نویسنده این موضوع
تصمیم گرفتم از سوپری یک کیک و آبمیوه بگیرم و جای ناهار همان را بخورم.
ساعت نزدیک پنج بود که به مغازه رسیدم و درش را باز کردم.
نشستم پشت میز و یک قلپ از آبمیوه درون بطری خوردم....
ساعت نزدیک پنج بود که به مغازه رسیدم و درش را باز کردم.
نشستم پشت میز و یک قلپ از آبمیوه درون بطری خوردم....
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: