خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
975
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
عنوان: کالبد مادرم
ژانر: تراژدی
نویسنده: اهورا تابش کاربر انجمن رمان ۹۸
منتقد: haniiikhanoom

مقدمه:
هنگامی که کالبد مادرم را شکافتند
گویی تمام دلش، برای من سوخته بود!
دلش خوشبخت نبود زیرا من مرتکب شده‌ام
بگذار بهمن یخ زده نسیان
مرا در کام خود فرو ببرد که اورا خوشبخت نکرده‌ام!
من به آن خ*یانت کردم
از این رو که هیچ‌وقت خوشبخت نبوده است...



نقد و بررسی دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: همراز س، moh@mad، haniiikhanoom و 4 نفر دیگر

haniiikhanoom

منتقد رمان ۹۸
منتقد انجمن
  
عضویت
10/11/23
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
119
امتیاز
53
سن
24
زمان حضور
2 روز 3 ساعت 30 دقیقه
به نام آن که مادر را آفرید تا آرام جان باشد
نقد دلنوشته کالبد مادرم


در ابتدا باید بگویم که نقد این اثر کار آسانی نبود به دلیل بار احساسی که بر روی دوش مخاطب گذاشته می‌شد
چرا که مادر برای همه انسان ها عزیز و محترم است و مرگ او؛ فقدانی جبران ناشدنی، پس دلنویس با این اثر دست به روی نقطه حساسی گذاشته
و فضایی را ایجاد کرده است که متاسفانه همه دیر یا زود با آن مواجه می‌شوند.

اما حالا به سراغ مقدمه اثر می‌‌رویم اما چه می‌توان گفت از آن جمله ای که به یکباره مخاطب را در ابتدای راه میخکوب می‌کند؟
هنگامی که کالبد مادرم را شکافتند
گویی تمام دلش، برای من سوخته بود!


گویی که مقدمه اثر به قدر کافی و حتی بیشتر نقش خود را در ایجاد احساسات و جذب مخاطب ایفا کرده و چه بسا "نام دلنوشته "هم که دارای دلهره و غم عجیبی ست
در این مسئله کمرنگ نبوده است.

در ادامه با جملات و فضایی آکنده از غم و دلتنگی رو به رو می‌شویم فضایی که با عذاب وجدانی مشهود در هم آمیخته است
و در قسمتی راجع به وفا می‌خوانیم؛ وفا به پیراهنی که بافته دست مادر است:

مادرم، من آمدم
با وضعی آشفته و دلنگران از مسیر طولانی
با پیراهنی که دیگری چیزی جز تار و پود از آن نمانده است...
پیراهن طرح‌دار سفید رنگ که برایم بافتی!
خیلی وقت است که رشته‌هایش ازهم گسسته است‌‌



و در قسمت هایی راجع به غم و گریه مادر برای فرزند می‌خوانیم چیزی که برای مخاطب غریبه نیست درحالی که با آرایه مزین شده:

در این چارچوب ایستاده‌ام
غروب می‌شود...
باران در حال گریختن است؛
مادرم بر زمین می‌نشیند و ناتمام گریه می‌کند
کل سالیانش در پی غروبی دلگیر بود تا برای من گریه کند



و فضاسازی خوب و مناسب راجع به روز وفات مادر و استفاده از آرایه تشخیص برای برگ ها:

مادرم در همان چهارچوب
خوشبختی خود را همراه با من گفته بود
سال‌های بعد در خیابانی که انتهای آن‌را نمی‌دانستم، گم شدم
گویی سایه‌ی روشن ابر به خانه‌ی ما سقوط کرده بود
صدای برگ‌ها را می‌شنیدم
زبانم لکنت داشت
گریه بر من عارض شده بود و مادرم
در آن روز پاییزی وفات یافت...


و این قسمت که از سرنوشت غم انگیز خواهر و شباهتش با مرگ مادر می خوانیم:

تمام شب با خواهرم امید پرواز داشتیم،
انکار انسان بودن می‌کردیم که پرواز برایمان ممکن نبود.
خواهرم هراسان بود، خود را از بام به کوچه انداخت...
من دیگر اورا ندیدم
مثل مادرم که ازبلندی صبح به شب خود را رها کرده بود.


و فضا سازی و جمله بندی این قسمت که به نظرم از بهترین قسمت ها بود:

و این مادرم بود
زنی در این زمین آلوده با رشته‌های آبی در چشمانش
مایوس و ناامید
با دستانی کارکشته
زمان گذشته است و مادرم نجات‌دهنده لحظاتم
در ژرف خاک پذیرنده، در گور خفته است.



استفاده به جا و مناسب از آرایه ها در این قسمت باعث آفریده شدن جملات چشم گیر و غمناک شده است:

و در این غروب بارور شده از سکوت
در محفل عزای زنبق‌های ارزانی
در « اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ »
صبور و سرگردان گفتم :
- او دیگر زنده نیست! مادرم دیگر زنده نیست!
در کوچه نسیم پاییزی می‌آید



و این قسمت که حامل غم و اندوه و حس خالصی ست که دلنویس سعی در منتقل کردنش به مخاطب دارد و با جمله بندی های زیبا آن را مزین کرده:

و اکنون باران به شیشه‌ی پنجره‌ی ما می‌خورد
قطره‌های اشکم هستند که از اینجا به سمت آسمان رفتند.
دلتنگ مادرم هستند
اتاقم بوی دلتنگی می‌دهد
و از دلتنگی گریه سر می‌دهم

و در انتها از جمله پایانی دلنوشته می‌گویم که ترکیبی از آرایه ها و احساساتی ست که در قالب جمله به ذهن مخاطب سرازیر می‌شود و او را با اندوه عمیقی که به جا مانده از اندوه دلنویس است تنها می‌گذارد:

"به یاد روح مادر جوانم، آنکه آفتاب مهرش در آستانه قلبم، همچنان پابرجاست و هرگز غروب نخواهد کرد."

خب با توجه به توضیحاتم درقسمت های بالایی، نویسنده به خوبی از پس نوشتن درباره این موضوع دردناک و غمگین برآمده که متاسفانه به دلیل تجربه تلخ ایشان است.
در کل نوشتن درباره فقدان اعضای خانواده به دلیل اینکه از همه آدم ها به آن فرد نزدیک تر هستند
بسیار نسبت به ژانرهای دیگر موثرتر واقع می شوند و همزادپنداری مخاطب را به همراه دارند البته که بسیار غم انگیز هستند.

با آرزوی موفقیت برای شما
تیم نقد رمان 98

haniiikhanoom​


نقد و بررسی دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: "zhina"، همراز س، zhina- و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا