M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,864
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
اندیشه حوزه: بسماللّه الرّحمن الرّحیم. با تشکر از این که قبول زحمت فرمودید و وقت خودتان را در اختیار مجله قرار دادید، با توجّه به معنایی که از فرهنگ شده؛ یعنی ذوق اعتلا یافته، و به طور کلّی با عنایت به بار مثبت فرهنگ، که واقعا هم به نظر میرسد معنای فرهنگ جز این نباشد، به نظر شما فرهنگ کارآمد چیست و فرهنگ ناکارآمد به چه معنی است؟
دکتر مددپور:
بسماللّه الرّحمن الرّحیم. معمولاً در روزگار ما وقتی میخواهند پدیدارها را بررسی کنند، آنها را فینفسه و مستقل از همه اشیاء پیرامونیشان فرض میگیرند؛ از جمله فرهنگ، مثلاً وقتی فرهنگ را میخواهند تعریف کنند، میگویند: مجموعهای از عقاید و رسوم و آداب و تجربههای بشری، هر چه بتوانند در این سبد قرار میدهند و از آنها به فرهنگ تعبیر میکنند.
امّا فرهنگ در ادبیات فارسی معنای خاصی دارد. کتابی درباره فرهنگ نوشتهام به نام سیر ادواری فرهنگ و ادب در جهان،که اخیرا منتشر شده است و در آن جا گفتهام که واژه فرهنگ و معادل اروپایی آن یعنی کالچر و کولتور (Culture)، با تربیت و زراعت و برکشیدن و بالا کشیدن هم معنی هستند. در واقع به همان معنایی که فرمودید؛ یعنی اعتلا. با توجّه به ریشه «فر» به معنای بالا رفتن و تعالی و تصعید، و «آهنگ» به معنای قصد سیر به سوی عالم بالاست. کار فرهنگی مانند پرورش گیاهان است که رشد پیدا میکنند به بالا قد میکشند. آسمان هم نمادی از ملکوت و جاودانگی است؛ چنان که خاک و زمین نمادی از عالم ملک و میرندگان است. میگویند فرهنگ شیئی است نه مانند اشیاء، بلکه یک شیئیت حقیقی دارد و در این شیئیت، خاک و آسمان، میرندگان و جاویدانان جمع میشوند. به معنایی دیگر، در اصل فرهنگ حاصل گفتوگوی خدا و انسان است. به گفته یکی از متفکران معنوی محیالدّین ابن عربی، فرهنگ و ادب در حقیقت چیزی جز دادههای الهی نیست. از این جا معادل فرهنگ در زبان قرآنی و ادبیات اسلامی ادب است که همان حریم و حدود الهی باشد. بنابراین از نظر ریشه، فرهنگ و ادب و «کولتور» به معنای صیانت و تعالی و تصعید است که در قلمرو فکر انسانی و حکمت الهی یک معنای ماورایی در گذشته داشته است، امّا امروزه همه چیز حالت سنگواره و شیئیتی بیجان پیدا کرده است؛ مانند این که همه چیزهای کهنه را کنار هم میچینند و از آن تعبیر به سنّت میکنند؛ یعنی سنن تمدّنی، سنن متحجری که قالب پیدا کردهاند و بیجان شدهاند.
فرهنگ در نظرگاه مدرن حاصل برخورد انسان و طبیعت است؛ چنانکه در نگاه «توین بی» میبینیم. این فیلسوف تاریخ انگلیسی تاریخ را هم چالش میان انسان و طبیعت تلقی میکند. ویلدورانت هم فرهنگ را حاصل برخورد انسان و جهان تصور میکند؛ جهان اشیاء. پوپر فرهنگ را عالم سوم میداند؛ یعنی عالم مصنوعات. انسان یعنی عالم اول، با طبیعت یعنی عالم دوم، عالم موجودات طبیعی برخورد میکند. حاصل برخورد من با عالم موجودات، عالم سومی است. من عالم اول هستم. اشیاء طبیعی عالم دوم هستند، و اندیشهها، مکتوبات، اشیاء مصنوعی و امثال آن، برساخته انسان و عالم سوم. در این نگاه، خدایی در کار نیست.
دکتر مددپور:
بسماللّه الرّحمن الرّحیم. معمولاً در روزگار ما وقتی میخواهند پدیدارها را بررسی کنند، آنها را فینفسه و مستقل از همه اشیاء پیرامونیشان فرض میگیرند؛ از جمله فرهنگ، مثلاً وقتی فرهنگ را میخواهند تعریف کنند، میگویند: مجموعهای از عقاید و رسوم و آداب و تجربههای بشری، هر چه بتوانند در این سبد قرار میدهند و از آنها به فرهنگ تعبیر میکنند.
امّا فرهنگ در ادبیات فارسی معنای خاصی دارد. کتابی درباره فرهنگ نوشتهام به نام سیر ادواری فرهنگ و ادب در جهان،که اخیرا منتشر شده است و در آن جا گفتهام که واژه فرهنگ و معادل اروپایی آن یعنی کالچر و کولتور (Culture)، با تربیت و زراعت و برکشیدن و بالا کشیدن هم معنی هستند. در واقع به همان معنایی که فرمودید؛ یعنی اعتلا. با توجّه به ریشه «فر» به معنای بالا رفتن و تعالی و تصعید، و «آهنگ» به معنای قصد سیر به سوی عالم بالاست. کار فرهنگی مانند پرورش گیاهان است که رشد پیدا میکنند به بالا قد میکشند. آسمان هم نمادی از ملکوت و جاودانگی است؛ چنان که خاک و زمین نمادی از عالم ملک و میرندگان است. میگویند فرهنگ شیئی است نه مانند اشیاء، بلکه یک شیئیت حقیقی دارد و در این شیئیت، خاک و آسمان، میرندگان و جاویدانان جمع میشوند. به معنایی دیگر، در اصل فرهنگ حاصل گفتوگوی خدا و انسان است. به گفته یکی از متفکران معنوی محیالدّین ابن عربی، فرهنگ و ادب در حقیقت چیزی جز دادههای الهی نیست. از این جا معادل فرهنگ در زبان قرآنی و ادبیات اسلامی ادب است که همان حریم و حدود الهی باشد. بنابراین از نظر ریشه، فرهنگ و ادب و «کولتور» به معنای صیانت و تعالی و تصعید است که در قلمرو فکر انسانی و حکمت الهی یک معنای ماورایی در گذشته داشته است، امّا امروزه همه چیز حالت سنگواره و شیئیتی بیجان پیدا کرده است؛ مانند این که همه چیزهای کهنه را کنار هم میچینند و از آن تعبیر به سنّت میکنند؛ یعنی سنن تمدّنی، سنن متحجری که قالب پیدا کردهاند و بیجان شدهاند.
فرهنگ در نظرگاه مدرن حاصل برخورد انسان و طبیعت است؛ چنانکه در نگاه «توین بی» میبینیم. این فیلسوف تاریخ انگلیسی تاریخ را هم چالش میان انسان و طبیعت تلقی میکند. ویلدورانت هم فرهنگ را حاصل برخورد انسان و جهان تصور میکند؛ جهان اشیاء. پوپر فرهنگ را عالم سوم میداند؛ یعنی عالم مصنوعات. انسان یعنی عالم اول، با طبیعت یعنی عالم دوم، عالم موجودات طبیعی برخورد میکند. حاصل برخورد من با عالم موجودات، عالم سومی است. من عالم اول هستم. اشیاء طبیعی عالم دوم هستند، و اندیشهها، مکتوبات، اشیاء مصنوعی و امثال آن، برساخته انسان و عالم سوم. در این نگاه، خدایی در کار نیست.
بنیادهای کار آمدی در فرهنگ اسلام و غرب
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com