منتخب جوهر هزارتو (جلد دوم پیچ و خم دنج) | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

Tiralin · 5/5/24

چنین است که گویی از بـ*ـو*سه بر ماه تابان فروردین، از آن همه بالیدن بر آنکه تو دلبر پسینم باشی، زاده‌ی یلدای ناآمده¹، با آن تاج لَب شاه‌نشینی و راهی که به یاد نگین پروانه و خز شانه‌نشینم گشودی، سخت پشیمانم، دلبر!
آه! اشک‌های نافرزانه، پیوسته و اندوه‌بار رهایم می‌نکنند و تو بیگانه‌تر از آن باشی که بدانی، کُنه این نامه‌ی خوش‌نشانی!
سوگند...

Tiralin · 6/5/24

فرشته‌ی پاکی اینبار به میانه روز¹، با صدفی سپید و روشن از آسمان ایزد پر گرفته، تا جهانیان را ندا دهد امروز زادروز بانویی پر مهر، دل سپرده بر جوهر رنگش و نیز نمادی از زانو زدن‌های خدیو پرستان بر درب بارگاه ایزدی باشد و ما را گل شکفتن، پای کوفتن و خندیدن از بایست‌ها باشد.
پس زادروزت به نیکویی، ای زیبنده‌ی میانی فرشته‌ی...

Tiralin · 6/5/24

امیدوارم این واژگان، سزاوارنه‌ات ستایش کنند، سلمای عزیز!
ما به زاد روز دیگری از مهربانویی رسیده‌ایم، که در هوای غبار گرفته و برگ‌ریزان پاییز، منت بر سر این جهان هزار رنگ نهاده و چشم به رویش گشوده است.
ولی، ناسو با طبیعت پاییز، تو دلی به پهنای اقیانوس آرام داری؛ دیگر چگونه بگوییم، که تو تیمار روزهای خوش و ناخوش دوستانی!
گرچه، پیوسته...

Tiralin · 6/5/24

روزی روزگاری، در هنگامه‌‌ای که به فرود شکوفه‌های ریزان گیلاس، دلباختگان نامور بر جامی از دیدار می‌رسیدند؛ ایزدمهر فرشته‌ی پاک سرشت خود، مهربانو اردیبهشت را بر درگاه والا فراخواند، مشعل آتش‌بار را بر دستش بداد و فرمان‌ها براند، تا مگر فرشته‌ی بهاری با آن مشعل ایزدی و افسون‌تبار بر ژرفای اقیانوس ناتانائیل¹‌ها شد و سرانجام با حقه‌ای از...

Tiralin · 6/5/24

سرانجام رخ و جوهر این قلم بر سخن از یک دوست زیبا و خوش نگار رسیده است. شاهدختی بی همتا، که فرشته ای از آیینهای باستانی ایران زمین زادروزش را با آ*غو*شی باز و از سر نیک بختی پذیرفته، خوش گیسویی که به یادش می‌توان بوی ناب شکوفه های بهار را شنید، بانویی جوان و شایسته از دیار زمستانهای سرد مهمان نواز و دوستی از دروازه ی راستی و آراسته بر...

Tiralin · 6/5/24

به نام یزدان زمستان و فرزندان سه‌گانه‌اش، این دیگر ورق روزگار بوقلمون¹ زادروز بانویی به دل² است.
بانویی به سرشت عطران زمین‌زاد، آغشته بر جوهر مهر ناب پروردگار، در پی یاس در هر خم و صاف و تب و تاب نیروبخش تَن؛که فرزند دویم مادر زمستان، بهمنش این پیشکش پذیرفت و زادروزش به نام جوهر خویش زد.
پس زادروزت به نکویی و شادی، بانوی ریحان و یاس...

Tiralin · 6/5/24

و به بار پر‌وردگار یلدای سپید پوش، پرتو‌ی از درخشش جان خَدیو بر این جهان گام منت نهاد.
به راستی که نخست ماه زمستان چه بس نیک‌بخت است، که این مهربانوی بی‌همتای کاردانَش بر جهان فرستاده‌اند!
چه سخن مهتر از این، که مهربانوی دِی ماهی ما آنِ قلم و جویای پیچ و خم فراطبیعان است؛ که نیکان گفته‌اند، این والا منشان کیهان را به گونه‌ای دگر،...

Tiralin · 7/5/24

چون دمی از بهار، که به فرود درختی از شکوفه‌های دلپذیر ایستاده‌ام و ناگاه پری پازیگوش از آن شکوفه‌ها می‌افتد و در شکن‌های گیسو گم می‌شود. یا چون آن تابستانی که میوه‌ی رسیده و خوش‌رنگ، به یکباره در میان دستان جای می‌گیرد. من بهر هر خم و گامت، دست‌کم آن لَبخند آلوده بر یاس‌ نیز، چنین شوری بس جان‌کُش دارم دلدار!
و اگرت بگویم این لَخت لَخت...

Tiralin · 10/5/24

این سخن از دل و اندیشه‌ام رها می‌نشود، که آن آتش‌پرستان، به آهنگ برون راندن تو از مهمانخانه‌ی دلم، خون بنشسته بر مچ دستانت و دوستان چون‌سرشت و جوان‌ترت را نشانه می‌کردند.¹
آنان تیری به نشان از ننگ نامی‌ات با کمان درآویختند، تا آن همه پایکوبی را که من به نامت می‌آراستم، ریشه‌کن کنند.
ولی به سرانجام این من بودم، که با دلی غبارآلود از...

Tiralin · 13/5/24

نخستین دیدار جانانه‌مان را به یاد می‌آوری؟
در دِی ماه، سرمای جان‌فسا، آن نگاه غبارآلود و مهربان و آن گیسوان سیاه دلنواز از تو، دو گوی¹ خون‌بار از مردم بیگانه ولی خیره و شیدای کوی تو، از من!
نیک بر لوح اندیشه دارم که خود، خون‌باری چشمان و دل سیاه و گرفته را رها کردم و به سوی تو دویدم، چندان که پرده‌ای سبک بال و رها از این و آن باشم...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

مدیر تالار ترجمه

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین