M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پژوهشهاي شما بر محور چه موضوعاتي بودهاند؟
جامعه شناسي دين، تطبيق اديان و تاريخ تمدن اسلامي.
چرا اين محورها؟
قبل از انقلاب در حوزه علميه،يك جريان عام بود و يك جريان روشنفكرانه؛ مثل تفكرات شهيد بهشتي و شهيد مطهري و... يكي، معارفي كه در حوزه خوانده بوديم. در كل، پاسخگوي سوالات آن زمان نبود و ديگر اين كه در عرصه بينالمللي مانند تمدن اسلامي در قرن پنجم تخصصهايي مطرح بود كه دنبال نشده بود مثلا جامعه شناسي ابن خلدون را ادامه ندادند و مسايلي از اين قبيل. بنابراين، تخصص داشتن در زمينههاي مختلف اجتماعي ضروري به نظر ميرسيد و آگاهي از فرهنگ زمان خود نيز لازم بود. به اين ترتيب زماني كه قم دارالتبليغ اسلامي بود، مساله فرهنگي را مانند مساله سياسي در اولويت ميدانستم و سراغ آن رفتم.
با توجه به رشته پژوهشي و تحصيلي شما، نظرتان درباره تعامل دين با جامعه مدرن چيست؟
اين بحث بر ميگردد به دينهاي موجود در جامعههاي مختلف، جامعه مدرني كه امروز از آن بحث ميكنيم دو بخش است، يك بخش نظري است و يك بخش واقعي. بخش هاي نظري آن بر ميگردد به نظريههاي ليبراليستي كه در قرن 19 انقلاب فرانسه در شرق مطرح شد و در آن، ريشههاي ليبراليستي در محوريت فضل و كرامت انسان مطرح است. مثلا در آيين زرتشت و دين اسلام، انسان موجودي شريف، والا و داراي اصالت است . بنابراين تفسير ليبرالي بر مبناي تفسير ديني كاملا قابل انطباق و اثر آن هم در جامعه همان گرايشهاي مشروطهخواهي در ايران است كه از متن دين، انتخاب، پارلمان و شورا، بيعت و اصالت و كرامت انسان مطرح شده . همان حرفها در دوره ما از نظر امام خميني(ره) و مرحوم مطهري و... مطرح بوده و عملكرد واقعي آن، پيروزي انقلاب اسلامي است.
و اما بخش ديگري كه جامعه مدرن را به آن تقسيم كردهايد؟
در برابر اين بخش ميتوان تاثير نهضت مدرنيسم يا علمي دنيا را در نهضتهاي ديني شرقي بررسي كرد. ديني كه سيدجمال الدين اسدآبادي نخستين مبلغ آن بود. كواكبي، نائيني و... كه با تحولاتي در عرصه دين مطرح بوده و با سياست انديشه، يك تفسير نويني را از دين ارايه دادهاند و ميتوان گفت در وجهه خرافاتي دين دوباره تجديد نظر و ديني را مطرح كردند كه خالص و فارغ از سنتهاي اجتماعي و خرافات اجتماعي است.
تاثير جامعه مدرن در تحول اديان چيست؟ آيا در همه جوامع و همه اديان اين تاثير و تحول صورت ميگيرد يا مختص به دين خاص يا جوامع شرقي است؟
غرب هم كه خود خاستگاه مدرنيسم است ،دچار تحول شده؛ به خصوص بعد از قرن هفده در پروتستان، رفرميزم مذهبي پديد ميآيد و از آن سرمايهداري و بعد انقلاب فرانسه و پس از آن، انقلاب صنعتي و در اين بين دينهاي موجود در آن جامعه كه يهوديت و مسيحيت بودند تفسير نويني را به خود ميگيرند. مسيحيت مدرن با مسيحيت دوران حضرت مسيح(ع) فرق ميكند و تفسيرهاي عالمانهاي متاثر از تحولات قرن اخير ارايه ميدهد يا در يهوديت بعد از قرن 18 و 19 چهرههاي به اصطلاح موجهي مطرح ميشوند و يهوديت را به معناي سنتي كه در دوران باستان بود، كنار ميزنند و آن را به عنوان يك انديشه و يك ايدئولوژي،مطرح مي كنند منتهي نه منحصر به يك گروه و يك سرزمين خاص بلكه فراتر از صهيونيست. همينها هستند كه ميتوانند بدون آن كه خودشان را متعلق به دنياي قديم بدانند، به عنوان شهروند در امريكا زندگي كنند.
بنا براين ،كسي كه بخواهد در جامعه مدرن به عنوان يك شهروند، آسوده زندگي كند بايد در ديدگاهش تحول ايجاد شود؟
تحول را بايد معني كرد؛ تحول يعني يك نظر و يك اجتهاد و يك فهم جديد كه اين بايد ايجاد شود.
چگونه ميشود در دين فهم جديد داشت يا به عبارتي تحول ايجاد كرد در حالي كه آموزههاي ديني براي همه و در همه زمانها آموزههايي ثابتند؟
دين در اصول خودش يك سري تعاليم و آموزشهايي دارد كه انبيا براي ما گفتهاند و در آن جا نميشود معناي سنتي و مدرنيستي قايل شد. در آموزش، ما سنتي يا مدرن نداريم. آنچه به صورت سنتي و مدرنيته تعبير ميشود قالبهاي اجتماعياند كه در زندگيهاي اجتماعي مطرح اند. انسان در قالبهاي اجتماعي است كه فرمهاي بسته را به عنوان سنتي مطرح ميكند وگرنه در انديشه ديني، آموزش دادن و آموختن موردنظر است. اين در دورهاي به صورت مكتب خانه اي بوده و امروز به صورت دانشگاهي است. بنابراين در جايي كه كرامت انساني و عدالت و ارزش والاي انسان مطرح ميشود، سنتي و مدرن وجود ندارد.
اما براي زندگي در همين جامعه مدرن است كه بسياري از ارزشهاي والاي انساني از بين ميرود! اين طور نيست؟
در جامعه مدرن بعضي از ارزشها را از دست دادهايم اما در عوض بعضي از ارزشهاي نويني را به دست آوردهايم.
مصداق بگوييد
جامعه مدرن با متاثر شدن از نظريهاي مثل نظريه داروين ،كه انسان ميمون برهنه است، مفهوم متانت، حيا و ... را كه در قلمرو ارزش فلسفي و تربيتي مطرح بود، از دست داد.
اين نظريه در كدام بخش از تاريخ و جامعه تاثير بيشتري داشته است؟
نظريه اجتماعي هيتلر در نتيجه چنين تفسيري بود كه منجر به نظريه تبعيض گرايانه نژادي شد. يا در قرن 20، تعاليم انبياء كه مبتني بر انسان داراي كرامت و متانت و حيا بود كنار گذاشته شد. انسان در اين دوره، انسان لـ*ـخت است و با معني انسان در قرن 17 بسيار تفاوت دارد.
و آنچه كه به عنوان ارزش به دست آوردهايم؟
در عرصه مدرنيسم يكي از تحولات ايجاد شده مساله زن است. حقوق زن، و اين كه زن موجودي اجتماعي است. شخصيت زن، كرامت و اصالت زن، ترقي زن و همه اينها، كه براثر حركتهاي اجتماعي شاهد آن بودهايم.
جامعه شناسي دين، تطبيق اديان و تاريخ تمدن اسلامي.
چرا اين محورها؟
قبل از انقلاب در حوزه علميه،يك جريان عام بود و يك جريان روشنفكرانه؛ مثل تفكرات شهيد بهشتي و شهيد مطهري و... يكي، معارفي كه در حوزه خوانده بوديم. در كل، پاسخگوي سوالات آن زمان نبود و ديگر اين كه در عرصه بينالمللي مانند تمدن اسلامي در قرن پنجم تخصصهايي مطرح بود كه دنبال نشده بود مثلا جامعه شناسي ابن خلدون را ادامه ندادند و مسايلي از اين قبيل. بنابراين، تخصص داشتن در زمينههاي مختلف اجتماعي ضروري به نظر ميرسيد و آگاهي از فرهنگ زمان خود نيز لازم بود. به اين ترتيب زماني كه قم دارالتبليغ اسلامي بود، مساله فرهنگي را مانند مساله سياسي در اولويت ميدانستم و سراغ آن رفتم.
با توجه به رشته پژوهشي و تحصيلي شما، نظرتان درباره تعامل دين با جامعه مدرن چيست؟
اين بحث بر ميگردد به دينهاي موجود در جامعههاي مختلف، جامعه مدرني كه امروز از آن بحث ميكنيم دو بخش است، يك بخش نظري است و يك بخش واقعي. بخش هاي نظري آن بر ميگردد به نظريههاي ليبراليستي كه در قرن 19 انقلاب فرانسه در شرق مطرح شد و در آن، ريشههاي ليبراليستي در محوريت فضل و كرامت انسان مطرح است. مثلا در آيين زرتشت و دين اسلام، انسان موجودي شريف، والا و داراي اصالت است . بنابراين تفسير ليبرالي بر مبناي تفسير ديني كاملا قابل انطباق و اثر آن هم در جامعه همان گرايشهاي مشروطهخواهي در ايران است كه از متن دين، انتخاب، پارلمان و شورا، بيعت و اصالت و كرامت انسان مطرح شده . همان حرفها در دوره ما از نظر امام خميني(ره) و مرحوم مطهري و... مطرح بوده و عملكرد واقعي آن، پيروزي انقلاب اسلامي است.
و اما بخش ديگري كه جامعه مدرن را به آن تقسيم كردهايد؟
در برابر اين بخش ميتوان تاثير نهضت مدرنيسم يا علمي دنيا را در نهضتهاي ديني شرقي بررسي كرد. ديني كه سيدجمال الدين اسدآبادي نخستين مبلغ آن بود. كواكبي، نائيني و... كه با تحولاتي در عرصه دين مطرح بوده و با سياست انديشه، يك تفسير نويني را از دين ارايه دادهاند و ميتوان گفت در وجهه خرافاتي دين دوباره تجديد نظر و ديني را مطرح كردند كه خالص و فارغ از سنتهاي اجتماعي و خرافات اجتماعي است.
تاثير جامعه مدرن در تحول اديان چيست؟ آيا در همه جوامع و همه اديان اين تاثير و تحول صورت ميگيرد يا مختص به دين خاص يا جوامع شرقي است؟
غرب هم كه خود خاستگاه مدرنيسم است ،دچار تحول شده؛ به خصوص بعد از قرن هفده در پروتستان، رفرميزم مذهبي پديد ميآيد و از آن سرمايهداري و بعد انقلاب فرانسه و پس از آن، انقلاب صنعتي و در اين بين دينهاي موجود در آن جامعه كه يهوديت و مسيحيت بودند تفسير نويني را به خود ميگيرند. مسيحيت مدرن با مسيحيت دوران حضرت مسيح(ع) فرق ميكند و تفسيرهاي عالمانهاي متاثر از تحولات قرن اخير ارايه ميدهد يا در يهوديت بعد از قرن 18 و 19 چهرههاي به اصطلاح موجهي مطرح ميشوند و يهوديت را به معناي سنتي كه در دوران باستان بود، كنار ميزنند و آن را به عنوان يك انديشه و يك ايدئولوژي،مطرح مي كنند منتهي نه منحصر به يك گروه و يك سرزمين خاص بلكه فراتر از صهيونيست. همينها هستند كه ميتوانند بدون آن كه خودشان را متعلق به دنياي قديم بدانند، به عنوان شهروند در امريكا زندگي كنند.
بنا براين ،كسي كه بخواهد در جامعه مدرن به عنوان يك شهروند، آسوده زندگي كند بايد در ديدگاهش تحول ايجاد شود؟
تحول را بايد معني كرد؛ تحول يعني يك نظر و يك اجتهاد و يك فهم جديد كه اين بايد ايجاد شود.
چگونه ميشود در دين فهم جديد داشت يا به عبارتي تحول ايجاد كرد در حالي كه آموزههاي ديني براي همه و در همه زمانها آموزههايي ثابتند؟
دين در اصول خودش يك سري تعاليم و آموزشهايي دارد كه انبيا براي ما گفتهاند و در آن جا نميشود معناي سنتي و مدرنيستي قايل شد. در آموزش، ما سنتي يا مدرن نداريم. آنچه به صورت سنتي و مدرنيته تعبير ميشود قالبهاي اجتماعياند كه در زندگيهاي اجتماعي مطرح اند. انسان در قالبهاي اجتماعي است كه فرمهاي بسته را به عنوان سنتي مطرح ميكند وگرنه در انديشه ديني، آموزش دادن و آموختن موردنظر است. اين در دورهاي به صورت مكتب خانه اي بوده و امروز به صورت دانشگاهي است. بنابراين در جايي كه كرامت انساني و عدالت و ارزش والاي انسان مطرح ميشود، سنتي و مدرن وجود ندارد.
اما براي زندگي در همين جامعه مدرن است كه بسياري از ارزشهاي والاي انساني از بين ميرود! اين طور نيست؟
در جامعه مدرن بعضي از ارزشها را از دست دادهايم اما در عوض بعضي از ارزشهاي نويني را به دست آوردهايم.
مصداق بگوييد
جامعه مدرن با متاثر شدن از نظريهاي مثل نظريه داروين ،كه انسان ميمون برهنه است، مفهوم متانت، حيا و ... را كه در قلمرو ارزش فلسفي و تربيتي مطرح بود، از دست داد.
اين نظريه در كدام بخش از تاريخ و جامعه تاثير بيشتري داشته است؟
نظريه اجتماعي هيتلر در نتيجه چنين تفسيري بود كه منجر به نظريه تبعيض گرايانه نژادي شد. يا در قرن 20، تعاليم انبياء كه مبتني بر انسان داراي كرامت و متانت و حيا بود كنار گذاشته شد. انسان در اين دوره، انسان لـ*ـخت است و با معني انسان در قرن 17 بسيار تفاوت دارد.
و آنچه كه به عنوان ارزش به دست آوردهايم؟
در عرصه مدرنيسم يكي از تحولات ايجاد شده مساله زن است. حقوق زن، و اين كه زن موجودي اجتماعي است. شخصيت زن، كرامت و اصالت زن، ترقي زن و همه اينها، كه براثر حركتهاي اجتماعي شاهد آن بودهايم.
دين و دغدغه هاي اجتماعي
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com