نویسنده این موضوع
این رفتن و باز آوردن شوهرِ بیدست و پا از میخانه یکی از خوشیها و لـ*ـذتهایی بود که در میان چرک و کثافت و آشفتگی بچهداری برای خانم دوربیفیلد باقی مانده بود: میرفت و در میخانه یکی دو ساعت در کنار شوهرش مینشست و غم و ناراحتی مراقبت از بچهها را از یاد میبرد. در این گونه اوقات، زندگی در هالهای خوشرنگ جا میگرفت.
***
شاید از میان تمام چیزها، دروغی درباره همین یک چیز، به حالم بسیار مفید میبود، اما من هنوز آنقدر شرف دارم – هر قدر هم که کم باشد – که چنین دروغی را نگویم. اگر تو را دوست داشتم بیشترین موجبات را هم داشتم تا به تو بفهمانم که دوستت دارم. اما دوستت ندارم.
***
دریافت که روز و تاریخ دیگری هم هست که از بقیه روزها برای او مهمتر است: روز مرگ خودش، آنگاه که همه این زیباییها ناپدید میشوند؛ روزی که نادیده و موذیانه در میان سایر روزهای سال کمین کرده است و هر سال که به آن میرسد نه علامتی میدهد و نه صدایی میکند، و با اینهمه همچنان بیگمان وجود دارد. این روز چه وقت بود؟
***
شاید از میان تمام چیزها، دروغی درباره همین یک چیز، به حالم بسیار مفید میبود، اما من هنوز آنقدر شرف دارم – هر قدر هم که کم باشد – که چنین دروغی را نگویم. اگر تو را دوست داشتم بیشترین موجبات را هم داشتم تا به تو بفهمانم که دوستت دارم. اما دوستت ندارم.
***
دریافت که روز و تاریخ دیگری هم هست که از بقیه روزها برای او مهمتر است: روز مرگ خودش، آنگاه که همه این زیباییها ناپدید میشوند؛ روزی که نادیده و موذیانه در میان سایر روزهای سال کمین کرده است و هر سال که به آن میرسد نه علامتی میدهد و نه صدایی میکند، و با اینهمه همچنان بیگمان وجود دارد. این روز چه وقت بود؟
تس دوربرویل | توماس هاردی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com