خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصمیم گرفتم از سوپری یک کیک و آب‌میوه بگیرم و جای ناهار همان را بخورم.
ساعت نزدیک پنج بود که به مغازه رسیدم و درش را باز کردم.
نشستم پشت میز و یک قلپ از آب‌میوه درون بطری خوردم....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 8 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
عجیب بود، اما امروز یکی از آن روزهایی بود که دلتنگ شده بودم.
نمی‌دانم شاید بخاطر خبری بود که متین داد و کنجکاوی که نادیده می‌گرفتمش، ولی درونم ولوله به پا کرده بود.
چندساعتی در مجازی چرخیدم، به سوال یکی دونفر جواب دادم و فیلمی دانلود کردم تا وقتم بگذرد.
آن‌قدر غرقش شدم که حساب زمان و مکان از دستم در رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 6 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ای بابا چرا فرار می‌کنی همتا؟
ناگهان خشک شدم!
پاهایم به زمین چسبید و چشمانم گشاد شد.
نام مرا از کجا می‌دانست؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 4 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
متین و زن‌عمو به بحثشان ادامه دادند و من هم بعد از نوشیدن دومین لیوان چایی به طرف آشپزخانه رفتم.
مطهره هم به آشپزخانه آمد و خندان مشغول درآوردن میوه از یخچال شد.
- همتا شام که حاضره میای سالادی چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 4 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
متین نگاه اخمالودش را میان من و مطهره گرداند و از پشت دندان‌های چفت شده‌اش غرید:
- اگه بحث داغتون راجب زندگی برادر من تموم شد، می‌شه به زن‌دایی اینا کمک کنید غذاها رو از حیاط بیارن؟
«زندگی برادر من»...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 3 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
با کمک مطهره میوه‌ها را شستم و زمانی که او مشغول شستن لیوان‌ها بود، قالب یخ را درون پارچ دوغ و آب انداختم و در یخچال قرارشان دادم.
تقریبا نصف کارها توسط من و مطهره انجام شده بود، کیانا هم قربانش بروم مشغول بگو بخند با حامی بود و حتی یک سر هم به آشپزخانه نزد.
عمه سمیرا خودش به آشپزخانه آمد و مشغول کشیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و 2 نفر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از شام، هرطور که بود شستن ظرف‌ها را گردن کیانا انداختیم و او هم با گفتن این‌که نمی‌تواند آن‌همه ظرف را تنها بشوید، مرا همراه خود ساخت و من باز هم مجبور شدم این کار کسل کننده را انجام دهم.
کیانا ظرف‌ها را کف می‌زد و من آب‌کشی می‌کردم.
در تمام مدت سکوت کرده بودم و گاهی کیانا می‌خندید و از حامی می‌گفت.
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و یک کاربر دیگر

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
535
امتیاز واکنش
11,291
امتیاز
303
زمان حضور
96 روز 2 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخر شب بود که همه یک‌هو باهم عزم رفتن کردیم.
عمه المیرا و شوهرش سوار ماشین شدند و رفتند، ماهم یکایک همان‌طور که حرف می‌زدیم به سوی خانه‌های خود رفتیم.
هستی همان‌طور که سعی داشت پدر و مادر صدایش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مغموم | Whisper کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Arti، YeGaNeH، SelmA و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا