خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصمیم گرفتم از سوپری یک کیک و آب‌میوه بگیرم و جای ناهار همان را بخورم.
ساعت نزدیک پنج بود که به مغازه رسیدم و درش را باز کردم.
نشستم پشت میز و یک قلپ از آب‌میوه درون بطری خوردم....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 8 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
عجیب بود، اما امروز یکی از آن روزهایی بود که دلتنگ شده بودم.
نمی‌دانم شاید بخاطر خبری بود که متین داد و کنجکاوی که نادیده می‌گرفتمش، ولی درونم ولوله به پا کرده بود.
چندساعتی در مجازی چرخیدم، به سوال یکی دونفر جواب دادم و فیلمی دانلود کردم تا وقتم بگذرد.
آن‌قدر غرقش شدم که حساب زمان و مکان از دستم در رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 6 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ای بابا چرا فرار می‌کنی همتا؟
ناگهان خشک شدم!
پاهایم به زمین چسبید و چشمانم گشاد شد.
نام مرا از کجا می‌دانست؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 4 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
متین و زن‌عمو به بحثشان ادامه دادند و من هم بعد از نوشیدن دومین لیوان چایی به طرف آشپزخانه رفتم.
مطهره هم به آشپزخانه آمد و خندان مشغول درآوردن میوه از یخچال شد.
- همتا شام که حاضره میای سالادی چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 4 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
متین نگاه اخمالودش را میان من و مطهره گرداند و از پشت دندان‌های چفت شده‌اش غرید:
- اگه بحث داغتون راجب زندگی برادر من تموم شد، می‌شه به زن‌دایی اینا کمک کنید غذاها رو از حیاط بیارن؟
«زندگی برادر من»...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 3 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
با کمک مطهره میوه‌ها را شستم و زمانی که او مشغول شستن لیوان‌ها بود، قالب یخ را درون پارچ دوغ و آب انداختم و در یخچال قرارشان دادم.
تقریبا نصف کارها توسط من و مطهره انجام شده بود، کیانا هم قربانش بروم مشغول بگو بخند با حامی بود و حتی یک سر هم به آشپزخانه نزد.
عمه سمیرا خودش به آشپزخانه آمد و مشغول کشیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 2 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از شام، هرطور که بود شستن ظرف‌ها را گردن کیانا انداختیم و او هم با گفتن این‌که نمی‌تواند آن‌همه ظرف را تنها بشوید، مرا همراه خود ساخت و من باز هم مجبور شدم این کار کسل کننده را انجام دهم.
کیانا ظرف‌ها را کف می‌زد و من آب‌کشی می‌کردم.
در تمام مدت سکوت کرده بودم و گاهی کیانا می‌خندید و از حامی می‌گفت.
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و یک کاربر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخر شب بود که همه یک‌هو باهم عزم رفتن کردیم.
عمه المیرا و شوهرش سوار ماشین شدند و رفتند، ماهم یکایک همان‌طور که حرف می‌زدیم به سوی خانه‌های خود رفتیم.
هستی همان‌طور که سعی داشت پدر و مادر صدایش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا