خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
آیا سـ*ـیاست جزء برنامه اسلام است و آیا جامعه مسلمان باید حکومت‏خود را بر اساس تعلیمات اسلام برپا کند؟
نخست‏براى توضیح سئوال باید مراد از سه عنوان «اسلام‏»،«سـ*ـیاست‏» و «دخالت اسلام در سـ*ـیاست‏» روشن شود:
اسلام عبارت است از آنچه از جانب خداوند توسط نبى اکرم(ص)براى هدایت‏بشر فرستاده شده است و براى شناخت آن باید به قرآن،سنت و عقل مراجعه کرد و قرآن که اعجازش سند رسالت و آیاتش بى‏کم‏و کاست، وحى الهى است، مهمترین مرجع براى شناخت اسلام است.
«سنت‏» به معناى گفتار و رفتار رسول الله، (1) به حکم آیات قرآن متن‏اسلام محسوب مى‏شود: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏»، (2) «واین قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آن چه را به سوى ایشان‏نازل شده است توضیح دهى‏»، «ما (3) آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه‏فانتهوا»، (4) «آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد. آن را بگیرد و از آن چه شما را بازداشت، باز ایستید». «لقد کان لکم فى رسول‏الله اسوة حسنة‏» (5) ، «قطعابراى شما در [ اقتدار ] رسول خدا سرمشقى نیکوست‏».
«سنت ائمه اطهار» علیهم‏السلام نیز به حکم سنت متواتر نبوى در حدیث ثقلین ومانند آن، نزد شیعیان، متن دین به شمار مى‏آید.
«عقل‏» با اثبات وجود خدا، لزوم ارسال رسل و عصمت آنان، نه تنها پشتوانه اعتقاد به‏دین است‏بلکه احکام قطعى آن به عنوان یکى از منابع شناخت اسلام محسوب مى‏شود.
«سـ*ـیاست‏» گرچه داراى معانى متعددى است (6) اما آنچه در اینجا مورد بحث است،سـ*ـیاست‏به معناى حکومت و اداره امور جامعه است.
و مراد از «دخالت اسلام در سـ*ـیاست‏»، این است که حوزه فعالیتهاى حکومتى، ازقبیل نحوه تشکیل حکومت، اختیار تقنین و تصمیم‏گیریهاى حکومتى، چگونگى‏مشارکت مردم در اداره جامعه، اختصاص اموال حکومتى و ارتباط با دول و ملل بیگانه ومسائلى از این دست که از آن، به «حقوق اساسى‏» نیز تعبیر مى‏شود، جزء تعالیم اسلام‏است، به این معنا که از یک سو همه این مسائل در اسلام بیان شده و راى اسلام در کنارآراى دیگر مکاتب، روشن و یا از منابع آن، قابل دستیابى است، و از سوى دیگر هرفعالیتى در این حوزه در جامعه اسلامى مى‏بایست مطابق با راى اسلام باشد و در غیراین صورت نامعقول خواهد بود.
با این بیان، مراد از «عدم دخالت اسلام در سـ*ـیاست‏»، این خواهد بود که تصمیم‏گیرى‏در این حوزه از فعالیت انسان، به خود او واگذار شده تا درباره این مسائل، تصمیم‏گیرى وعمل نماید و دین، در این مقوله، نظر یا حکم خاصى ندارد.


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این صورت، اگر سیاستگزاران در جامعه‏اى که اکثریت آنها را متدینین تشکیل‏مى‏دهد، در تصمیم‏گیرى‏ها و همچنین در عملکردها، متاثر از دین و باورها و ارزشهاى‏پذیرفته شده دینى نباشند، این مقدار از دخالت دین در سـ*ـیاست، که مناسب منظرجامعه‏شناس است، مورد نظر این مقاله نیست.
با این توضیح به سئوال بازمى‏گردیم: آیا اسلام، تنها براى هدایت‏بشر به سوى‏سعادت اخروى آمده است و تنظیم امور جامعه‏و سـ*ـیاست را به عهده مردم گذاشته تا آن رابه هر نحو که مى‏خواهند، اداره کنند، یا این‏که حکومت و سـ*ـیاست نیز در دستوررسالت و برنامه اسلام قرار دارد و مى‏توان‏قوانین آن را از منابع اسلام به دست آورد؟
اگر حکومت و سـ*ـیاست را خارج ازحوزه اسلام دانستیم، نخواهیم توانست‏حکومتى را به اسلام نسبت دهیم و آن راحکومت اسلامى بنامیم گرچه آن حکومت،در جامعه مسلمین و توسط آنان اداره‏شود. (7)
حکومت و سـ*ـیاست اسلامى، آن است‏که از متن اسلام به دست آمده باشد.
نخست‏به طور اجمال، دو نظریه را دراین باره ذکر مى‏کنیم:
اول: هدف‏گیرى دین به سوى آخرت وتامین سعادت اخروى است و دنیا به آن‏میزانى که به کار سعادت اخروى مى‏آید یادر کار آن مزاحمت مى‏کند مورد نظر دین‏است. (8) این سخن به این حد، در خصوص‏مساله «حکومت‏»، مجمل است. آیا دخالت‏در امر حکومت و قانونگذارى توسط دین،از امورى است که مددکار سعادت اخروى‏است‏یا خیر؟
در مواردى، ظاهر عبارات کسانى، این است که اسلام از امور دنیا، تنها به تعیین حلال‏و حرام آنچه به سامان و اداره جامعه مربوط است، مى‏پردازد اما خود، طرحى براى آن‏ارائه نمى‏کند لذا اسلام، طرحى براى حکومت و اداره جامعه ندارد.
دوم: حکومت و اداره جامعه، از مهمترین امورى است که اسلام، از آن سخن گفته‏است. تعالیم و فرامین اسلام در باب حکومت، شامل کلیاتى است که اولا: مى‏تواند درتمام زمانها و مکانها و در هر سطح از تکامل علم و تکنولوژى، جامعه را اداره کند. ازجمله اسلام، اختیار قانون‏گذارى موقت و موردى و نیز اختیار اجراى آن را در قالب‏خاصى به حکومت داده است. همچنین روش و ملاکات کلى این قانون‏گذارى و اجرا رابیان کرده است.
ثانیا: تخطى از آن اصول، «مشروعیت‏» حکومت را زیر سؤال مى‏برد و در نتیجه،تمامى قوانین و تصرفات حکومت، از درجه اعتبار ساقط مى‏شود.
آرى «اصلاح و سامان امور جامعه‏»، مقدمه‏اى براى هدف برتر اسلام، یعنى‏خداشناسى و خداپرستى است امااین بدان‏معنا نیست که‏آن را مغفول‏گذارده است.
برداشت عمومى مسلمانان از سـ*ـیاست در اسلام
درک عمومى و مانوس مسلمانان از اسلام، که از آن به «ارتکاز متشرعه‏» تعبیرمى‏شود، از ابتداى ظهور اسلام تاکنون چنین بوده که گستره تعالیم و فرامین، اسلام‏تمامى ابعاد زندگى انسان و به ویژه حکومت و سـ*ـیاست را فراگرفته است، منشا این‏برداشت عمومى را مى‏توان در دو امر واقعى و عینى (نه پیشداورى ذهنى و انتظار بیهوده‏از دین) جستجو کرد:


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام:
گرچه تبلیغ اسلام از آغاز بعثت، علاوه بر جنبه عبادى و ایجابى، رنگ سیاسى نیز دربعد عدم پذیرش حکومت کفر داشت اما شکوفایى سـ*ـیاست اسلام با شکل‏گیرى‏حکومت اسلامى، به اوج خود رسید. پیامبراکرم(ص)، قبل از هجرت، زمینه تشکیل‏حکومت را فراهم کرده و مسلمانان در میان خود شاهد تشکیل اولین حکومت اسلامى‏توسط شخص پیامبر بودند.
2- موضعگیرى اسلام در تمامى صحنه‏هاى سـ*ـیاست و حکومت:
تبیین دایره اموال حکومتى و بیت‏المال در قرآن و سنت، وجوب امر به معروف و نهى‏از منکر در اصلاح جامعه و جلوگیرى از مفاسد آن، داورى اسلام در مجلس قضا از زبان‏پیامبر «انما اقضى بینکم بالبینات و الایمان‏»، (9) قانونگذارى اسلام در مجازات متخلفین وایجاد ضمانتهائى بیرونى جهت اجراى قوانین (عدم اکتفاء به ضمانتهاى اخلاقى)، لمس‏احکام اسلام در خانه و مدرسه و بازار، نزول آیات قرآن در چگونگى و حیطه ارتباط باملل و دول بیگانه و بسیارى دیگر از احکام اجتماعى، جاى شکى براى هیچ مسلمانى‏باقى نمى‏گذارد که اسلام درباره سـ*ـیاست و حکومت و اداره جامعه، داراى برنامه است.
برخى از منکرین «سـ*ـیاست‏» در اسلام، خود به این ارتکاز معترفند:
على عبدالرازق، از معاصران اهل سنت و مدعى «جدایى دین از سـ*ـیاست‏»، در بخش‏رسالت و حکومت از کتاب «الاسلام و اصول الحکم‏» مى‏نویسد:
«شاید بتوان این اندیشه را که حکومت رسول اکرم - صلى‏الله علیه و آله - جزء برنامه‏رسالت آن حضرت بوده است (و در نتیجه اسلام، داراى برنامه حکومت است) سازگاربا سلیقه عمومى مسلمانان و آنچه از احوال ایشان به ذهن مى‏رسد، دانست و آراى‏جمهور علماء مسلمین را نیز همین دانست. (10) »
در جاى دیگر مى‏نویسد:
«مسلمانان این اندیشه را با رضایت مى‏پذیرند. (11) »
این ارتکاز عمومى که برخاسته از متن کتاب و سنت است و انتظار «دخالت دین درحکومت‏»، فضاى ذهنى مخاطبان وحى و سنت را در روزگار صدر اسلام براى ما ترسیم‏مى‏کند.
این فضاى ذهنى، ما را در رجوع به متون دینى یارى مى‏نماید زیرا اگر برداشت امروزما از یک آیه یا روایت، ناشى از پیش فرض «عدم دخالت دین در سـ*ـیاست‏» باشد، به‏گونه‏اى که بدون این پیش فرض، چنین برداشتى از ظاهر آیه یا روایت صحیح نمى‏بود،آن برداشت‏حجیت نخواهد داشت، مگر آن که «عدم دخالت دین در سـ*ـیاست‏» به‏صورت قطعى، ثابت و مبرهن گردد که در این صورت فضاى ذهنى مذکور تخطئه شده‏است.


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
محور اصلى سـ*ـیاست اسلام، امامت و رهبرى
مردم در امور زندگى خود داراى سیره و روشى هستند که شرع اسلام با بسیارى ازآنها موافقت، و با برخى، مخالفت کرده‏است. گاه روش آنان را به کلى انکار کرده، مانندرباى قرضى، و گاه در اجزاء و شرایط آن تغییراتى داده است، مانند ازدواج وارث.
در باب «حکومت‏» نیز مردم از دیرباز روشهایى اعمال مى‏کرده‏اند اما اسلام،حکومت‏خاصى را تشریع و تجویز نموده ست‏یعنى اجزاء و شرایط آن را تغییر داده ومحتواى خاصى به آن بخشیده است.
مهمترین اصل از حقوق اساسى حکومت اسلامى، یعنى «مشروعیت‏»، مستند به‏وحى است و در قالب اعطاء اختیارات در تصمیم‏گیریهاى حکومتى به پیامبر و ولى امر ولزوم اطاعت از فرامین او وارد شده است. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى‏الامر منکم‏». (12)
مراد از اطاعت رسول و اولى الامر، به قرینه تکرار «اطیعوا» و مهمتر از آن، به قرینه‏سیاق آیه، اطاعت در امر حکومت و قضا است، (13) نبى‏اکرم(ص) پس از بعثت، داراى دومنزلت‏بود. یکى منزلت «بیان دین‏» براى مردم «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل‏الیهم‏» و دیگرى حکومت و قضا «لتحکم بین‏الناس بما اراک الله‏». (14) «ما این کتاب را به حق برتو نازل کردیم، تا میان مردم به [ موجب ] آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى‏».
در این که حکومت نبى‏اکرم(ص)، حکومتى اسلامى - به معناى مذکور در ابتداى مقاله - و نشات گرفته از وحى و بخشى از وظیفه دینى آن حضرت بوده، اختلافى میان‏فرق اسلامى وجود نداشته است. از فرمان هجرت گرفته تا اذن جهاد و طریق قتال وتقسیم غنائم و اموال حکومتى و رفع خصومات و حتى طریق تصمیم‏گیرى در مسائل‏حکومتى، همه و همه از طریق وحى بوده است و به مقتضاى اتصال وحى، مسلمانان‏همواره منتظر بودند تا در مسائل مربوط به حکومت، احکامى از جانب خدا نازل شود ویا آن حضرت خود، بر اساس احکام‏الاهى، تصمیم‏گیرى فرماید.
این که «امر حکومت، به دست‏خداست‏»، حتى قبل از هجرت و تشکیل حکومت،توسط نبى‏اکرم(ص)، بیان شده بود، آنجا که حضرت در موسم حج در پاسخ به رئیس‏قبیله بنى‏عامر که پیشنهاد کرد «با تو بیعت مى‏کنیم به شرط این که پس از تو حکومت‏با ماباشد» فرمود: «امر خلافت‏به دست‏خداست و آن را به هر کس بخواهد مى‏سپارد». (15)


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
اختلاف شیعه و سنى نیز در مساله خلافت پس از نبى‏اکرم(ص) (نه امامت که معنایى‏وسیع‏تر از خلافت دارد) بیشتر در طریق انتخاب حاکم است. در غیر این صورت اولا: هردو گروه، نظریه خود را مستند به وحى و سنت مى‏دانند، (16) ثانیا: در طریق اداره جامعه به‏قرآن و سیره نبوى تمسک مى‏کنند. (17)
آیاتى که درباره واقعه غدیر نازل شده است‏به روشنى بر این نکته تصریح دارد که‏مساله خلافت، جزء دین است. «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم‏تفعل فمابلغت رسالته.» (18) «اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن، واگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى‏».
آنچه پیامبر در این آیه مامور به ابلاغ آن بود، که اگر ابلاغ نمى‏کرد رسالت را انجام‏نداده بود، مساله امامت و خلافت است. در آیه دیگرى که در این باره نازل شده‏مى‏فرماید:
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم، واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت‏علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا.» (19) «امروز کسانى که کافر شده‏اند، از [ کارشکنى‏در ] دین شما نومید گردیده‏اند پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما رابرایتان کامل و نعمت‏خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [ به عنوان ]آیینى برگزیدم‏».
آخرین امید کفار براى نابودى اسلام این‏بود که پس از رحلت رهبر دین، شوکت‏اسلام رو به افول گذارد و امت اسلامى‏دچار تزلزل و هرج و مرج شده و از دین‏خود برگردند. ابلاغ «ولایت‏»، این امید را به‏یاس مبدل ساخت. از آیات مربوط به واقعه‏غدیر به دو نکته، که ارتباط مستقیم باموضوع مقاله دارد، توجه بیشتر مى‏کنیم:
اول: در واقعه غدیر، آنچه از طرف رسول‏اکرم(ص) به مردم ابلاغ شد، ولایت على بن ابى‏طالب(ع) بود. کیفیت این ابلاغ درغدیر و نگرانى حضرت از اعلام آن،بگونه‏اى است که تعبیر «من کنت مولاه فهذاعلى مولاه‏» جز با معناى «سرپرستى وولایت‏»، سازگارى ندارد. فرازهاى نخستین‏خطبه غدیر، که حضرت از رحلت‏خود درآینده نزدیک خبر مى‏دهد، گویاى پیش‏بینى‏وضعیت امت پس از رحلت است. عبارت‏«الست اولى بکم من انفسکم‏» که دلالت‏براختیار تصرف در امور مسلمین و حکومت‏بر آنان را دارد، مفسر عبارت پس از آن،یعنى «من کنت مولاه فهذا على مولاه‏» است.همچنین فرازهایى پایانى خطبه که حضرت‏براى انجام رسالت و ولایت على بن‏ابى‏طالب(ع) تکبیر مى‏گوید و مردم را وا مى‏دارد تا به على(ع) تبریک بگویند، و بسیارى از قرائن دیگر که علامه‏امینى(ره) در کتاب الغدیر جمع‏آورى کرده است، شاهد ین‏ادعاست‏حضرت امیر، در آن روز بصورت رسمى به جانشینى پیامبر(ص) در امرحکومت، منصوب گردید. ما در اینجا به جنبه تاریخى این نصب و آنچه پس از رحلت‏حضرت رسول(ص) رخ داد، نظر نداریم که تاکید بر آن مفید فایده نیست. تنها تاکیدمى‏کنیم که پیامبر(ص)، جانشین و خلیفه خود را از طرف خداوند و به امر او به مردم‏معرفى کرد.
دوم: در هر دو آیه مربوط به واقعه غدیر، این نکته تصریح شده که آنچه در آن روزابلاغ شد، جزء دین و برنامه رسالت و بلکه مهمترین جزء آن است. در آیه نخست:


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
یا ایهاالرسول بلغ. خطاب با «رسول‏» و دستور ابلاغ، نشان مى‏دهد که صحبت ازوظیفه «رسالت‏» است.
2- ما انزل الیک من ربک. موضوع ابلاغ، وحى الهى است.
3- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. لسان تهدیدگویاى اهمیت موضوع است.
در آیه دوم نیز تعابیر «اکملت، اتممت و رضیت‏» که مى‏گوید اسلام منهاى ولایت، نه‏کامل و تمام است و نه مورد پسند خدا، بیانگر اهمیت ولایت و حکومت در اسلام است.جاى تردید نمى‏ماند که «حکومت‏»، جزء دین و برنامه رسالت است.
پس از دوران ائمه‏اطهار(ع)، فقیه واجد شرایط از طرف امام معصوم(ع) و به نیابت ازاو به ولایت و حکومت نصب شده است، که روایات متعددى در کتب مربوط بر آن‏دلالت دارد. (20)
در فقه نیز، تصدى «ولایت‏» از جانب فقیه، از جمله واجبات کفایى شمرده شده‏است. (21) یعنى «ولایت فقیه‏» در اسلام، یک حکم اولى و واجب نفسى است.
دیگر از احکام مهم در حکومت اسلامى و اجزاء مهم حقوق اساسى اسلام، بیان‏حیطه اختیارات حکومت است. چنانچه گفته شد «ولى امر» به استناد آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولى‏الامر منکم‏» داراى اختیار تصمیم‏گیرى در مسائل حکومتى وقانونگذارى است.
دایره قانونگذارى حکومت، شامل هر فعالیتى که در تشریع اسلامى، مباح شناخته‏شده و نص خاصى بر وجوب یا حرمت آن وجود ندارد، مى‏شود. حاکم مى‏تواند این‏گونه فعالیتها را که داراى احکام غیرالزامى‏اند، واجب یا ممنوع کند. مثلا احیاى زمین درشرع اسلامى از فعالیتهاى مباح است اما حاکم مى‏تواند بنابر مصالح زمان و جامعه خود،آن را واجب یا حرام کند و یا محدودیت و شرایطى قرار دهد و اطاعت از احکام او در این‏امور، به حکم آیه مزبور، واجب خواهد بود.
اما نسبت‏به امورى که در اسلام، واجب یا حرام است، چنین اختیارى ندارد، چرا که‏اطاعت ولى‏امر نمى‏تواند منافى و متضاد با «اطاعت‏خدا» باشد. مثلا «ربا» در اسلام،حرام است و حاکم نمى‏تواند به صرف صلاح دید خود، براى آن حکم ثانوى جعل‏کند. (22)
آرى، در فرض تزاحم دو حکم الزامى، آنجا که ترجیح یک طرف، بازتاب اجتماعى‏داشته باشد، حکم به ترجیح یک طرف، باید از ناحیه «ولى امر» صورت گیرد. حکم به‏ترجیح در تزاحم احکام الزامى، گرچه از اختیارات ولى امر است، اما حکم ثانوى‏محسوب نمى‏شود. اعطاء این اختیارات به حاکم اسلامى، از عناصر مهم سـ*ـیاست اسلام‏است که باعث گردیده اسلام، دینى جاودان و قابل اجرا در هر زمان و مکانى باشد.
بى‏شک مضمون فرامین حکومتى، حتى در حکومت نبى‏اکرم‏«ص‏»، که بر اساس‏مصالح موقعیتى و زمان و مکان خاص آن صادر شده است، جزء دین و از قوانین ثابت ولایتغیر آن محسوب نمى‏شود اما اصل جواز صدور آن، و نیز لزوم اطاعت از آن، یک‏حکم ثابت و جزء دین است. احکام موردى و حکومتى که توسط نبى‏اکرم(ص) یاامیرالمؤمنین(ع) صادر شده است، گرچه جزء دین نیست اما از دو جهت دیگر داخل‏دین قرار مى‏گیرند و منتسب به «دین‏» مى‏شوند:


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
از آنجا که این احکام، با مجوز شرعى صادر شده است و شرع نیز اطاعت از آن راواجب کرده است، به صورت غیرمستقیم و با واسطه، «حکم دینى‏» به شمار مى‏آید.بدین معنا که خداوند نخست اطاعت از «ولى امر» را واجب کرد و وقتى او عملى را لازم‏یا ممنوع کند، آن حکم، با واسطه به «شرع‏» منسوب مى‏شود. یعنى شخص مى‏تواند دراطاعت از احکام «ولى امر»، امتثال امر «شرع‏» را قصد کند. اما این بدان معنى نیست که‏آن دستورالعملها داخل منابع دین (به معناى دین ثابت و جاودانى) قرار گرفته‏اند.
2 - هر گاه از مجموع یا بخشى از احکام حکومتى، ضوابطى کلى استنباط شود که‏بتوان با آن ضوابط، علت صدور احکام حکومتى و ملاکهاى آن را به دست آورد، آن‏ضوابط نیز سنت و متن دین خواهد بود و مانند دیگر اجزاء دین لازم‏الاجرا مى‏باشد. (23)
منتهى ضوابط، گاه در لسان شارع به صورت مستقیم نیز بیان شده است، آیاتى چون‏«و شاورهم فى‏الامر» (24) «و در کار[ ها ] با آنان مشورت کن‏» که بعضى خطب حضرت امیر ونیز قواعد فقهى مستند به کتاب و سنت مانند قاعده لاضرر و امثال آن و ملاکات باب‏تزاحم از این قبیل است.
آنچه تاکنون بدان اشاره شد، یعنى تعیین حاکم، حیطه اختیارات حکومت، و ضوابطو شیوه‏هاى صدور حکم از مهمترین حقوق اساسى حکومت اسلامى است. موضوعات‏دیگرى چون اموال حکومتى، اهداف حکومت، مسئولیت همگانى و نظارت عمومى،حیطه ارتباط حکومت اسلامى با سایر ملل، جهاد، اقلیتهاى مذهبى و... دیگر حقوق‏اساسى حکومت اسلامى را تشکیل مى‏دهند که بررسى آنها مجالى مستقل مى‏طلبد.
علل و شیوه‏هاى تفکیک اسلام از سـ*ـیاست:
چنانچه در ابتداى این نوشتار گفته شد، ارتکاز مسلمین و اندیشه غالب در آنان،همواره شمول گسترده تعالیم اسلام نسبت‏به سـ*ـیاست و حکومت‏بوده است، لذامى‏بایست در پى کشف علل انکار احتمالى آن برآمد. از جمله علل پیدایش اندیشه‏جدایى اسلام و سـ*ـیاست، تجربه تاریخى ناموفق کلیسا در به دست‏گیرى قدرت وسیاست است. مهندس مهدى بازرگان به عنوان یک روشنفکر مسلمان، که در سیرتحولات فکرى خود به «انکار سـ*ـیاست در دین‏» رسید، درباره این تجربه تاریخى‏مى‏نویسد:
«هزار سال ریاست‏بلامنازع دینى پاپها و حاکمیت قهار کلیساى کاتولیک بر پادشاهان‏و اشراف و مردم اروپاى قرون وسطى، یادگارى جز جهل و تاریکى، رکود و عقب‏ماندگى‏و احتناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگى و فراراز دین و خدا و بازگشت‏به فرهنگ یونانى به وجود آورد که همراه با تجدد ضد مذهبى‏بود». (25)


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
جدا انگارى امور دنیا از امور آخرت:
کسانى که در جدایى دین و دنیا سخن گفته‏اند، استدلال خود را بر آن بنانهاده‏اند که‏یک دسته از امور، مربوط به آخرت و ماوراء طبیعت و دسته دیگر مربوط به دنیا مى‏باشدو دین تنها در امور دسته اول، مانند پرستش، توکل، دعا، توسل، و حداکثر ازدواج و دفن‏و عزادارى و مانند آن سخن گفته‏است و امور دیگر مانند خوراک و پوشاک و روابط‏اجتماعى و حکومت، که بدون دیندارى نیز مى‏گذرد، مربوط به دنیاست لذا دین از آنهاسخن نگفته است و امر آن را به دست‏خود انسان سپرده است.
«بر این ر. ویلسون‏» مى‏نویسد:
«جریان کلى جدا انگارى دین و دنیا، به جدایى روزافزون دین از سایر نهادهاى‏اجتماعى مى‏انجامد و سرعت و وضوح این جدایى در امور آن نهادهایى که (همچون‏حقوق، سـ*ـیاست، اقتصاد، والنهایه آموزش) پایه‏هاى اصلى ترتیبات زندگى اجتماعى راتشکیل مى‏داده‏اند، بسیار بیشتر، و در مورد آن نهادهایى که (همچون ازدواج، خانواده واخلاق شخصى) ریشه در زندگى جماعات محلى داشته بسیار کمتر خواهد بود.» (28)
اما واقعیت چیز دیگرى است، حیات و سعادت اخروى انسان در گرو چگونه زیستن‏او در این دنیاست. از دیدگاه اسلام، زندگى اخروى هر فرد توسط خود او و در این دنیاساخته مى‏شود. بدین معنا که اعتقادات، علایق، نیات و رفتار انسان شکل‏دهنده‏شخصیت واقعى او در این دنیا و چهره حشروى در آخرت است.
قرآن، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنى دنیا و آخرت را، گاه در قالب «چهره انسان درآخرت‏»، (29) گاه «تجسم اعمال‏» (30) و گاه در بیان «عینیت پاداش و کیفر اخروى با اعمال‏دنیا»، (31) بیان فرموده است. هر رفتارى که از انسان در این دنیا سر زند، در زندگى اخروى‏او مؤثر است و سعادت اخروى آدمى در گرو تصمیمات وى در همین دنیاست. از این رونمى‏توان عملى را یافت که تنها جنبه دنیوى داشته و در حیات آخرت موثر نباشد، و یاعملى که تنها جنبه اخروى داشته و در زندگى دنیا بى‏تاثیر باشد. از طرفى واضح است که‏رفتار، عادات و فرهنگ زندگى افراد جامعه تا چه حد متاثر از نوع و اهداف حکومت‏است.
حتى در جوامع امروز که حکومت، به ظاهر برخاسته از مردم است، همواره طبقه‏اى‏خاص، وسائل ارتباط جمعى، اطلاعات، ثروت و... را قبضه کرده و برانگیزنده واقعى خواست مردمند!
تاثیر حکومت‏بر فرهنگ زندگى مردم، حتى بیش از نقش تربیت‏خانوادگى است تاجایى که گفته‏اند «الناس على دین ملوکهم‏»، (32) «مردم به دین و روش حاکمشان‏اند» و «الناس‏بامرائهم اشبه منهم بآبائهم‏»، (33) «مردم به فرمانروایانشان شبیه‏ترند تا به پدرانشان‏».
قرآن نیز از زبان گمراهان مى‏گوید: «ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا». (34) ومى‏گویند: «پروردگارا! ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به درکردند».


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
همانگونه که استاد مطهرى گفته است، هدف دوم نسبت‏به هدف اول، مقدمه است‏اما در عین حال، داراى ارزش ذاتى است. چرا که هدف دوم، مرتبه‏اى از مراتب هدف‏نخست است و لذا در تشریع اسلام، مورد غفلت قرار نگرفته است.
اختصاص مسائل دین به آنچه از دسترس دانش بشرى خارج است:
بازرگان، معتقد است که شان خداوند خالق، آن است که تعلیمات و هدایتش درحوزه‏اى باشد که انسان ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز است و به جز از طریق وحى وهدایت الهى راهى به سوى آن ندارد و راه و رسم زندگى و حل مسائل فردى و اجتماعى،و به عبارت دیگر سـ*ـیاست، در دسترس دانش است‏یعنى انسان مى‏تواند بدون دین،زندگى خود را سـ*ـیاست کند لذا دین نباید از آن سخن بگوید و اگر هم گفته باشداستطرات و طفیلى است و امر آن به دست انسان و دانش اوست. (37)
این سخن را باید در سه بخش تحلیل کرد:
اول: تاریخچه و علل پیدایش: منشا این دیدگاه، اندیشه‏هاى امانیستى و نیز سیانتیسم‏یا علم‏پرستى و برخى از تحلیلهاى روان شناختى «دین‏» است که آن را ناشى از جهل به‏واقعیات مى‏پندارد.
دوم: کبراى قضیه که از دو جهت محل مناقشه است:
1- دانسته‏هاى علوم جدید، نسبت‏به زمان نزول وحى، بسیار متاخر بوده و همچنین‏اختلاف آراء و تحیر در آن علوم بقدرى زیاد است که ایجاب مى‏کند که تعالیم دین، رفتاراجتماعى بشر را شامل شود.
2- حداکثر حکم عقل در این باره، عدم ضرورت موضعگیرى دین در این گونه مسائل‏است نه لزوم عدم آن. و عقل، گرچه دین را ملزم به بیان این مسائل نداند، اما در صورت‏وجود بیان دینى، منقاد خواهد بود.
سوم: آیا انسان، طریق زندگى درمسیرى که براى آن خلق شده است‏را مستقلا و بدون نیاز به راهنمائى‏مى‏شناسد؟! براى پاسخ، از سه منظربه دانش انسان نظرى مى‏کنیم: دانش‏انسان در چارچوب ابزار آن، دانش‏انسان در بسـ*ـتر تاریخ، دانش انسان درقرآن.
1- هر روز دانشمندان در کشف‏جهان طبیعت‏به پیشرفتهاى تازه‏اى‏نائل مى‏شوند، زمین را و آنچه در آن‏است مى‏جویند، به آسمانها مى‏روندتا از آنچه ندیده‏اند با خبر شوند و جهان را مسخر خود سازند. علوم‏انسانى به شناخت انسان از پیرامون خود مى‏پردازد، علل شکوفایى و انحطاط تمدنها را کشف مى‏کند، تاثیر رفتارهاى اقتصادى‏بر یکدیگر را مى‏شناسد و....
اما آیا این دانشها براى انتخاب مسیر زندگى، کافى است؟ براى این که انسان بتواندخط سیر زندگیش را انتخاب کند و حرکت‏خود را در جهت کمال قرار دهد، باید سود وزیان خود را بشناسد و این نمى‏شود مگر با بینشهاى عمیق و کلى درباره جهان. همواره‏«ارزشها» تابع «بینشها»ست و تا شناخت انسان از خود و جهان هستى کامل نباشد، قادربه شناخت همه سود و زیان خود نخواهد بود. گرچه پیشرفت علوم، انسان را در شناخت‏علل و پدیده‏هاى طبیعى یا رفتارهاى اجتماعى به قلل رفیع رسانده، اما توصیه راه‏صحیح، علاوه بر این، متوقف بر بینش دیگرى درباره ابتدا و انتهاى جهان، حیات پس ازمرگ، هدف از خلقت و مسائلى از این قبیل است که دست علوم تجربى اثباتا و نفیا از آن‏کوتاه است. (38) نوع نگرش علم به جهان، که از آن به «دانش‏» تعبیر مى‏کنیم، انسان را درمسیر شناخت اجزاء و روابط آنها قرار مى‏دهد، در حالى که نوع نگرش فلسفى و بخش‏اعتقادات دینى به جهان، که آن را «بینش‏» مى‏نامیم، جهان را به عنوان یک واحد در مسیرابتدا تا انتها به او مى‏نمایاند.
توصیه کننده راه «صحیح زندگى‏»، باید از کمال در بینش، ارزش و دانش برخوردارباشد. براى انتخاب «باید و نباید»، نیازمند جهان‏بینى است، تا هدف و کمال را نشان دهدو براى شناخت مصادیق این باید و نبایدها، نیازمند احاطه به روابط افعال و غیایات ونتایج نهایى آن است.
این که هدف و کمال انسان چیست؟ و خیر و شر او کدام است؟ از یک سو، و ابهام دربسیارى از مصادیق باید و نبایدها، مانند عدالت و ظلم، از سوى دیگر، کار را بر انسان‏مشکل مى‏کند و نیاز به «دین‏» مى‏افتد، (39) گرچه امکان شناخت فطرى و عقلى در برخى ازاین امور، قابل انکار نیست.


دین و سـ*ـیاست

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
این که هدف و کمال انسان چیست؟ و خیر و شر او کدام است؟ از یک سو، و ابهام دربسیارى از مصادیق باید و نبایدها، مانند عدالت و ظلم، از سوى دیگر، کار را بر انسان‏مشکل مى‏کند و نیاز به «دین‏» مى‏افتد، (39) گرچه امکان شناخت فطرى و عقلى در برخى ازاین امور، قابل انکار نیست.
2- همه اینها با قطع نظر از تجربه تاریخى دانش بشر است. تاریخ نشان داده است که‏این علوم همواره ابزار سلطه و استعمار در دست قدرتمندان بوده است. تجربه تاریخى‏دانش بشر، کوتاه است چرا که ظلم و ستم، فساد و فحشا، از هم پاشیدگى خانواده،پوچى و افسردگى روزافزون در جهان غرب، که مهد علم در عصر ماست، خود گویاى‏توانایى بشر در دستیابى به راه صحیح زندگى است.
3- خداوند، قرآن را با خواندن و قلم آغاز کرد: «اقراء باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک‏الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم‏یعلم.» (40) «بخوان بنام‏پروردگارت که انسان را از علق آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریم‏ترین [ کریمان ] است.همان کس که به وسیله قلم آموخت. آن چه را که انسان نمى‏دانست [ به تدریج‏به او ]آموخت‏».
و انسان را به تفکر و تعقل فراخواند: «لعلهم یتفکرون.» (41) «شاید که آنان بیندیشند».
و برترى عالمان بر جاهلان را گوشزد نمود:
«قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب.» (42) «بگو: آیاکسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پند پذیرند».
و در کمال نفس، شناخت فطرى خوب و بد را متذکر شد:
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها.» (43) «سوگند به نفس و آن کس که آن رادرست کرد; سپس پلیدکارى و پرهیزکارى‏اش را به آن الهام کرد».
اما خود مى‏فرماید: دانشى که به انسان اعطا شده، دانشى ناچیز است:
«و ما اوتیتم من‏العلم الا قلیلا.» (44) «به شما از دانش جز اندکى داده نشده است‏».
و نیز مى‏فرماید:
«کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبواشیئا و هو شر لکم والله یعلم و انتم لاتعلمون.» (45) «بر شما کارزار واجب شده است، درحالى که براى شما ناگوار است. و بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و آن براى شما خوب‏است، و بسا چیزى را دوست مى‏دارید و آن براى شما بد است، و خدا مى‏داند و شمانمى‏دانید».
علاوه بر بیان این نقصان، که مى‏توان آن را نقصان اقتضایى در شناخت دانست، به‏موانع شناخت او نیز چنین اشاره مى‏فرماید:
«علم الانسان ما لم یعلم کلا ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى.» (46) «آنچه را انسان‏نمى‏دانست [ به تدریج‏به او ] آموخت. حقا که انسان سرکشى مى‏کند، همین که خود رابى‏نیاز پندارد».
«انه لحب الخیر لشدید.» (47) «و راستى او شیفته مال است‏».
«و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان الانسان عجولا.» (48) «و انسان [ همانگونه که ]خیر را فرا مى‏خواند، [ پیشامد ] بد را مى‏خواند و انسان همواره شتابزده است‏».
«و حجدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.» (49) «و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت،از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند».
«ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلى ولکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم وارتبتم و غرتکم الامانى‏حتى جاء امر الله و غرکم بالله الغرور.» (50) «[ دو رویان ] آنان را ندا در مى‏دهند: آیا ما با شمانبودیم؟ مى‏گویند: چرا، ولى شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید وتردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و [ شیطان ] مغرور کننده، شمارا درباره خدا بفریفت‏».


دین و سـ*ـیاست

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا