریه با حرارت گفت: مگر روزنامه‌ها آزادند؟ مگر ما خودمان آزادی داریم؟ وقتی آدم فکر می‌کند که برای به آب انداختن یک قایق کوچولو در رودخانه گاهی باید تا بیست و هشت سند و جواز تهیه بشود، من یکی که دلم می‌خواهد بروم و میان آدمخورها زندگی کنم.


تربیت احساسات | گوستاو فلوبر

 

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,237
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
هه، طبقه بالا! اول از همه، طبقات بالایی وجود ندارد. آنچه آدم را بالا می‌برد فقط دل است. آقا ما صدقه نمی‌خواهیم، متوجه هستید، ما برابری می‌خواهیم، توزیع عادلانه تولید.
***
هیچکدام از این رویدادها پیش نمی‌آمد اگر از کشاورزی بهتر حمایت می‌شد، اگر همه‌چیز به دست رقابت و هرج و مرج و شعارِ ناپسند «هر کسی هر کاری می‌خواهد بکند، هر چه می‌خواهد بشود!» ول نمی‌شد! همین است که فئودالیته پول را به وجود می‌آورد که از آن یکی هم بدتر است! اما هشدار، هشدار، ملت بالاخره بتنگ می‌آید و آن وقت تاوان رنج‌هایش را یا با تبعید خشونت‌آمیز دارندگان سرمایه یا با غارت کاخ‌هایشان از آنها می‌گیرد.


تربیت احساسات | گوستاو فلوبر

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا