خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
تاریخ زندگانی زرتشت، تاریخ پادشاهان اساطیری ایران و بستگی های این دو با یکدیگر معمایی است که شاید هرگز نتوان پاسخی روشن و قطعی برای آن یافت؛ نگارنده نیز هرگز چنین ادعایی ندارد. آنچه هست، تکیه بر شاهنامه، با بهره گیری از منابع دیگر، تنها برای پی بردن به کنه ابیات این حماسهٔ جاویدان است در برابر پرسش هایی که پاسخ بدانها می تواند بر تیرگی های تاریخ این کهن بوم و بر فروغ کوچکی بیفکند.

در این راه، نخست تاریخ زرتشت و پادشاهان کیانی، با بهره گیری از ابیات شاهنامه تخمین زده می شود، و سپس حدود واقعی بودن این تاریخ از راهی دیگر بررسی می گردد. پس از آن سعی ما بر جست وجوی بستگی های زرتشت با کیانیان، از لحاظ خویشاوندی و معنایی، بوده و این مسیر تا رسیدن به منوچهر پیشدادی دنبال گردیده است. در ادامه راهی دیگر گزیده ایم و لابه لای ابیات شاهنامه تازه هایی دربارهٔ پیشدادیان پیش از منوچهر و دین ایرانیان پیش از زرتشت باز خواهیم شناخت.

در اغلب دایره المعارف ها و یا کتاب های درس تاریخ دانش آموزان، متأسفانه، زرتشت هم عصر بودا و کنفوسیوس، و دوران حیات او میان 650تا 540 پ م ثبت شده است. گرچه خاورشناسان این تاریخ ها را از روی تقویم زرتشتی، که در زمان ساسانیان معمول بوده، به دست آورده اند،[1] اما با این حساب باید گفت زرتشت در زمان مادها می زیسته و حتی قسمتی از پایان زندگی خود را در زمان کورش به سر برده است، که البته این نه با سنگ نگاره های به دست آمده از عصر هخامنشیان و نه با هیچ کدام از روایات باستانی نقل شده در مورد زرتشت سازگار نیست و صحت تقویم فوق به آسانی مورد تردید قرار می گیرد.[2] اما از روایت زرتشتیان دورهٔ ساسانی شگفت انگیزتر، گزارش بسیاری مورخان یونانی و شاگردان افلاطون است: ارسطو، دیوژن، پلوتارک، و پلینی، ظهور زرتشت را شش هزار سال پیش از افلاطون یا پنج هزار سال پیش از نبرد تروا می دانند که این، قدمت زرتشت را به 6500 سال پیش از مسیح می رساند![3] بر اساس آنچه امروزه از پیشینهٔ جغرافیای ایران می دانیم، در آن زمان بسیاری از قسمت های نجد ایران هنوز زیر آب بوده یا به تازگی از زیر آب خارج شده بوده است.[4]


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنابراین می توان پرسید انسانی که به دنبال شکار حیوانات تازه از غار سرازیر شده و دشت نشینی را تجربه می کند و هنوز با بسیاری از ابزارهای اولیهٔ تمدن آشنا نیست، چگونه می تواند دوران پرماجرای کیانیان را پشت سر گذاشته و در پایان آن دوران، ظهور پیامبری با عقایدی چنان مترقی را در میان خویش شاهد باشد!؟ پژوهشگر سوئدی، هنریک ساموئل نیبرگ، دربارهٔ این گزارش ها اعتقاد جالبی دارد و تمام داستان را ناشی از عادت معمول شرقیان به تعارفات و ستایش های مبالغهآمیز می داند! کوتاه سخن آن که، می دانیم در میان شاگردان افلاطون مردی کلدانی از کشور هخامنشیان حضور داشته و دانسته های اعضای آکادمی دربارهٔ زرتشت، بر اساس گفته های او بوده است. شخص مزبور با آگاهی از این نکته که در نگرش آیینی ایرانیان به تاریخ میان آفریده شدن فروهر زرتشت تا ظهور آخرین منجی (سوشیانت) شش هزار سال فاصله است، زمان زرتشت را شش هزار سال پیش از افلاطون عنوان کرده تا اعلام کند: ‹‹افلاطون زرتشتی است که دوباره زنده شده او همان رهانندهٔ دینی موعودی است که با او زمان به پایان وتکامل خویش رسیده است.››[5] به این ترتیب تمام داستان برگرفته از یک ستایش و تعارف شرقی است که یونانیان آن را سخت جدی پنداشته اند! به هر شکل، بجز تاریخ سنتی و گزارش مورخان یونانی، دیدگاه دیگری نیز مطرح است. خاورشناسانی چون مری بویس، کریستیان بارتلمه، کای بار، و گراردو نیولی، تاریخ سنتی و روایت یونانیان را معتبر ندانسته اند و رهیافت دیگری را، بر اساس مطالعات زبان شناسی و متن اوستا، دنبال کرده و تاریخ زرتشت را اواخر هزارهٔ دوم و اوایل هزاره نخست پیش از میلاد پیشنهاد کرده اندکه از مجموع آرای ایشان، فاصلهٔ زمانی 1000 تا 1200 پ م را می توان پیشنهادی مناسب تر انگاشت.[6]

به هر تقدیر، پاسخ معمای خود را میان آرای مورخان قدیم یا مطالعات پیچیدهٔ خاورشناسان جدید جست وجو نمی کنیم، بلکه برای یافتن آن، صفحات حماسهٔ جاودانهٔ ایرانیان را کمی دقیق تر ورق می زنیم. حکیم ابوالقاسم فردوسی ـ که داستان زندگانی خود او نیز یک حماسهٔ ملی است ـ پس از آوردن داستان گشتاسپ از زبان دقیقی، اگرچه او را به خاطر نااستواری نظم در سرودن این داستان نکوهش می کند، اما هم او را هدایت کنندهٔ خویش به سوی نظم شاهنامه و انجام کاری چنین بزرگ می داند و در این میان قدمت افسانهٔ گشتاسپی را به روشنی بیش از دو هزار سال عنوان می کند:


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی نامه دیدم پر از داستان
فسانهٔ کهن بود و منثور بود

نبردی به پیوند او کس گمان
گذشته بر او سا لیان دو هزار[7]

سخن های آن پر منش راستان
طبایع ز پیوند او دور بود

پراندیشه گشت این دل شادمان
گر ایدون که پرسش نماید شمار

این کهنگی دو هزار ساله مربوط به کل افسانه های رسیده به فردوسی نیست و به دلایل زیر باید این تاریخ را تنها مربوط به افسانهٔ گشتاسپی دانست:

الف. تاریخ مورد نظر نمی تواند اشاره ای کلی به قدمت افسانه ها باشد، زیرا قدمت همگی آنها یکسان نیست و میان هر کدام یک فاصلهٔ تقریباً مشخص زمانی وجود دارد. با استفاده از شاهنامه و بسیاری منابع دیگر، می توان فاصله ای سه هزار ساله میان جمشید و گشتاسپ تخمین زد. حال آیا منطقی است کسی قدمت هر دو افسانه را دو هزار سال بداند؟

ب. فردوسی در گفتارهای آغازین هر داستان همواره به موضوعی مربوط به همان افسانه اشاره می کند، چنان که در جنگ رستم با اکوان دیو، داستان بیژن و منیژه، رستم و شغاد، پادشاهی اشکانیان، بر تـ*ـخت نشستن هرمزد شاه، و… در ابیات نخستین هر داستان، اشاره ای برگرفته از واقعیت در مورد آنها مطرح شده است.

پ. در شاهنامه تنها در آغاز همین یک داستان است که حکیم اشاره ای به قدمت تاریخی افسانه کرده است و این بر حسب اتفاق نیست، زیرا در ابتدای دیگرافسانه ها، یا دست کم در گفتار آغازین شاهنامه، نیز می توانست تاریخ کلی افسانه ها را بازگو کند. پس دو هزار سال گفته شده مربوط به همان داستان گشتاسپ بوده و فردوسی به عنوان برترین پژوهشگر تاریخ اساطیر ایران در عهد خویش، با تکیه بر مآخذ مطمئنی که در دست داشته، سخن از قدمت تاریخی به میان آورده است.

بدین گونه، چون دوران حیات حکیم را از 330 تا 416 ق دانسته اند (و گویا ابیات دقیقی در 370 ق به او رسیده است) با کسر دو هزار سال و تبدیل به تاریخ میلادی، می توان حدود سلطنت یکصد و بیست سالهٔ گشتاسپ را قرن دهم پیش از میلاد تخمین زد. بر پایهٔ بندهش، گزیده های زادسپرم، و دیگر کتاب های پهلوی، زرتشت در سال سی ام سلطنت گشتاسپ (چهل سالگی خویش) دین آورده و خود نیز در سی سالگی به همپرسگی با اهوره مزدا رسیده است. بنابراین می توان گفت میلاد زرتشت با سال های نخستین پادشاهی گشتاسپ مقارن است و ما آن را برابر همان1000 پ م فرض می کنیم. اکنون می توان بر این مبنا در مشخص نمودن جایگاه تاریخی کیانیان و پیشدادیان کوشید.[8] مورخانی چون طبری و حمزهٔ اصفهانی دربارهٔ همزمانی پادشاهان ایران با پیامبران اقوام سامی اخباری داده اند.


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر دو مورخ ابراهیم را با فریدون و موسی را با منوچهر هم عصر می دانند، ولی طبری سلیمان را به کیکاووس و حمزه سلیمان را به کیخسرو نزدیک می داند.[9] امروزه تاریخ تقریبی این پیامبران را با استفاده از کتاب هایی یهود این چنین به دست آورده اند: تولد ابراهیم1996 پ م، تولد موسی 1571 پ م، و دوران حیات سلیمان سده های یازدهم و دهم پیش از میلاد تعیین شده است.[10] اکنون با مبنا قرار دادن 1000 پ م به عنوان میلاد زرتشت و سال های نخستین پادشاهی گشتاسپ، مدت فرمانروایی هر پادشاه را با استفاده از شاهنامه به این تاریخ می افزاییم تا به عصر فریدون و منوچهر برسیم:

لهراسپ120 سال، کیخسرو شصت سال، کیکاووس 150سال، و کیقباد یکصد سال. پیش از کیقباد سخن از سه پادشاه دیگر است که هر کدام به مدت کوتاهی فرمانروایی کرده اند و به غیر از زو پسر تهماسپ، که اکثر منابع طول سلطنت او را پنج سال می دانند، در مدت سلطنت نوذر و گرشاسپ اختلاف بیشتری هست، ولی مجموع دوران این سه تن را می توان حدود بیست سال دانست.[11] پس از آن به پادشاهی یکصد و بیست سالهٔ منوچهر و سپس به عصر فریدون و سلطنت پانصد سالهٔ او می رسیم. به این ترتیب آغاز پادشاهی فریدون2070 پ م و آغاز پادشاهی منوچهر 1570 پ م تعیین می شود که همزمانی آنان با ابراهیم و موسی را کاملاً تأیید می کند و پادشاهی کیخسرو تا عصر سلیمان نیز چندان فاصله ای ندارد. به هر روی، اکنون باید به بررسی رابـ*ـطهٔ معنوی و نیز خویشاوندی این پادشاهان با پیامبر باستانی ایران بپردازیم.

نخست آن که، اگرچه کلیشهٔ افکنده شدن صندوق نوزاد در آب و نجات یافتن او ـ در این مورد به دست زو پسر تهماسپ ـ و سرانجام رسیدن نوزاد به پادشاهی، برای کیقباد نیز تکرار شده است،[12] اما بعید می نماید که بدون داشتن یک پشتوانهٔ مطمئن نژادی، ایرانیان و به ویژه دودمان سام و شخص زال، اورا به پادشاهی برگزیده باشند. در شاهنامه نیز از زبان خود وی در پاسخ به رستم آمده است:

ز تخم فریدون منم کیقباد
پدر بر پدر نام دارم به یاد

تاریخ نگاران مسلمان، کیقباد را از نوادگان نوذر و منوچهر می دانند:

ابن بلخی (فارسنامه): کی قباد بن زاب نودکان از فرزندان مایسو بن نودر بن منوچهر

بیرونی (آثار الباقیه): کی قباد بن زع بن نوذکا بن مایشو بن نوذر بن منوچهر

گردیزی(زین الاخبار): کی قباد بن دع بن بودکا بن مالشو بن نودر منوچهر

طبری (تاریخ طبری): کی قباد بن زاغ بن بوحناه بن مسو بن نوذر بن منوچهر.


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر زاب یا زاغ همان زو پسرتهماسپ باشد که بنا به روایت بندهش کیقباد را یافته و به فرزند خواندگی پذیرفته است، باید نژادنامهٔ زو را نیز بیابیم. طبری با افزودن چند واسطه، در نهایت زو را پسرمسو بن نوذرآورده است. بیرونی در آثارالباقیه و مسعودی در مروج الذهب او را از فرزندان دروسراو فرزند منوچهردانسته و نامی از نوذر نبرده اند.[13] در بندهش او زاب توهماسپیان پسر آگائی مسواک پسر نوذر پسر منوچهر است.با مقایسهٔ همهٔ موارد می توان دریافت که روایت مورخان مسلمان تقریباً مشابه با گزارش بندهش است[14] و کیقباد و زو را باید از نوادگان نوذر به شمار آورد.[15] دربارهٔ این دیدگاه نکته ای هست که درستی آن را سخت به چالش می گیرد، زیرا زو نمی تواند از نسل نوذر باشد. به روایت شاهنامه زو در 86 سالگی چشم از جهان فرو بسته و دربارهٔ جوان بودن نوذر هنگام هجوم تورانیان، از زبان پشنگ (پدر افراسیاب) آمده است:

ز نوذر مرا در دل اندیشه نیست
که نوذر جوان است و پر پیشه نیست

بیشتر مورخان عمر نوذر را 53 سال می دانند[16] و چون میان کشته شدن نوذر و بر تـ*ـخت نشستن زو چندان فاصله ای نباید باشد،[17] می بینیم که نبیره سال ها زودتر از نیای خود متولد شده است! به همین ترتیب میان کیقباد و نوذر نیز نمی تواند چهار نسل فاصله باشد، مگر این که فرزندان نوذر همه در ابتدای نوجوانی صاحب فرزند شده باشند. نگارنده بر این باور است که پدر کیقباد، راغ[18] فرزند دروسراو فرزند منوچهر است که نژاد زرتشت نیز به او می رسد و محققان قدیم وی را همان زاو یا زوِ تهماسپ مشهور فرض کرده اند و بدین سان نژادنامهٔ کیقباد چنین آشفته و در هم ریخته شده است.

کیکاووس نخستین فرزند کیقباد یا نخستین فرزند فرزند کیقباد (کی اپیوه) پادشاهی قدرتمند، فرمانروای هفت کشور باستانی یاد شده در اوستا و نام او احتمالاً در کتب باستانی هند نیز به عنوان یکی از نخستین شاهان ذکر گردیده است.[19] هم در زمان اوست که طی داستانی شگفت انگیز برای نخستین بار نام زرتشت بر زبان رانده می شود:


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگامی که ایران و توران برسر مالکیت سرزمین ‹‹ونابگ›› در حال پیکار هستند اهوره مزدا برای پایان بخشیدن به جنگ گاوی می آفریند که مرز ایران و توران بر پشت او نقش گردیده است. از آن پس این نقش به عنوان مرز حقیقی مورد قبول هر دو طرف قرا ر می گیرد و پایان بخش پیکارها می گردد، تا این که کاووس به اندیشهٔ گرفتن بخشی از خاک توران، تصمیم به از میان برداشتن گاو می گیرد و پهلوانی به نام سریت را به کشتن گاو می فرستد؛ اما چون سریت آهنگ کشتن گاو می کند، گاو زبان به سخن می گشاید از نام زرتشت و ظهور او بر زمین خبر می دهد و پهلوان را از کشتن خویش برحذر می دارد؛ پس سریت باز می گردد. دنبالهٔ داستان ـ از آنجا که در ادامه باز هم به آن اشاره خواهیم کرد ـ دارای اهمیت است و به کوتاهی آورده می شود. کاووس پهلوان را دوباره به کشتن گاو می خواند:

و به سختی فرمود که ‹‹شو و او را بکش›› سریت گفت که ‹‹به کشتن توانا نیستم، زیرا مرا از گلهٔ او در دل بخشایش است›› کاووس گفت که ‹‹به بهمان بیشه شو که بس سرکردگان پریان بدو ماندگارند و تو را از دل بخشایش ببرند›› سریت بر شد به بیشه. دید بسیار پریان که… برخروشیدند ‹‹کش، مبخشای!›› و اورا بخشایش از دل بشد…و به مشت پشت گاو را به سه جای بشکست. سریت را پس از کشتن گاو… گران ناآسودگی بود. باز شد به کاووس و از او خواست که بفرماید وی را کشتن…کاووس گفت که ‹‹ من تو را بنکشم زیرا از تو ناگزیرم…›› سریت همی ناخرسندی کرد تا او را کاووس فرمود که ‹‹به بهمان بیشه شو که پری ای سگ پیکر در اوست و تو را بکشد›› سریت بدان بیشه شد… پس آن پری را کشت. پری دو تا شد و او ایشان را همی کشت تا به هزار رسیدند و ایشان سریت را در جای بکشتند و دریدند.[20]

کیخسرو، نتیجهٔ پیوند سیاوش فرزند کیکاوس و فرنگیس، فرزند افراسیاب، است. او را باید برترین و ستوده ترین پادشاه کیانی دانست[21] و اگرچه پادشاه هفت کشور نیست، اما شاه پهلوانی[22] دلاور است که دشمن بزرگ ایرانیان، افراسیاب، را از پای در میآورد و از لحاظ معنوی نیز در چنان مرتبه ای قرار دارد که آتش مقدس ـ فروغی که نمی سوزاند و آسیب نمی رساند ـ بر یال اسب او قرار می گیرد تا کیخسرو آتشکدهٔ آذرگشسپ را (یکی از سه آتشکده ای که پس از او زرتشتیان بسیار گرامی داشتند) بنا نهد و بتکده ها را ویران سازد. سرانجام نیز کیخسرو به ملاقات با ایزد سروش (فرشتهٔ پیام آوری و پاسبان نظام گیتی در آیین زرتشت) می رسد و زنده پیش یزدان می رود تا روزی که بازگردد و پادشاهی پر از عدل و داد خویش را بر ایرانیان از سرگیرد.


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
لهراسپ، که از نسل سلطنتی خاندان منوچهر است (در ادامه ما فرزندان منوچهر را به دو بخش وارژان پادشاهی و وارژان موبدی دسته بندی می کنیم)، از سوی کیخسرو به عنوان جانشین معرفی می گردد. لهراسپ در اواخر عمر پادشاهی را به گشتاسپ می سپارد و خود در آتشکده ای نزدیک بلخ به پرستش یزدان می پردازد. او نیز پس از ظهور زرتشت به دین بهی می گرود و هنگامی که تورانیان، به فرماندهی ارجاسپ، به بلخ حمله می کنند تا خانمان ایرانیان را به خاطر پذیرفتن آیین تازه براندازند، لهراسپ با آن که به سال های پیری رسیده و بیش از 150 سال دارد، به میدان رزم می شتابد و چنان دلاوری می کند که هیچ کدام از پهلوانان توران خود را هماورد او نمی بیند و سر انجام با یورشی دسته جمعی و بی امان وی را از پای در میآورند. باید گفت که او در حقیقت پیشمرگ زرتشت شده است، زیرا پس از آن تورانیان به آتشکده می تازند و زرتشت به دست توربرادروش یا براتروک رش کشته می شود.[23] در شاهنامه از ویران شدن آتشکدهٔ بلخ به دست ارجاسپ وخاموش شدن آتش زرتشت به خون هیربدان چنین یادشده است:

همه زند و استا برافروختند
چه پرمایه تر بد همی سوختند

ورا هیربد بود هشتاد مرد
زبانشان زیزدان پر از یادکرد

همه پیش آتش بکشتندشان
ره بندگی در نوشتندشان

زخونشان بمرد آتش زردهشت
ندانم که این هیربد را که کشت

در شاهنامهٔ ژول مول شرح نام زرتشت آمده است: ‹‹و یکی از ده جا (ده آتشکده) آتشکدهٔ نوبهار[24] بلخ بود که اکنون آن را مزار شریف نامند و خودش در همان آتشکده به کار بندگی یزدان می پرداخت تا آن که تاتاریان به آنجا تاختند و… زردشت را همان جا به خاک سپردند.›› این عقیده که مزار شریف همان آتشکدهٔ نزدیک بلخ بوده و در حقیقت آرامگاه زرتشت است، هر چند جای پژوهش فراوان دارد، اما باز از روایت رایج (مدفن علی (ع) بودن مزار شریف) پذیرفتنی تر است.[25]


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
گشتاسپ در سال سی ام سلطنت خویش با زرتشت ملاقات می کند و از او دین می پذیرد. در مورد گشتاسپ و تضادی که دربارهٔ شخصیت او مطرح است، یعنی تمجید و ستایش فراوان او در اوستا و دیگر کتاب های دینی، و در مقابل، سرزنش و کینهٔ مردم نسبت به او به خاطر دلبستگی به تاج و تـ*ـخت، قربانی کردن اسفندیار به خاطر آن و نهایتاً به نابودی کشاندن بزرگ ترین خاندان پهلوانی ایران، یعنی دودمان رستم و زال، باید گفت علت آن که موبدان زرتشتی در تقدیس و تطهیر گشتاسپ کوشیده اند، نه فقط در دین پذیری او به عنوان یک شاه، بلکه در پایمردی او در جنگ مذهبی با ارجاسپ نهفته است. این نبرد، بر خلاف گذشته، برای کشورگشایی یا به خاطر کینه های قدیمی (چون کشته شدن ایرج و سیاوش یا سلم و تور) اتفاق نمی افتد، بلکه جنگی بر سر آیین است.

دقیقی در سرودن افسانهٔ گشتاسپی به این نکته اشاره کرده است که گشتاسپ از وزیر خردمند و روشن بین خود جاماسپ (او پس از زرتشت، دومین شخصیت مذهبی است) می خواهد که پایان جنگ را برای او پیش بینی کند. جاماسپ شاه را از کشته شدن برادران، فرزندان، و شاهزادگان بسیار با خبر می سا زد، اما گشتاسپ دست از آیین خود نمی شوید و به راستی خون تمام نزدیکان خویش را نثار کیش زرتشت می کند. به همین خاطر موبدان زرتشتی، دیگر گناهان او را، که هرگز توسط مردم بخشیده نشدند، نادیده گرفتند و هم از این روست که در اوستا و منابع پهلوی نام چندانی از اسفندیار (که او را باید بزرگ ترین پهلوان دینی دانست) به میان نمیآید تا یاد او موجب خدشه دار شدن تصویر گشتاسپ نگردد. دلاوری های رستم نیز درست به همین دلیل و نیز به خاطر نپذیرفتن آیین تازه از سوی او در کتاب های مذهبی جایی نیافته است.

به منوچهر باز می گردیم. او اسرارآمیزترین پیوندها را با زرتشت وآیین او دارد. نسب زرتشت با چهارده واسطه به منوچهر و پیش از او، به فرزند پسرش دروسراو، می رسد.[26] دیگر پسر منوچهر، نوذر است که پس از پدر مدت کوتاهی بر تـ*ـخت می نشیند و سرانجام به دست افراسیاب کشته می شود، اما چون پسران او، توس و گستهم، شایستگی تاج و تـ*ـخت ایران را ندارند، سلطنت از خاندان نوذر ابتدا به زو و فرزندش گرشاسپ وسپس به کیقباد، از نوادگان فریدون، منتقل می شود.


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما نکتهٔ مبهم در خویشاوندی سلسلهٔ کیانی اینجاست که در اوستا وکتاب های پهلوی گشتاسپ از تبار نوذریان دانسته شده است، حال آن که هم در شاهنامه (از زبان کیخسرو و اسفندیار) و هم در بندهش (فصل سی ویکم) پدر وی لهراسپ، نه از دودمان نوذر بلکه از نوادگان کی پسین (برادرکیکاووس و فرزند دوم کیقباد) قلمداد شده است. پیشتر گفتیم که قباد، نیای کیانیان، را نمی توان از نوادگان نوذر دانست،[27] بنابراین تنها راه بستگی گشتاسپ با خاندان نوذر، ازدواج لهراسپ با یکی از دختران دودهٔ نوذر و در حقیقت از طرف مادری خواهد بود. به هر تقدیر، مسلم است که منوچهر نیای زرتشت و نیز نیای گشتاسپ بوده است و آنچه می تواند این بستگی را روشن تر نماید، اندرزنامهٔ منوچهر در شاهنامه است که به نظر می رسد مورد کم لطفی محققان قرار گرفته است. منوچهر هنگام سپردن پادشاهی به نوذر در اندرز نامهٔ خویش به گونه ای شگفت وقایع بعدی را پیش بینی کرده است:

نگر تا نپیچی ز دین خدای
که دین خدای آورد پاک رای

کنون نو شود در جهان داوری
چو موبد بیاید به پیغمبری

پدید آید آن کس ز خاورزمین
نگر تا نتازی برِ او به کین

بدو بگرو آن دین یزدان بود
نگه کن که از سر چه پیمان بود

وزآن پس بیاید ز ترکان سپاه
نهند از بر تـ*ـخت ایران کلاه

گزند تو آید ز پور پشنگ
ز توران بود کارهای تو تنگ

پیداست که منوچهر ظهور زرتشت حتی مکان پیدایی او و نیز تازش های مداوم تورانیان به ایران زمین را از زمان خویش تا زمان گشتاسپ پیشگویی کرده و از نوذر و نوذریان خواسته است که به پیامبر تازه ایمان بیاورند و از دین او سر نپیچند. در حقیقت او آن دسته از فرزندان خویش را، که پادشاهی به آنان رسیده است (نسل نوذر و در نهایت گشتاسپ)، به حمایت از دیگر فرزندان خویش، که موبدی و سرانجام پیامبری به ایشان می رسد (فرزندان دروسراو و در نهایت زرتشت)، فرا می خواند.[28] رابـ*ـطهٔ منوچهر و زرتشت در گزیده های زادسپرم بدین گونه مورد تأکید قرار گرفته است که اولین نشانهٔ دین در زمان منوچهر به پیدایی می رسد و آن زمانی است که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشته (شاید ایرانیان نباریدن باران را به خاطر جادوی افراسیاب یا از نحوست وجود وی دانسته اند!) و ایزدبانوی[29] نگاهبان زمین (اسپندارمذ) در هیئت دوشیزه ای زیبا، که لباس و کمربند مخصوص زرتشتیان را بر تن کرده است، بر منوچهر ظاهر می شود تا راه بازگرفتن آب را به او بگوید و دیگر دوشیزگان، که از زیبایی وی خیره مانده اند، به پوشیدن لباس و کمربندی همچون او علاقه مند می شوند.[30]


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
به هر روی از این پس با بستگی های رمزآلود زرتشت با تاریخ باستانی ایران فاصله می گیریم و پای به عصری دیگر می نهیم. منوچهر، آخرین پادشاه مهم پیشدادی است و پیشدادیان به آن دسته از پادشاهان ایرانی که پیش از کیقباد بر تـ*ـخت نشسته اند، گفته شده است. مطالب تاریخی موجود دربارهٔ این سلسله ـ به ویژه قبل از فریدون و منوچهرـ به خاطر فاصلهٔ زمانی بسیار، چنان با افسانه ها و اسطوره های کهن در آمیخته اند که تفکیک شاخ و برگ از ریشه بسی دشوار و بسا ناممکن به نظر میآید، بنابراین در این مورد بیشتر به شرح مفاهیم اصلی و سپس به طرح ایده هایی می پردازیم که شاید بتوانند تصویر روشن تری از این بخش از تاریخ ایران ارائه نمایند.

نخستین شاه پیشدادی کیومرث نام دارد:

پژوهندهٔ نامهٔ باستان
که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت کآیین تـ*ـخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه

کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای

سر تـ*ـخت و بختش بر آمد زکوه
پلنگینه پوشید خود با گروه

اقامت در کوه و پوشیدن چرم پلنگ نشانگر آن است که اسطورهٔ کیومرث متعلق به عصری پیش از دشت نشینی در نجد ایران و لقب او ‹‹ گِل شاه›› نیز، در اصل ‹‹ گَرشاه›› به معنی شاه کوهستان است که به علت برابر بودن املای گل و گر در پهلوی گل شاه خوانده شده است.[31] شاهنامه مدت فرمانروایی او را سی سال می داند، اما در متون پهلوی از او به عنوان نخستین انسان و در واقع الگوی آفرینش انسان یاد شده است که سی سال بر زمین زندگی می کند و پس از مرگ از خاک او اولین جفت انسان (مشی و مشیانه) ابتدا به پیکر گیاه می رویند و سپس به هیئت آدمیان در میآیند و حتی کانی های موجود در طبیعت نیز حاصل پوسیدن اعضای بدن کیومرث هستند: ‹‹از سر سرب، از خون ارزیر، و از مغز سیم، از پای آهن و….››[32] در مورد این اختلاف روایت باید گفت، در اصل ایرانیان مقام نخستین پادشاه تاریخی خود را تا بدان پایه بالا برده اند که او را نخستین انسان و در واقع همان آدم ابوالبشر دانسته اند و به این ترتیب کیومرث بار کهن اسطوره های خلقت را نیز بر دوش گرفته است که بسیاری از این اسطوره ها احتمالاً وام گرفته از فرهنگ هایی دیگرند؛ چنان که مورد آخر یادآور همان پوروشا یا پَرجاپتی اسطورهٔ انسان ـ غول ـ خدای هندی است که قربانی می شود تا از انـ*ـدام او خدایان و جهان پدید آیند:‹‹از چشم خورشید، از نفس باد، از اندیشه ماه، از سر آسمان، از پا زمین و…››.[33] البته این اسطوره ریشه ای هندو اروپایی و بسیار کهن دارد و مشابه آن در اساطیر تتن، ژرمن و حتی چین نیز هست.[34]


میلاد زرتشت و تاریخ ایران باستان

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا