خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
نويسنده: دكترحميد حاجي حيدر *






مقاله ي حاضر درصدد مروري بر تحول تاريخي مفهوم عدالت در انديشه ي بشري (و البته بدون ورود به سهم منابع اسلامي در اين زمينه، كه خود موضوع مقالاتي مستقل است) مي باشد. بحث با بررسي ديدگاه فلاسفه ي باستان درباره ي عدالت آغاز مي شود و با نوآوري هاي دين مسيحيت در خصوص مفهوم عدالت ادامه مي يابد. در مرحله ي بعدي، نوآوري هاي انديشمندان عصر مدرنيته در تحول مفهومي عدالت به بحث گذاشته مي شود و در پايان به نوآوري هاي دو فيلسوف معاصر پرداخته خواهد شد.
هدف نهايي مقاله ي حاضر، ابطال مغالطه ي "عدالت، يك مفهوم عقلاني محض و مقدم بر احكام شرعي است" مي باشد. اگر اين طور است كه عقل محض، سخني روشن و مسلم درباره ي عدالت ندارد و عقل گرايان در طول تاريخ، برداشت هايي مختلف و گاهي متضاد از عدالت داشته اند، پيروان قرآن كريم و احاديث شريف، بايد به كشف مفهوم سازي خاص منابع اسلامي درباره ي عدالت بپردازند و آن را در قله ي ارزش هاي اجتماعي جاي دهند، نه مفاهيم افلاطوني و سيسروني و نه رالزي و نوزيكي را.

مقدمه


فلسفه ي سياسي معاصر بر روي موضوعاتي همچون آزادي، دموكراسي، عدالت، و رفاه اجتماعي، تمركز يافته است، يعني مفاهيمي كه هدف از حكومت و سياست هاي عمومي را تعيين مي نمايند. (1) اين در حالي است كه در قرن نوزدهم و نيمه ي اول سده ي بيستم، مباحث مربوط به قدرت، اقتدار سياسي، مشروعيت حكومت و مانند آنها مباحث غالب در فلسفه ي سياسي را تشكيل مي دادند. به ويژه پس از كتاب نظريه اي درباره ي عدالت (1971) نوشته ي جان رالز، فيلسوف سياسي معاصر آمريكايي، با چرخشي كه وي در مباحث فلسفه ي سياسي به وجود آورد، بحث از عدالت اجتماعي در نقطه ي مركزي تفكرات سياسي نشسته است. (2)


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابتكار جان رالز در زمان معاصر، بي ترديد به غناي مباحث عدالت كمك شاياني نموده است. در حقيقت، هر چند رالز، متواضعانه، انديشه ي خويش را در ادامه ي مباحث پيشينيان خود معرفي مي نمايد، نوآوري هاي وي در مبحث عدالت، غير قابل انكار است. وي بحثي مبسوط و تا اندازه اي منسجم از عدالت را مطرح مي كند كه در بردارنده ي مهمترين پرسش هاي مربوط به عدالت مي باشد. حتي مسلمانان، كه نظريه ي رالز را به سبب اشتمال بر مقدمات غير موجه، قابل پذيرش نمي دانند، نيز مي توانند از افق هايي كه وي در بحث عدالت باز نموده است، بهره برده به غناي ادبيات ديني خود درباره ي عدالت بيفزايند.
هدف نهايي از نگارش اين مقاله، برطرف نمودن مغالطه ي عدالت عقلاني محض و نيز مغالطه ي برتري اصول عقلاني عدالت بر احكام ديني مي باشد. معمولاً اين گونه تصور مي شود كه با تأمل عقلاني محض مي توان به مفهوم و اصولي روشن و مسلم از عدالت اجتماعي دست يافت. آنگاه با توجه به برتري اصول عقلاني مسلم (از جمله عدالت) بر ساير ارزش هاي اخلاقي، اين گونه تصور مي شود كه روش درست در درك احكام شرعي، آن است كه در آغاز به كمك عقل محض، اصول عدالت را كاويد، و سپس در سايه ي اصول عقلاني عدالت به كار استنباط ساير ارزش ها و احكام ديني پرداخت. در اين نوشته از راه معرفي ديدگاه هاي مختلف و حتي ناسازگار با يكديگر كه انديشمندان خردگرا در شرح مفهوم و اصول عدالت اتخاذ كرده اند، آشكار خواهد شد كه عقل مستقل و محض در فهم معناي عدالت و تعيين اصول آن به ديدگاه هاي مختلف و حتي ناسازگار با يكديگر رسيده است. به بيان فقهي، عدالت يك موضوع عرفي محض، همچون ماهي فلس دار، نيست كه اهل عرف، تصوري روشن و مسلم درباره ي آن داشته باشند. بلكه، عدالت يك مفهوم نظري است كه نيازمند تأمل عقلاني و شرعي است. از اين رو بايد به دنبال كشف
مفهوم سازي اسلامي درباره ي عدالت و اصول آن رفت.
مباحث اين مقاله در چهار قسمت ارائه مي شود. در قسمت نخست، با پيدايش انديشه ي عدالت در زمان باستان در چين، يونان، و روم آشنا مي شويم. در قسمت بعدي، انديشه ي مسيحي كه در قرون مياني، رنگ و بوي ديني به مباحث مطرح شده درباره ي عدالت مي دهد، مورد اشاره واقع مي شود. آن گاه در دوران مدرن، ديدگاه هاي فلاسفه اي همچون هايز، لايبنيتس، اسميت، ميل، سيجويك، و كروپوتكين درباره ي عدالت مطرح مي شود. در قسمت آخر اين فصل نيز انديشه ي رالز و نوزيك مورد بررسي قرار مي گيرد.
عدالت در دوران باستان


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
بحث از عدالت را با نگاهي به نخستين اثر مكتوب در دست بشر آغاز مي كنيم. در نوشته ي هومر مورخ رومي (سال 800 پيش از ميلاد) كه قديمي ترين سند مكتوب بشري به شمار مي رود، واژه ي عدالت به معناي انتقام به كار رفته است. به وضوح، تعريف هومر، اشاره به مشروعيت مجازات يك جرم ارتكابي از طرق مقابله به مثل دارد و از انديشه ي عدالت توزيعي كه مربوط به شيوه ي درست توزيع منافع و زحمت هاي زندگي اجتماعي مي شود، كاملاً بيگانه است. (3) تعريف عدالت به انتقام از مجرم، نخستين ظهور واژه ي عدالت در مباحث اجتماعي است كه تا به امروز، جاي خود را در مباحث مربوط به عدالت حفظ نموده است، هر چند ساير جنبه هاي زندگي اجتماعي نيز به كمك مفهوم عدالت، مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
در چين باستان، كنفوسيوس (551 تا 479 پيش از ميلاد) عدالت را به معناي درستكاري و تقواي فرمانروايان و نيز اطاعت مردم از فرمانروا تعريف مي نمود. چند دهه پس از كنفوسيوس، يكي از پيروان خط وي به نام منسيوس كه هم عصر افلاطون و ارسطوي يوناني بود، عدالت را يك صف فردي معرفي مي نمود. به نظر وي، عدالت عبارت از "ملكه ي احترام به سايرين" است كه به موجب آن، فرد در صورت بي احترامي به
ديگران احساس شرم مي كند. سپس، منسيوس ميان عدالت فرمانروا و عدالت جامعه ي زير حكومت وي ملازمه برقرار نموده، اظهار مي دارد: "اگر فرمانروا، مرد عدالت باشد، همه چيز در كشور وي عادلانه خواهد بود". (4) معناي كنفوسيوسي و منسيوسي از عدالت يك معناي فراگير كه تمامي فضائل اخلاقي را دربر مي گرفته، بوده است و به معناي "اطاعت از قوانين" و "رعايت تقوي و درستكاري" به كار مي رفته است.
نوشته هاي افلاطون (427 تا 347 پيش از ميلاد)، فيلسوف بزرگ يوناني، را مي توان نخستين نوشته هاي مبسوط درباره ي عدالت به شمار آورد. (5) وقتي افلاطون از عدالت سخن مي گويد، گاهي آن را براي توصيف يك فرد و گاهي براي توصيف وضعيت جامعه به كار مي برد. به نظر مي رسد كه عدالت يك فرد در نزد افلاطون به معناي "با فضيلت بودن" كه توصيفي كلي از درستكاري فرد است، معنا مي دهد؛ در حالي كه وقتي وي از عدالت اجتماعي سخن مي راند، مقصودش "جامعه با نظم خوب و هم آهنگي در كل" مي باشد. (6) برخي نيز اين دو تعريف را يكي قلمداد نموده و بر اين باور هستند كه افلاطون، عدالت را به معناي "هم آهنگي در كل" به كار مي برد كه در مورد عدالت فرد "هم آهنگي رواني" و در مورد اجتماع "هم آهنگي اجتماعي" معنا مي دهد. (7)


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
از ديدگاه افلاطون كه به زبان سقراط بيان مي شود، تقسيم كار ميان انسان ها به طور طبيعي انجام گرفته است، به گونه اي كه "هر كس بايد يك كار بكند، كاري كه به طور طبيعي مناسب وي است". سپس افلاطون اين عقيده را ابراز مي دارد كه به موجب عدالت، پيروي از تقسيم كار طبيعي در جامعه ضروري است: "ما شنيده ايم كه شمار زيادي از مردم مي گويند و خود ما غالباً به خودمان گفته ايم كه عدالت، آن است كه هر كس كار خودش را انجام دهد و در كاري كه مربوط به وي نمي شود، وارد نشود ... پس اين طور مي شود كه عدالت، آن است كه هر فرد، كار خودش را انجام دهد؛ به شرط آن كه به شكل معيني صورت گيرد". (8)
بنابراين، در نزد افلاطون، عدالت، يعني اين كه هر كس كاري را كه به طور طبيعي مناسب وي است، انجام دهد و در كارهاي ديگران وارد نشود. عدالت، فضيلتي است كه از هر كس مي خواهد كه كاري كه طبيعت به وي واگذار كرده انجام دهد و در كارهاي
ديگران وارد نشود. برخي پژوهشگران احتمال داده اند كه مقصود افلاطون از اين كه عدالت را به انجام كاري كه هر فرد به طور طبيعي مناسب آن است، تعريف مي كند؛ در حقيقت، مقابله با مفهوم عدالت دموكراتيك بوده باشد. به موجب مفهوم عدالت دموكراتيك كه در زمان افلاطون در آتن در جريان بود، هر كس به طور برابر با هر كس ديگري مي توانست و شايستگي داشت كه در سياست و تصميم گيري درباره ي امور عمومي مشاركت نمايد. از آن جا كه افلاطون نمي توانست به طور مستقيم با عدالت، مخالفت نمايد، تعريف عدالت را دگرگون ساخت و آن را به برقراري نظم سلسله مراتبي كه در آن، افراد پائين جامعه نمي بايستي انديشه ي ترك كار طبيعي خود و روي آوردن به سياست را در سر داشته باشند، معنا نمود. به باور وي، سياست، كاري است كه مناسب خردمندان نگهبان ارزش هاي عقلاني است و بس. (9)
نكته ي در خور توجه درباره ي انديشه ي افلاطون درباره ي عدالت اين است كه وي به هيچ وجه، ملاك مستقلي را براي ارزيابي عمل عادلانه و غير عادلانه به دست نمي دهد. به جاي ارائه ي ملاك عادلانه بودن عمل، افلاطون، فرد عادل را تعريف مي كند و آن گاه اين طور مطرح مي كند كه هر چه فرد عادل انجام دهد، همان عدالت خواهد بود. عمل فرد عادل كه احساساتش تحت كنترل عقلش قرار گرفته است،‌ تعيين مي كند چه كاري منطبق بر عدالت و چه كاري غير عادلانه مي باشد. (10)


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ارسطو (364 تا 322 پيش از ميلاد) فيلسوف شهير ديگر يوناني برخلاف افلاطون به تعريف عدالت به گونه اي كه انديشه ي برابري و ميانه روي را در خود جاي دهد، روي مي آورد. در نزد ارسطو، عدالت داراي دو مفهوم در دو درجه مي باشد: عدالت فردي و عدالت اجتماعي. به باور ارسطو، عدالت فردي يك ملكه و صفت راسخ در روح است كه فرد را قادر مي سازد تا كارهايش را درست انجام دهد و فردي خوب شود. علاوه بر اين، ارسطو با معرفي مفهوم ميانه فضيلت انساني را به طور كلي به رعايت حد اعتدال و ميانه روي در كارها توصيف مي نمايد. (11) در ديد ارسطو، در هر موردي، دو طرف افراط و تفريط وجود دارد كه بيانگر عمل شر و نادرست مي باشند؛ فضيلت
در رعايت ميانه روي و عمل در ميان دو طرف افراط و تفريط است. (12) به طور خلاصه عدالت فردي در نزد ارسطو به معناي برخورداري از ملكه اي است كه به موجب آن، فرد درستكار بوده و از تمامي كمالات نفساني از طريق رعايت حد اعتدال در كارها برخوردار باشد.
عدالت اجتماعي كه معنايي خاص از عدالت را بيان مي كند،‌ مفاهيمي همچون تناسب و برابري در مقابل قانون را در خود جاي مي دهد، و شامل عدالت توزيعي و عدالت كيفري مي شود. عدالت توزيعي، مربوط به توزيع افتخارات، ثروت، و ديگر منافع قابل توزيع جامعه مي شود؛ در حالي كه عدالت كيفري، مربوط به وارد نمودن مجازات به مجرمين توسط قاضي مي شود. در هر مورد، عدالت به معناي برابري متناسب مي باشد. در خصوص عدالت كيفري، مجازات بايد متناسب با خطاي توزيعي، هر كس بايد به سبب انجام يك خدمت، يك پاداش متناسب دريافت نمايد و پاداش مزبور بايد به طور مساوي شامل تمامي مجرمان شود. به موجب عدالت توزيعي، هر كس بايد به سبب انجام يك خدمت، يك پاداش متناسب دريافت نمايد و پاداش مزبور بايد به طور مساوي به تمامي كساني كه آن خدمت را انجام مي دهند، اعطاء گردد. بدين ترتيب، ارسطو، تعريفي شكلي از عدالت به دست مي دهد كه از محتوا خالي است. (13) هم نوآوري ارسطو در تقسيم عدالت اجتماعي به دو نوع توزيعي و كيفري و هم تعريف شكلي وي از عدالت، مورد پذيرش عموم فلاسفه پس از وي قرار گرفته است. (14)


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماركوس توليوس سيسرون (106 تا 43 پيش از ميلاد) بزرگترين سخنور امپراطوري روم، در حالي كه مكالمات انجام گرفته پيش از خود در جمهوري روم باستان را تعريف مي نمايد: ميان خردمندي و عدالت تقابل مي اندازد و هر كدام را به شرح زير تعريف مي نمايد: خردمندي ما را وا مي دارد كه منابع خويش را افزايش دهيم، ثروت خود را چند برابر نماييم، مرزهاي خويش را گسترش دهيم ... بر بيشترين تعداد مردم فرمانروايي نماييم، از تفريحات لـ*ـذت ببريم، ثروتمند شويم،‌ فرمانروا و سرور باشيم، عدالت از سوي ديگر به ما فرمان مي دهد كه تمامي انسان ها را از مشكلات نجات دهيم، اين كه
منافع تمامي نسل بشر را در نظر داشته باشيم، اين كه به هر كس آن چه شايسته آن است،‌ بدهيم، و به اموال عمومي و مقدس نزديك نشويم، يا آن چه به سايرين تعلق دارد. (15)
امروزه، در كنار پذيرش عمومي تعريف ارسطو از عدالت، شكلي تعريف رومي عدالت نيز شهرت و مقبوليت گسترده اي يافته است. بي ترديد، مفهوم رومي عدالت، اعطاء آن چه هر كس شايسته آن است به وي از تعريف ارسطويي عدالت رفتار برابر با افراد برابر متمايز و در عين حال، هر دو تعاريفي كلي و خالي از محتوا هستند. همچنان كه در تعريف ارسطويي، ملاك برابري و نابرابري افراد، ناروشن است، در تعريف سيسروني نيز شايستگي افراد و ملاك آن مبهم رها شده و قابليت تفسيرهاي گوناگون را دارد. در نتيجه، پس از پذيرفتن تعريف كلي رومي از عدالت، نظريه پردازان و انديشمندان در پي تعيين چيزي كه ملاك شايستگي افراد است، بر مي آيند. اين جاست كه اختلاف نظر بر سر ملاك شايستگي بروز نموده و با نظريات گوناگوني درباره ي عدالت اجتماعي مواجه خواهيم شد. (16)
به هر روي توجه به اين نكته، ضروري است،‌ در حالي كه تعريف شكلي ارسطو از عدالت، جزء تعاريف مقايسه اي قرار دارد كه عدالت را با مقايسه ي وضعيت افراد با يكديگر تعريف مي كند، تعريف سيسروني از عدالت، تعريفي غير مقايسه اي است كه عدالت را در ملاحظه ي وضعيت هر فرد به طور جداگانه تعريف مي كند.
عدالت در قرون مياني


پس از نوشتجات فلاسفه ي يونان و روم باستان، نوبت به ادبيات سياسي ديني درباره ي عدالت پس از ظهور حضرت مسيح (ع) مي رسد. در انجيل با دو واژه ي مربوط به عدالت مواجه مي شويم. يكي ميشپات كه به معناي تصميمي كه يك قاضي درستكار اتخاذ مي كند مي باشد. ديگر واژه ي مرتبط با عدالت در انجيل زدك است كه به معناي فرد درستكار و با فضيلت مي باشد. انديشه ي عدالت كه با اين دو واژه در انجيل مطرح شده، اين است كه عدالت قانوني عبارت از اجراي جانب دارانه و بدون رشوه ي تبعيض است.


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ملاحظه مي شود كه در انجيل، تنها عدالت كيفري و قانوني به عنوان عدالت معرفي شده است؛ هر چند اصل انديشه ي عدالت توزيعي بدون توسل به واژه ي عدالت در انجيل، مورد تأييد و تحسين واقع شده است. (17) در عين حال، شباهت كاربرد واژه ي عدالت در انجيل با ديدگاه كنفوسيوس، غير قابل انكار است.
علاوه بر تعريف عدالت قانوني، كلامي برجسته از حضرت مسيح [عليه السلام] روايت شده كه به قانون زرين شهرت يافته است. در يكي از مواعظ عيسي مسيح (عليه السلام) اين طور آمده است: "آن چه خواهيد كه مردم به شما كنند، شما نيز به آنان همچنان كنيد". (18)
در موعظه اي ديگر ايشان مي فرمايد: با تمامي دل و نفس و فكر خود به خداوند خود محبت كن. اين است حكم اول و اعظم؛ و دوم كه مانند آن است، اين است كه همسايه ي خود را همانند خود دوست داشته باشي. تمامي تورات و صحف پيامبران به اين دو حكم مربوط مي شود. (19) هر چند حضرت عيسي مسيح (عليه السلام) در مواعظ ياد شده درصدد تعريف عدالت يا انصاف نبوده و سخن خويش را با لحن پند و اندرز ايراد نموده، لكن سخن مزبور عموماً به عنوان قانون زرين كه بيان كننده ي انصاف با مردم است، تلقي شده است. در زير ملاحظه شد كه لايبنيتس چگونه از اين قانون زرين در تعريف خويش از عدالت بهره مي گيرد.
در درون انديشه ي سياسي مسيحي، آگوستين قديس (354 تا 430 ميلادي) انديشمند برجسته ي مسيحي به طرح انديشه ي عدالت مي پردازد. گاهي آگوستين، تعريف افلاطوني از عدالت را به رنگ ديني درآورده و ارائه مي دهد و گاهي از سكولار بودن تعريف سيسروني از عدالت انتقاد نموده و تعريف ديني شده ي آن را مي پذيرد. در تعريف ديني شده ي افلاطوني، آگوستين، عدالت را عبارت از سامان دهي درست همه چيز بر پايه ي دستورات عقل، تعريف مي كند. به موجب دستور عقل، هر موجود پائيني بايد تابع موجود بالاتر باشد. بدين ترتيب، عدالت فردي، عبارت است از اين كه تمايلات و خواسته هاي پست انسان، ‌تابع خرد وي كه بالاتر است باشد، خردي كه حكم به اطاعت از دستورات الهي مي كند. در جامعه نيز افراد با فضيلت كساني هستند كه از فرمانروايان خردمند اطاعت كنند و فرمانرواي با فضيلت، كسي است كه از قانون الهي اطاعت نمايد. (20)
بر پايه ي تعريف افلاطون، ‌عدالت عبارت از آن نظمي كلي كه در آن هر موجود پست و پائين از موجود بالاتر متابعت كند، مي باشد. عدالت افلاطوني ديني شده توسط آگوستين، عبارت از مطابقت نظم اجتماعي با قانون الهي مي باشد.


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
در تعريفي ديگر، آگوستين، بحث از مفهوم عدالت در نزد سيسرون را به ميان مي آورد و آن را اين طور تعريف مي كند: عدالت، به عنوان يك اصل مسلم،‌ عبارت از فضيلتي است كه آن چه هر كس شايستگي آن را دارد، به وي مي دهد. لكن، ضمن پذيرش تعريف سيسروني از عدالت، به وي اعتراض مي كند كه چطور اگر انساني، مال ديگري را از وي بگيرد و آن را به كسي ديگر كه استحقاق آن را ندارد ببخشد، به طور مسلم، مرتكب بي عدالتي و ظلم شده است، لكن اگر انسان ها از خداوند متعال كه مالك حقيقي آن ها است،‌ روگردان شوند و در خدمت ابليس درآيند، بي عدالتي مرتكب نشده اند؟ (21)
بر پايه ي تعريف سيسرون، عدالت به معناي اعطاي آن چه هر كس شايستگي آن را دارد به وي مي باشد. تعريف سيسروني ديني شده توسط آگوستين به معناي اطاعت از قانون الهي است، چه اين كه تنها در اين صورت، آن چه خداوند متعال شايسته ي آن است، يعني عبادت و اطاعت، توسط بندگان نسبت به خدايشان اظهار مي شود.
پر واضح است كه آگوستين، تعاريف افلاطوني و سيسروني را اقتباس نموده و نوآوري وي در ديني نمودن آن مفاهيم بوده است. لكن روي هم رفته، با ديني نمودن تعاريف افلاطون و سيسرون، تعريفي از عدالت به دست مي آيد كه مطابقت قانون موضوعه با قانون الهي و يا اطاعت از قانون الهي را مي رساند كه به نوبه ي خود، يك نوآوري در مقوله ي عدالت اجتماعي مي باشد.
عدالت در دوران مدرن


نخستين فردي كه در آستانه ي مدرنيته به تعريف عدالت دست زده است، فيلسوف انگليسي، توماس هابز (1588 تا 1679ميلادي)، مي باشد. وي داراي واژه شناسي متمايزي از انديشمندان پيش از خود درباره ي عدالت مي باشد؛ هر چند مفهوم جديدي را ارائه نمي دهد. هابز ميان واژه ي عدالت و انصاف كه دومي را عدالت توزيعي نيز مي خواند، تفكيك مي كند. در كتاب لوياتان، ‌هابز، عدالت را ـ كه سومين قانون طبيعي برمي شمرد ـ در مقابل بي عدالتي قرار داده و آن را اين طور تعريف مي نمايد: اين كه انسان ها


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ها
قراردادهاي منعقده را اجراء نمايد. (22) اين تعريف هابز داراي پي آمد سياسي مهمي است، چه اين كه، همچنان كه اين تعريف در قراردادهاي خصوصي ميان افراد با يكديگر صدق مي كند، در مورد كل جامعه نيز مصداق مي يابد.
در ديد هابز، مشروعيت حكومت برآمده از لزوم وفاي به عهدي يكجانبه است. حكومت از طريق انعقاد يك قرارداد ميان عموم مردم پديد مي آيد كه به موجب آن، مردم تعهد مي كنند كه از فرمانروا اطاعت نمايند؛ در حالي كه فرمانروا هيچ تعهدي را در اين قرارداد نمي پذيرد. بدين ترتيب، لازمه ي تعريف هابز از عدالت، اين است كه چنان چه مردم از اطاعت از فرمانروا سرباز زنند، مرتكب نقض عهد و بي عدالتي شده اند؛ در مقابل، از آن جا كه فرمانروا هيچ عهدي را در قبال مردم نپذيرفته است، مفهوم بي عدالتي در مورد وي بي ربط است. كارهاي فرمانروا را در هيچ حالي نمي توان غير عادلانه توصيف نمود. (23)
همچنان كه گفته شد، هابز ميان عدالت و انصاف، تفاوتي تعيين كننده معتقد است. از ديدگاه هابز، انصاف عبارت از رفتار برابر يا جانب ندارانه ي قاضي با افراد و متهمين مي باشد. به جز تعريف مزبور، هابز از انصاف و عدالت توزيعي سخن به ميان مي آورد و آن را به توزيع آن چه به هر كس تعلق دارد به وي تعريف مي نمايد. (24) در حالي كه تعريف هابز از عدالت، كاملاً شبيه تعريف كنفوسيوس از عدالت مي باشد. تعريف وي از انصاف، دقيقاً منطبق بر تعريف رومي از عدالت است. از اين رو، سهم هابز در تحول مفهومي عدالت، ‌محدود به واژه سازي و نه مفهوم سازي مي شود.
فيلسوف آلماني گاتفرد ويلهلم لايبنيتس (1646 تا 1716 ميلادي) نيز همچون هابز تنها واژه سازي ويژه اي را درباره ي عدالت ارائه مي دهد؛ بدون آن كه مفهومي جديد از آن ساخته باشد. از ديدگاه لايبنيتس عدالت چيزي به جز آن چه با خردمندي و خير مطابق باشد، نمي باشد. اين اظهار نظر را بايد به عنوان بخشي از تعريف عدالت در نزد وي تلقي نمود. وي اين طور ادامه مي دهد كه خردمندي و خير شخصي در احسان به سايرين به اميد دريافت احسان متقابل به هنگام نياز است. بدين ترتيب، وي سودجويي شخصي را مشروع معرفي مي نمايد و براي تضمين سود شخصي به هنگام نياز، رعايت عدالت به معناي احسان به سايرين را مقتضاي خردمندي توصيف مي كند. (25)
به ديگر عبارت، تعريف عدالت در نزد لايبنيتس، منطبق بر قانون زرين مي شود كه از حضرت مسيح (عليه السلام) در چند قرن جلوتر از وي وارد ادبيات سياسي مغرب زمين شده


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
است. لايبنيتس با اشاره به عبارت قانون زرين، دو جنبه براي عدالت، يا انصاف، و يا برابري بر مي شمرد. از جنبه ي منفي، عدالت ايجاب مي كند كه هر كس از وارد نمودن زيان به سايرين خودداري نمايد، همچنان كه خود علاقه دارد سايرين به وي زياني وارد ننمايند. از جنبه ي مثبت، عدالت مقرر مي دارد كه هر كس با سايرين رفتاري داشته باشد كه توقع دارد در همان شرائط، سايرين با وي همان طور رفتار كنند. (26)
در حقيقت، نوآوري واژه سازي لايبنيتس در يكي نمودن خردمندي به معناي سودجويي شخصي با قانون زرين و انصاف است. قرن ها پيش از وي در يونان باستان، تراسيماخوس (459 تا 400 پيش از ميلاد) كه طرف بحث سقراط در نوشته هاي افلاطون بوده، سودجويي را در مقابل عدالت قرار داده و آن را مشروع و مقتضاي حكم عقل معرفي مي كند. به زعم وي، تنها كارهايي كه سود و لذتي را براي انجام دهنده ي آن به ارمغان آورد، درست و فضيلت به شمار مي روند. زندگي خوب در نزد تراسيماخوس، عبارت است از آن زندگي كه فرد بر طبق خواسته ي خود، آن را تنظيم نمايد. بنابراين، خودداري از تعقيب سود شخصي و احسان به سايرين تنها در مواردي قابل توجيه است كه به عنوان مقدمه اي براي واداشتن سايرين به خودمهاري متقابل به هنگام مطرح بودن سود فرد نخست انتخاب شود. از اين رو تراسيماخوس، عدالت را در مقابل سودجويي شخصي قرار داده، آن را فاقد ارزش ذاتي معرفي مي كند. (27) در حقيقت، لايبنيتس، مفهوم انصاف كه در قانون زرين از طرف حضرت مسيح (عليه السلام) مطرح شده را به عنوان تعريف عدالت بر مي گزيند و آن گاه، انديشه ي تراسيماخوس درباره ي خردمندي سودجويي شخصي را براي توجيه عقلاني بودن رعايت عدالت انتخاب مي كند.
فيلسوف برجسته ي انگليسي، آدام اسميت (1723 تا 1790 ميلادي)، كه به سبب نوآوري اش در دفاع از نظام اقتصاد بازار آزاد در كتاب ثروت ملل مشهور شده است، تعريفي چند جنبه اي از عدالت به دست مي دهد كه تحولي نو در مفهوم عدالت به شمار مي رود. در كاربرد واژه ي عدالت توسط اسميت، عنصر تناسب، برابري، توانايي، و نياز افراد با هم تركيب شده اند.


تحول تاريخي مفهوم عدالت

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا