خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخلاق و زندگي اجتماعي
در مبحث اخلاق اجتماعي , نخستين پرسش درباره ارزش خود زندگي اجتماعي است. آيا اجتماعي زيستن , از ديدگاه اسلام , بار ارزشي دارد تا در محدوده اخلاق قرار گيرد و آيا مي توان زندگي كردن به صورت جمعي را هم , جزء اخلاق اجتماعي بر
درپاسخ بايد گفت كه قضاوت درباره اين موضوع به اين بستگي دارد كه اجتماعي زيستن را يك فعل اختياري براي انسان تلقي كنيم يا اين كه آن را جبري و غير اختياري بدانيم . اگر اجتماعي زيستن در اختيار انسان باشد , يعني اگر بخواهد , بتواند زندگي اجتماعي داشته باشد و اگر نخواهد , بتواند از جامعه كناره گيري كند , در اين صورت , خود زندگي جمعي نيز يك موضوع اخلاقي خواهد بود و اگر زندگي اجتماعي , جبري است و هيچ كس قادر نيست به طور انفرادي و منعزل از جمع زندگي كند , در اين صورت , موضوع زندگي جمعي , خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود ؛ زيرا همان طور كه گفتيم , ارزش هاي اخلاقي – چه مثبت و چه منفي – مربوط به افعال اختياري است .
بنابراين , در ضمن پاسخ گويي به پرسش فوق , سوال ديگري طرح مي شود كه پاسخ به آن به حوزه اخلاق مربوط نمي شود , بلكه در محدوده علوم ديگري قابل طرح و بررسي خواهد بود و آن ,اين كه آيا انسان در زندگي اجتماعي خود , مجبور است يا مختار ؟ ما اين سوال رادر بحث هاي مربوط به جامعه مطرح خواهيم كرد ؛ ولي در اين جا نيز ناچاريم به عنوان مقدمه ورود در بحث اخلاق , به آن اشاره كنيم .
برخي از انديشمندان غربي معتقد بوده اند كه اجتماعي زيستن , يك امر جبري است و ديدگاه هاي مختلفي از اين دست , در علوم اجتماعي به چشم مي خورد كه زندگي اجتماعي را براي انسان يك ضرورت طبيعي بر مي شمارد . بعضي از اين هم فراتر رفته و
گفته اند : فرد, در ضمن جامعه , هيچ اصالتي از خود ندارد , بلكه به منزله سلولي است در
اخلاق اجتماعي 2
بدنه اجتماع كه حيات و هويت و شخصيتش به آن بستگي داردو يا گفته اند : وجود فرد , هم چون برگي است در ميان انبوه برگ ها , شاخه ها و ساير انـ*ـدام هاي درخت و در ضمن تشبيهاتي از اين دست , خواسته اند اين وابستگي را نمايش دهند و فرد را تابع محض جامعه و عاري از هر گونه استقلال , و جامعه را داراي اصالت و وجود حقيقي معرفي كنند.


طرفداران اين نظريه , از نظر مبالغه در اصالت دادن به جامعه ,افكار متفاوتي دارند و مكتب هاي جامعه شناسي نيز از اين نظر , اختلاف هايي دارند , اما كم بيش كساني كه ديدگاه اصالت جمع را مطرح كرده اند , گرايش به اين دارند كه هويت فرد , در ضمن جامعه تحقق مي يابد و وجودش تابعي از وجود جمع است . نهايت چيزي كه بعضي از طرفداران اين نظريه پذيرفته اند اين است كه فرد در درون جامعه مي تواند نوعي استقلال محدود داشته باشد در اين حد كه خودش را از جامعه جدا كرده , بصورت عضومرده اي درآورد ؛ مثل برگي كه از درخت جدا شود يا عضويكه از پيكر انسان بريده مي شود و طبعاً , پس از جدايي , تنها در مدتي كوتاه به حيات ظاهري خود ادامه دهد و به سرعت فاسد مي شود و از بين مي رود . فرد هم نسبت به جامعه , همين حكم را دارد . وقتي از آن جدا شد , به منزله موجود مرده اي است كه در مدت كوتاهي , از هستي انساني ساقط مي شود و اگر زنده بماند , زندگي او بيش از يك زندگي حيواني نخواهد بود .
آنچه را كه در بالا توضيح داديم , ديدگاه طرفداران اصالت جامعه , به معناي فلسفي آن است وطبعاً ديدگاهي بسيار افراطي است و با موازين و مباني بينش اسلامي , هم خوني و سازگا
ري ندارد .
حال اگر كسي وجود فرد را دقيقاً مثل سلولي از يك پيكره زنده يا برگي از يك درخت تفسير كند , معنايش اين است كه زندگي اجتماعي , براي فرد , يك ضرورت طبيعي است و غير از اين , راهي براي زندگي ندارد و نتيجه اش اين است كه در حوزه
اخلاق قرار نمي گيرد و نمي توان گفت كه بايد در جامعه باشد يا نباشد , زيرا انسان از اين

جهت كه انسان است , اگر بخواهد زنده بماند و زندگي كند بايد در ظرف جامعه باشد .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Tavan

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخلاق اجتماعي 3
در اين جا آن را به عنوان يك اصل موضوع تلقي مي كنيم كه زندگي اجتماعي ,كم و بيش , براي فرد , اختياري است نه جبري , و هرفرد , موجود مستقلي اسست كه روح مستقل دارد , اراده , فكر و شناخت دارد و قادر است مسيرهاي مختلفي را براي خود در زندگي انتخاب كند . مي تواند زندگي خودش را با زندگي افراد پيوند دهد و مي تواند اين پيوند را قطع كند.
وجود فرد , ارتباطي ارگانيك با وجود جامعه ندارد و به منزله سلولي از پيكر جامعه يا برگي از درخت نيست كه قابل تفكيك از آن نباشد وجدا شدن از جامعه به نيستي او بينجامد , بلكه موجودي مختار است , زندگي مستقلي دارد و به اختيار خود مي تواند به صورت جمعي يا فردي زندگي كند و به اندازه اي كه انسان , درامر زندگي جمعي اختيار دارد , مي تواند در حوره علم اخلاق مورد بحث واقع شود .
بنابراين , ما مي توانيم درآغاز ورود در بحث اخلاق اجتماعي , اين مسئله را بررسي كنيم كه آيا زندگي اجتماعي , از جهت اخلاق , چه ارزشي دارد ؟خوب است يا بد ؟ هم چنين درباره كميت و كيفيت زندگي جمعي و اين كه چگونه وبا چه كساني بايد معاشرت و پيوند داشت يا پيوند را بريد ؟ اين ها تا حدودي در اختيار انسان و در محدوده اخلاق است , هر چند كه اختيار انسان , در اين موارد , يك سان نيست ؛ مثلاًما در نفس كشيدن خودمان هم اختيار داريم , ولي اختيار ما در نفس كشيدن , مثل اختياري كه در حركت دستمان داريم نيست . دستمان را هر طوري كه دلمان بخواهد حركت مي دهيم ؛ اما نفس را تا حدي مي توانيم حبس كنيم و بعد به جايي مي رسد كه ديگر توان حبس كردن نفس را از كف مي دهيم .
آري , نفس كشيدن تا حدي , هر چند ضعيف در اختيار ماست و مثل حركت قلب نيست كه انسان هاي متعارف , هيچ گونه اختياري در آن ندارند و به همان اندازه كه اختياري است , مي تواند داراي حكم اخلاقي هم باشد ؛ يعني مثلاً اگر كسي بتواند نفس خودش را حبس كند تا بميرد , اين كار خودكشي تلقي مي شود و از نظر اخلاقي حرام است . اين توضيحي بود براي اين كه مي گوييم : اختياري بودن كارها متفاوت است ,پس
اخلاق اجتماعي 4

اخلاقي بودن آنها هم متفاوت خواهد بود و كارهاي اختياري , تا اندازه اي كه در اختيار انسان هستند , مورد بحث اخلاقي قرار مي گيرند .
زندگي اجتماعي هم تا حدودي اختياري انسان است و در همان حد اختياري است , اخلاقي نيز هست . ممكن است كسي تصميم بگيرد در گوشه اي دور از ديگران , در غاري يا جنگلي , تنها زندگي كند , با كسي معاشرت نكند و سخني نگويد , از كسي چيزي نگيردو به كسي چيزي ندهد , از علف بيابان و ميوه جنگل بخورد , به شكلي خود بسنده , خودش را از سرما و گرما حفظ كند و براي مدتي به زندگي فردي خود ادامه دهد. آري , اين گونه زندگي دور از جامعه هم براي فرد



ممكن است . وجود ما تكويناً با وجود افراد ديگر جوش نخورده است به شكلي كه از زندگي ديگران انفكاك ناپذير باشد .

اخلاق اجتماعي 5


ارزش زندگي اجتماعي
در سومين پرسش كه مطرح مي شود , مي گوييم : آيا اجتماعي زيستن , چه ارزشي دارد ؟ و متقابلاً كناره گيري از اجتماع و رهبانيت از نظر اخلاق اسلامي حكمش چيست ؟
براي پاسخ به اين پرسش بايد اجتماعي زيستن و كناره گيري از جامعه يا رهبانيت را تحليل كنيم . چه عواملي موجب گرايش انسان به جامعه مي شود و چه عواملي انسان را به گوشه گيري و انزوا وادار مي كند ؟
اجتماعي زيستن و تقويت پيوندهاي اجتماعي يا اعتزال و انزوا , هيچ كدام ارزش ذاتي ندارند , بلكه ارزش خود را از عوامل و ريشه هاي ديگري مي گيرند . از اين رو , ما براي تعيين و تحديد ارزش هر كدام ناگزير از بررسي علل و عوامل هر يك از آن دو خواهيم
بود . عواملي را كه گرايش به زندگي اجتماعي را در انسان برمي انگيزند , مي توان به چند دسته تقسيم كرد :
• دسته اول , عوامل غريزي اند ؛ مانند غريزه جنسي . هر فردي از آنجا كه تكويناً تمايل به جنس مخالف دارد , خواه و ناخواه , به او نزديك مي شود , با او معاشرت و مباشرت مي كند و زندگي اش را با زندگي او پيوند مي دهد .
البته زندگي خانوادگي با زندگي اجتماعي به يك معنا , دو اصطلاح متفاوتند ؛ ولي در يك مفهوم وسيع تر , زندگي خانوادگي در واقع خود شكلي از زندگي اجتماعي است ؛ بلكه هسته هاي اوليه و ريشه واساس زندگي اجتماعي را – چنان كه بعضي از نظريات جامعه شناسي كه تا حدود زيادي مورد تاييد قرآن كريم است , اظهار داشته اند – خانواده تشكيل مي دهد .
البته هيچ يك از سطوح زندگي اجتماعي و جريانات و مقاطع تاريخي , تك عاملي نيستند , بلكه پيوسته , عوامل مختلفي در ايجاد آن ها نقش دارند , ولي اين فرض غلطي نيست كه گفته شود : دو فرد , زندگي مشتركشان را بر

اساس غريزه جنسي بنا بگذارند و غريزه جنسي , عامل زندگي جمعي آن دو با شد .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Tavan

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخلاق اجتماعي 6

• دسته دوم , عومال عاطفي اند كه موجب گرايش به اجتماع و پيوند دادن زندگي يك فرد با افراد ديگر مي شوند . در بحث عواطف گفتيم كه انسان به طور طبيعي ميل دارد كه به انسان هاي ديگر نزديك شود و با آنها انس بگيرد و مخصوصاً عواطف خانوادگي , موجب بقا و دوام زندگي خانوادگي مي شود .
• دسته سوم , عوامل عقلي اند كه از عوامل ديگر وسيع تر و جنبه اختياري آنها بيشتر است .
انسان با عقل خود درك مي كند كه به تنهايي قادر به تامين نيازمندي هاي زندگي خويش نيست . هم در تامين نيازهاي مادي مثل لباس , مسكن و غذا احتياج به همكاري ديگران دارد و هم در تامين نيازهاي معنوي . تكامل معنوي و تامين نيازمندي هاي مادي انسان در گرو زندگي اجتماعي است و اگر جامعه نباشد , علاوه بر لنگ ماندن زندگي مادي فرد , تعليم و تربيتي هم وجود ندارد و رشد معنوي و اخلاقي هم تحقق نمي يابد و از اين جا است كه عقل به لزوم معاشرت با ديگران , پيوند دادن زندگي به زندگي ديگران و تعاون و همكاري با آنان در رفع مشكلات زندگي حكم مي كند .
عوامل نام برده , مهم ترين عواملي است كه انسان را به انتخاب زندگي جمعي وادار مي كند , اما نقش اين عوامل , در همه افراد يكسان نيست . كساني هستند كه زندگي جمعي را تنها براي
تامين نيازهاي مادي خود مي خواهند و توجهي به معنويات ندارند و برخي ديگر , اصالتاً توجه به معنويات دارند وبراي تامين نيازهاي معنوي , به جامعه دل مي بندند و به زندگي جمعي گرايش پيدا مي كنند . اينان بيشتر در اين انديشه اند كه در جامعه , از علوم , رفتار و تجربه هاي ديگران استفاده كنند و از آنها در راه تكامل معنوي شان بهره بگيرند , به گونه اي كه اگر اين عامل نبود يا اين مصلحت به خطر افتد , حاضرند دست از زندگي اجتماعي بكشند يا آن را محدود كنند . برخي نيز بيشتر تحت تاثير عوامل عاطفي اند و بعضي ديگر , نقش اين عوامل در آنها ضعيف است و همچنين تاثير عامل غريزي نيز در افراد , متفاوت است .
بنابراين , ارزيابي اجتماعي زيستن , تابع تاثير عوامل و انگيزه هايي است كه انسان را به
اخلاق اجتماعي 7

بنابراين , ارزيابي اجتماعي زيستن , تابع تاثير عوامل و انگيزه هايي است كه انسان را به زندگي اجتماعي يا كناره گيري از آن وادار مي كند . پس بايد نخست , تاثير اين عوامل را بررسي كرد و طبيعي است كه اظهار نظر درباره اين گونه مسائل , با وجود عوامل متعدد و نقش هاي متفاوتي كه دارند , بسيار دشوار و پيچيده است . آنجا كه رفتار انسان , داراي يك عمل است , كم و بيش , مي توان آن را محاسبه و ارزش گذاري كرد , اما در عامل و رفتارهاي پيچيده انسان , كه عوامل مختلفي در ظهور آنها دست به دست هم مي دهند , در هم اثر مي گذارند و ارزش يكديگر را تحكيم يا خنثي مي كنند , ديگر به سادگي نمي توان ارزش آنها را بررسي و قضاوت كرد كه سرانجام اين گونه اجتماعي زيستن چگونه ارزشي دارد و آيا در مجموع مطلوب است يا نامطلوب ؟ بسياري از محاسبات بايد دقيق انجام بگيرد تا پاسخ درستي به پرسش بالا داده شود .
ارزش گذاري در اين موارد نسبي است و در بينش اسلامي هيچ ارزش متلقي بر اي زندگي اجتماعي ياكنره گيري از جامعه نمي توان در نظر گرفت اينكه مي گوئيم : ارزش گذاري در اين موارد , نسبي است نه به اين معنا است كه تابع نظر و سليقه افراد است , بلكه معنايش اين است كه ارزش آن , تابع شرايط مختلف زماني , اوضاع گوناگون اجتماعي و انگيزه ها و عوامل ديگر است .
به بيان ديگر چون عوامل مختلفي در ارزيابي زندگي اجتماعي نقش دارند , نمي توان فرمول ثابتي براي آن ارائه داد نه اينكه صرف تغيير زمان يا موقعيت جغرافيايي يا اختلاف سليقه ها باعث اختلاف
ارزش ها مي شود , بلكه چون عوامل , شرايط و انگيزه هاي زندگي اجتماعي مختلفند , ارزش ها هم به تبع آنها متفاوت خواهند بود . يك دسته از عوامل و شرايط هستند كه اگر جمع شوند , در هر وقت و هرجا و نسبت به هر كسي ارزش مثبت خواهند داشت و دسته ديگري داراي ارزش منفي خواهند بود .
مهمترين ارزش گذاري در مسائل اخلاقي , نيت و انگيزه انسان است . حتي يك كار كاملاً مشخص ممكن است با دو انگيزه متضاد انجام بگيرد : يك انگيزه بسيار خوب و يك انگيزه , بسيار بد . هيچ

كاري را با صرف نظر از انگيزه انجام آن نمي توان ارزش -


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخلاق اجتماعي 8

گذاري كرد . اين حقيقتي است كه در بسياري از فلسفه هاي اخلاق , مورد غفلت قرار گرفته است .
بر اساس برداشتي كه ما تاكنون داشته ايم و نيز تائيد آيات و روايات , دست كم نيت و انگيزه را , كه از عوامل عمده انجام كار است , نبايد در ارزش گذاري رفتارهاي اجتماعي , ناديده گرفت . البته عامل موثر در ارزش كار , منحصر در نيت نيست . ممكن است كسي هدف و نيتش خوب باشد , اما راه تحقق بخشيدن به آن را نداند و كار را به گونه اي انجام دهد كه حتي موجب ضرر مادي و معنوي خودش يا ديگران شود . به صرف حسن نيت , به تنهايي ملاك ارزش گذاري نيست , ولي ناديده گرفتن آن نيز در ارزش گذاري كار , درست نيست و انسان را از حقيقت دور مي سازد .
گاهي انسان منافع زندگي اجتماعي را در نظر مي گيرد و بدون توجه به عوامل ديگر , به زندگي اجتماعي , ارزش مطلق مي دهد . در رژيم گذشته , يكي از مسائلي كه در جامعه ما بسيار رايج بود و قضاوت هاي مختلفي درباره آن مي شد , معاشرت زنها با مردها بود . خوش رفتاري با همه طبقات و گروه ها ارزشي بود كه از فرهنگ غرب واررد فرهنگ ما شده بود . در بين روشن فكران و غرب زده ها جاباز كرده بود كه انسان بايد با هر انسان ديگري گرم وخوش رفتار باشد و در اين جهت , فرقي بين مرد و زن نيست . زن هم بايد با هر مردي گرم بگيرد , همين طور كه با زن هاي ديگر شوخي مي كند , با مردان هم شوخي كند . به هر حال , از ديد آنان اين يك ارزش است كه انسان ها , اعم از زن و مرد بايد به همديگر محبت و انس داشته باشند و با هم خوش باشند .
اين فكر , از يك ريشه فلسفي و فرهنگ عميق سرچشمه مي گيرد و هنگامي كه آن مباني فكري وارد مغز افراد شد , اين نتايج را به بار خواهد آورد و مثلاً , معشرت زن نا محرم با مرد بيگانه , ارزش خواهد بود . در اين صورت , اگر مهمان بيگانه اي وارد خانه شد و همسر صاحب خانه به استقبال او نيامد و با او دست نداد و پذيرايي نكرد , رفتار او ضد ارزش تلقي مي شود و خود او متهم مي شود به اين كه آداب اجتماعي را نمي داندو
معاشرتي نيست و جامعه گريز است.
اخلاق اجتماعي 9
آري , هنگامي كه اين انديشه , به عنوان يك اصل كلي و غير قابل استثنا پذيرفته شد كه همه افراد انسان , سلول هاي يك پيكرند و بايد با يكديگر هماهنگ باشند و باهم بجوشند و نبايد از هم كناره گيري كنند , چنين انديشه اي در عمل , اين نتيجه را به بار مي آورد و چنين ارزش هايي را ايجاد مي كند . آنگاه , كناره گيري زني نامحرم از مردي نامحرم , مي شود ضد ارزش , و گرم گرفتن و معاشرت و خوش و بش كردن و شوخي كردن با او مي شود ارزش
بنابراين , اين گونه ارزش ها خود به خود به وجود نمي آيند , بلكه زمينه هاي فكري دارند . وقي آن فكرها از راه كتاب هاي مختلف , رسانه هاي گروهي و آموزش و پرورش تبليغ شد , اين نتيجه را خواهد داد و اين ارزش ها را ايجاد خواهد كرد و اگر كسي مقاومت كند , مرتجع است , شعور اجتماعي اش رشد نكرده , چيزي سرش نمي شود , از
فرهنگ جديد و چيزهاي تازه و زيبا دور مي ماند . از اين ديدگاه , هرچيزي كه تازه تر است , زيباتر , جالب تر و مطلوب تر است و اين همان اصل فرهنگي ( نوگرائي ) است .
امروز ما نياز به بحث درباره اين گونه مطالب نداريم جو انقلاب و توجه به دين , حاكم است , ولي لازم است در يك محيط اكادميك , اين مسائل دقيقاً بررسي شود تا كساني كه ناآگاهند , به منطق اسلام و بي پايه گي گرايش ها و افكار فوق و امثال آنها پي ببرند .
اين كه نو بودن , يك ارزش مثبت است و كهنه بودن يك ارزش منفي يا نوگرائي و كهنه گريزي , در ذهن بيشتر مردم جهان , اعم از شرقي و غربي رسوخ كرده و علاوه ب اين كه موافق طبع نوپسند و هوسهاي عموم مردم است , توجيهات فلسفي ويژه اي را نيز با خود همراه كرده است , به ويژه مكتب ديالكتيك كه هر حركتي را تكاملي مي داند و هر چيز جديدي را كامل تر از قديم و مطلوب تر از آن مي شمارد , اين گونه نوگرائي و كهنه گريزي را يك امر ضروري تلقي مي كند .

در مقابل , ما كه بي پايه گي اين گونه مطالب را آشكارا مي دانيم , آنها را قابل بحث و نيازمند بررسي علمي نمي دانيم و به راحتي از كنار آنها مي گذريم , اما اگر بخواهيم اين


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
بينش ها و ارزش ها را مورد نقد علمي قرار دهيم بايد ريشه هاي آن را جدا گانه بررسي و نقادي كنيم تا بتوانيم يك فرهنگ پابرجا , متقن , استوار و شكست ناپذير داشته باشيم .
به هر حال , اين كه تنها كسي بگويد : در فلان آيه و روايت از زندگي اجتماعي ستايش يا نكوهش شده , براي پاسخ دادن به چنين پرسش پيچيده اي كافي نيست , چرا كه ممكن است در آيات يا روايات ديگري , مطالبي بر خلاف آن داشته باشيم , مثلاً روايتي مربوط به آخر الزمان , توصيه مي كند كه ( كونوا احلاس بيوتكم ) ؛ فرش خانه هاتان باشيد , يعني از خانه بيرون نياييد
آيا چنين روايتي بر فرض كه سند صحيح داشته باشد , مي تواند درباره چنين مسئله اي
پيچيده و سرنوشت سازي كه حيات اجتماعي , بستگي به حل امثال آن دارد , ملاك يك ارزش گذاري كلي باشد ؟
فقهاي بزرگ – كثرالله امثالهم – براي استنباط احكام ساده فقهي , مانند احكام آب چاه و احكام ظروف و انفعال آب قليل , چنين زحمت هاي مي كشند , چه تلاش هايي براي بررسي اسناد, روايات و جمع ميان روايات متعارض انجام مي دهد و چه بسا كه در نهايت در بسياري موارد , فتواي قطعي ندهند و احتياط كنند . وقتي در چنين مسائلي كه نقش چندان مهمي در زندگي انسان ندارند و احتياط در آن آسان است , نياز به اين همه تلاش و دقت باشد , درباره مسائلي كه با سرنوشت جامعه اسلامي سروكار دارد , چقدر بايد دقت كرد ؟ ماناچار بايد به خود بياييم , اين مسائل را جدي تلقي كنيم و بيش از آن مسائل ساده , در باره اين گونه مسائل به تحقيق بپردازيم كه اسا س فرهنگ ما را تشكيل مي دهد و سرنوشت جامعه را يم سازد . حاصل اين است كه اين گونه مسائل , بسيار پيچيده است و در بررسي و ارزيابي آنها عوامل مختلفي را بايد در نظر گرفت . پاسخ به آنها كار ساده اي نيست نه به طور مطلق مي توان گفت كه زندگي اجتماعي , در هر
شرايط و به هر صورتي مطلوب و داراي ارزش مثبت است و نه مي توان كناره گيري از
جامعه را مطلوب مطلق دانست , بلكه ممكن است گاهي گرايش به جامعه , در عالي ترين حد مطلوبيت باشد و گاهي هجرت از جامعه و كناره گيري از آن .
اخلاق اجتماعي 11




قرآن و جامعه گرايي
اما در جايي كه خشنودي خدا در بازگشت به جامعه است , براي هدايت ديگران و معاشرت با آنها , رهبانيت و دير نشيني , ارزشي ندارد . و به راستي چگونه ممكن است ترك واجب سبب تقرب به خدا شود ؟
بدون شك , بيشتر كمالات انسان در سايه اجتماع حاصل مي شود و بدون أن انسان از چنين كمالاتي محروم خواهد ماند , اما اين بدان معنا نيست كه بگوئيم : اجتماع داراي ارزش مطلق است چراكه ارزش زندگي اجتماعي , مشروط به همزيستي افراد و گروه هاي خاصي است , بر اساس خاص و با انگيزه اي خاص .
در قرآن كريم به همان اندازه كه به محبت كردن مردم به همديگر اهميت داده شده , به تبري از بعضي از انسان ها و دور شدن از آنها هم اهميت داده شده است و به همان اندازه كه درباره صلح و مسالمت بحث دارد , درباره جنگ و جهاد نيز دارد .
قرآن توصيه مي كند كه براي حفظ يك زندگي اجتماعي مطلوب , گاهي لازم است از اجتماع بريد :
قَد كانَت لَكُم اُسوهّ حسنتهّ في إبراهيمُ والّذين معُه ُ إذقالوا لقومهم انّا بر ّاءُ منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنابكم و بدا بيننا وبينكم العداوه والبغضاء ابداً حتّي تومنوا بالله
وحده (1)
حقاً كه ابراهيم و يارانش مقتدا و الگويي نيكو هستند براي شما , هنگامي كه به قوم خود گفتند : ما از شما و آن چه كه مي پرستيد بيزاريم و ميان ما و شما براي هميشه كينه و دشمني خواهد بود تا آن كه به خداي يگانه ايمان بياوريد .
زندگي اجتماعي از نظر اسلام هدف نيست و ارزش مطلق ندارد , بلكه وسيله اي است براي تامين ارزش هاي بالاتر . بنابراين , ارزش آن نسبي است . حتي در عالي ترين جامعه

1. ممتحنه . آيه 4
اخلاق اجتماعي 12

ايده آلي كه در زمان ولي عصر (عج) تشكيل مي شود , زندگي اجتماعي , خودبه خود
اصالت ندارد , بلكه تشكيل جامعه براي اين است كه زمينه رشد معنوي براي هر فرد, بهتر فراهم شود .
خداوند مي فرمايد :
وعدالله الّذين امنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمُكّننُّ لهم ديينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدِّ لنّهم من خوفهم امناً يعبدونني لايشركون بي شيئاً (1)
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كار شايسته كنند , وعده داده است تا آنان را همانند گذشتگانشان در زمين جايگزين كند و به ايشان نسبت به ديني كه مورد رضايتشان است , قدرت و مكنت دهد و پس از خوف , در امنيت قرارشان دهد تا مرا بپرستند و به من شرك نورزند .
اين آيه نشان مي دهد كه تشكيل جامعه ايده آل نيز براي آن است كه انسان ها بهتر بتوانند خدا را بپرستند . بنابراين , ارزش گذاري بر زندگي اجتماعي , تابع عوامل ديگري است كه پيدا كردن

آنها و نعيين فرمول دقيقش , كاري است دشوار , اما در يك تعبير كلي , مي توان گفت كه ارزش جامعه به اندازه اي است كه براي رشد و تكامل فرد , موثر باشد و اگر داراي تاثير منفي باشد , طبعاً ارزش منفي خواهد داشت .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصل تقدم مصالح معنوي بر منافع مادي
اصل سوم , تقدم مصالح معنوي بر منافع مادي است . گاهي تامين نيازهاي مادي با رعايت مصالح معنوي تزاحم پيدا مي كند . اگر در جامعه اي همه نيروي مردم صرف كارهاي اقتصادي و پيشرفت هاي مادي شود , طبعاً اين جامعه در بعد اقتصادي و زندگي مادي پيشرفت چشمگيري خواهد كرد , زيرا همه نيروي مردم , در اين جهت بسيج شده است . حال اگر اين جامعه در بخشي از اوقات خود به معنويات بپردازد, طبيعي است كه به همان ميزان , از پيشرفت هاي مادي آن كاسته خواهد شد و در اين جا است كه ميان پيشرفت مادي و معنوي آن جامعه , تزاحم به وجود مي آيد .
البته نبايد از ايم مسئله هم غافل شد كه گاهي عقب افتادگي هاي مادي , به منافع معنوي نيز لطمه مي زند , اما چنين رابـ*ـطه اي كلي و همه جانبه نيست . چنان كه گاهي نيز معنويات يك جامعه , به پيشرفت هاي مادي آن كمك مي كند , مثلاً كارگري كه امين و درستكار باشد يا كارفرمايي كه در انديشه كارگران و زيردستان خود باشد , اين گونه خصلت هاي معنوي , به پيشرفت مادي جامعه كمك مي كند .
بنابراين مي توان جامعه اي را فرض كرد كه در حدي از فرهنگ و اخلاق كه جلوي ضررهاي مادي را بگيرد , مانند جامعه اي كه در آن مي گساري , مواد مخدر و شهوتراني هاي افراطي كه به منافع مادي انسان هم زيان مي رساند , وجود نداشته باشد. در چنين جامعه اي رشد مادي در بالاترين حد است و معنويات آن نيز در حدي است كه به رشد مادي آن كمك مي كند , اما از رشد معنوي , عبادت , مناجات , دعا و تفكر در مسائل فلسفي و عرفاني , در آن خبري نيست .


حال اگر جامعه اي را فرض كنيم كه وقت خود را تنها در امور مادي و اقتصادي صرف نكند بلكه اعضاي آن بخشي از وقت خود را به امور معنوي اختصاص دهند و يا گروهي از اعضاي آن به امور معنوي بپردازند , طبيعي است كه جامعه در چنين وضعي , در پيشرفت مادي و اقتصادي خود , به پاي جامعه نخست نمي رسد , ولي مسلماً در
اخلاق اجتماعي 14

معنويات , از آن جامعه پيشرفته تر است .
آن چه گفته شد , بيانگر نوعي تزاحم ميان ماديات و معنويات است كه براي جامعه , دست يابي به هر دو ممكن نيبست , بلكه ناگزير است يا بالاترين رشد مادي را بگيرد و رشد معنوي را رها كند و يا برعكس , رشد معنوي را دنبال كررده , به رشد كمتري در ابعاد مادي و اقتصادي اكتفا كند . تزاحم بين تامين مصالح مادي و تامين مصالح معنوي تا حدي معقول به نظر مي رسد .
اكنون كه تزاحم ميان مصالح مادي و معنوي تبيين شد , اين پرسش مطرح مي شود كه در صورت تزاحم ميان ماديات و معنويات در جامعه , كدام اصل مي تواند در رفع اين تزاحم و تنظيم روابط اجتماعي به ما كمك كند ؟ و آيا عالي ترين حد از مصالح مادي را بايد مقدم داشت و رشد معنوي را كنار گذاشت و يا به قيمت پذيرش رشد مادي كمتر , مصالح معنوي را نيز تامين نمود ؟
اين پرسش , تنها به روابط داخلي جامعه محدود نمي شود , بلكه در روابط بين الملل نيز اين تزاحم و پرسش مطرح مي شود . اگر رابـ*ـطه جامعه اسلامي با يك جامعه غير اسلامي , كم توجهي و ضعف معنويات را به بار آورد و جمع ميان رشد معنوي و ايجاد رابـ*ـطه با آن جامعه , ناممكن باشد , باز هم اين پرسش مطرح مي شود كه كدام اصل مي تواند در رفع اين تزاحم به ما كمك كند و ما بايد كدام يك از آن دو را به قيمت از دست دادن ديگري , به دست آوريم ؟ آيا رابـ*ـطه با آن جامعه برقرار كنيم و آن رشد معنوي مزاحم را رها كنيم و يا رشد معنوي را دنبال كنيم و اين گونه روابط مزاحم با آن را برقرار نكنيم ؟
بديهي است كه اصل نخست , يعني عدل , در اين زمينه كارآيي ندارد و نمي تواند راه حل اين مشكل باشد , زيرا فرض بر اين است كه در معادلات و داد و ستدها , عدالت و توازن برقرار است . با وجود اين , چنين تزاحمي نيز وجود دارد . اصل دوم , يعني احسان نيز در اين جا نمي تواند مشكل گشا باشد , زيرا فرض ما , دو جامعه متعادل است كه هيچ

يك نيازي به ديگري ندارد و يا در داخل جامعه , افراد آن , چنين نياز مادي اي ندارند .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنابراين , در اين جا ما نيازمند اصل سومي هستيم كه عبارت است از " تقدم معنويات بر ماديات " . اگر تزاحمي بين ماديات و معنويات پيدا شد , معنويات مقدم خواهند بود , زيرا انسانيت انسان و كمال حقيقي او در سايه معنويات به دست مي آيد و معنويات , انسان را به خدا نزديك مي سازد و زندگي مادي , مقدمه دست يابي به معنويات و وسيله تامين آن خواهد بود . اگر وسيله , ما را به هدف نزديك نكند و اصل يا هدف , فداي وسيله شود , چنين وسيله اي ارزش واقعي خود را از دست مي دهد .
در بينش اسلامي , زندگي مادي مقدمه آخرت است و منافع مادي وسيله اي است براي تحقق بخشيدن به مصالح معنوي , دارايي مادي , هدف نيست . بلكه وسيله اي است تا انسان بتواند به كمك آن انسانيتش را كامل كند . بنابراين , اگر تزاحمي بين اين دو به وجود آيد بايد امور معنوي را مقدم داشت .
البته در فرض هاي نادري ممكن است مرتبه اي از مصالح معنوي , فداي مراتب عظيمي از مصالح شود كه اگر آن مصالح مادي تامين نشود , مصالح معنوي هم در دراز مدت به خطر مي افتد . فرض كنيد جامعه اي به قحطي مبتلا شده و براي ادامه زندگي ناچار از ايجاد ارتباط با جامعه ديگر باشد , اما اين ارتباط اندكي انحطاط جامعه در امور معنوي و اخلاقي را به دنبال داشته باشد , ولي اصل معنويات و اخلاقيات باقي بماند . در اين صورت , اگر اين ارتباط نباشد اصلاً وجود ايم جامعه به خطر مي افتد و ديگر نمي تواند زنده بماند تا به كمالاتش برسد و اگر ارتباط برقرار شود حيات مادي و معنوي جامعه محفوظ مي ماند , هرچند كه لطمه ناچيزي به معنويات آن خواهد خورد .
شايد در چنين فرض هاي نادري بتواند گفت كه بعضي از كمالات معنوي را مي شود فداي چنين مصالح مادي مهمي كرد كه قوام جامعه , به آن بستگي دارد , اما اين يك فرض نادر استو اصل كلي بر اين است كه مصالح معنوي , بر مصالح مادي , مقدم است .
اگر ما دستورات اخلاقي و اجتماعي اسلام را ملاحظه كنيم , در لابلاي آنها اين اصل را به روشني خواهيم يافت . خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :

اخلاق اجتماعي 16

و لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلاً (1)
خداوند بر كافران تسلطي بر مومنان قرار نداده است .
يا مي فرمايد
ولله العزّه و لرسوله و للمومنين (2)
عزت از آن خدا و فرستاده خدا و مومنين است .
اگر رابـ*ـطه اقتصادي با جامعه , استقلال , عزت و عظمت جامعه مسلمانان را به خطر بيندازد , بايد چنين رابـ*ـطه اي قطع شود . ما آن تكنولوژي را نداشته باشيم , ولي استقلال و عزت جامعه اسلامي محفوظ بماند .
همچنين اگر بر قرار كردن رابـ*ـطه با كشوري موجب فساد اخلاق و از بين رفتن معنويات شود , هرگز برقراري چنين رابـ*ـطه اي جايز نيست , هرچندكه مسائل فراوان مادي و دنيوي به دنبال داشته باشد . تبري از دشمنان اسلام لازم است , هرچندكه به از دست رفتن پاره اي از منافع مادي بينجامد , زيرا داشتن رابـ*ـطه دوستانه با دشمنان اسلام , مصالح معنوي جامعه اسلامي را به خطر مي اندازد و فرهنگ اسلامي را تضعيف مي كند .
در عصر ما اگر جامعه ايران مي پذيرفت كه يكي از ايالات امريكا شود و در منافع و امتيازات مادي , با ديگر ايالات آن شريك باشد , شايد اين از جهت مادي به نفعش مي بود , اما اگر مردم ايران بخواهند به عنوان يك دولت اسلامي , قوانين و ارزش هاي معنوي خود را حفظ كنند , ناگزير بايد از چنين منافعي بگذرند و از پيوند با آن كشور چشم پوشي كنند , بلكه لازم است روياروي امريكا قرار گيرند .
در رابـ*ـطه فردي و گروهي نيز همين ملاك حاكم است . اين كه در بعضي از روايات آمده است كه با كساني كه فلان مفسده اخلاقي را دارند , معاشرت نكنيد , به همين دليل است . ملاك اين احكام , نه عدل است و نه احسان , بلكه اصل سوم , يعني اصل تقدم

1. نساء . آيه 141
2. منافقون . آيه 8

اخلاق اجتماعي 17

مصالح معنوي بر منافع مادي است كه چنين احكامي را به دنبال مي ‌ورد .

گستردگي و تنوع نيازهاي انسان
نياز افراد به يك ديگر را مي توان به دو بخش عمده تقسيم كرد :
1. نياز انسان به ديگران در هستي و پيدايش خويش , مانند نياز فرزند به پدر و مادر . البته نمي خواهيم اين نياز را يك نياز اجتماعي تلقي كنيم , بلكه آن را به عنوان پايه اي براي تنظيم روابط اجتماعي و ملاكي براي تعيين ارزش آنها در نظر مي گيريم , يعني از آنجا كه فرد , در اصل هستي خويش نيازمند افراد ديگري است , ناگزير است به اقتضاي اين نياز , رفتار ويژه اي با آنان داشته باشد .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
. نياز انسان به ديگران در دوران زندگي خويش و پس از آنكه متولد شد .
نيازهاي نوع دوم , خود به قسمت هاي مختلفي قابل تقسيم اند :
الف : نيازهايي كه فرد , به طور مستقيم , به فرد ديگر دارد , يعني تماس يك انسان با انسان ديگر , خود به خود اين نوع نياز هاي وي را برطرف مي سازد , مثل نيازي كه فرزند با مادر خود دارد . فرزند براي شير خوردن يا نوازش و پرستاري , مستقيماً و بدون واسطه به مادر خود نياز دارد .
ب : نيازهايي كه ما مساعدت و مشاركت ديگران و به وسيله اشياء ديگري بر طرف مي شوند .
نياز هاي اخير را نيز مي توان به دو دسته تقسيم كرد :
نخست , نيازهاي مادي و نيازهاي مختلف انسان و نعمت ها و مواهب طبيعت . اين نوع نيازها را طبيعت با اهداي نعمت ها و مواهب مختلف طبيعي به انسان , برطرف مي سازد , اما افراد , در ظرف جامعه براي بهره مند شدن و استفاده بهتر از آنها لازم است با يك ديگر همكاري كنند .
دوم , نيازهاي معنوي است كه افراد از علم و كمالات معنوي يك ديگر استفاده مي كنند . اين نوع نيازها نيز در جامعه و با كمك ديگران تامين خواهد شد .

اخلاق اجتماعي 18


بهترين محيط تامين نيازهاي انسان


با توجه به انواع نيازهاي افراد به يك ديگر كه در بالا ذكر شد , مي توان گفت كه اصيل ترين نيازها در محيط خانواده تامين مي شود . در محيط خانواده . فرزند ناز تكويني و مستقيم خود به پدر و مادر را تامين مي كند و زن و شوهر ناز جنسي و عاطفي خود را به وسيله يك ديگر برطرف مي كنند .
بنابراين , اعضاي خانواده علاوه بر همكاري و مشاركت در تامين نيازهاي خارجي و تعاون براي بهره مند شدن از نعمت ها و اشياي خارجي , به هم نياز مستقيم دارند , مثل نياز جنسي همسران به يك ديگر و نيازهاي عاطفي گوناگون همه اعضا به هم .
در محيط خانواده , روابط گوناگوني وجود دارد : روابط ميان زن و شوهر , روابط پدر و مادر با فرزندان و فرزندان با پدر و مادر و روابط بين فرزندان .
درباره اين روابط , در روايات مسائل بسيار مفصل و مهمي مطرح شده است , اما از آنجا كه بحث ما يك بحث قرآني است و بنا نداريم كه به تفصيل روايات بپردازيم , همه اين روابط را در يك جا در بحث خانواده مطرح مي كنيم و آيات مربوط به هر يك را مي آوريم .
هدف اصلي ما در اين بحث ها روشن شدن خطوط اصلي مربوط به روابط افراد و جامعه است تا بعد از اين , از ديد عقلاني و روايي نيز مورد تحقيق بيش تري قرار گيرد .
رابـ*ـطه فرزندان با پدر و مادر

مهم ترين ابطه اي كه ممكن است بين دو انسان تحقق پيدا كند, رابـ*ـطه فرزند با پدر و مادر است كه نمايانگر وابستگي وجود فرزند به وجود والدين او است . در اينجا نمي توان رابـ*ـطه متقابل را ملاك ارزيابي افعال و رفتار آنهتا با يك ديگر قرار داد , زيرا هيچ گاه فرزند قادر نيست بر پدر و مادر خود تاثيري داشته باشد , مانند تاثيري كه پدر و مادر در پيدايش فرزند خود دارند . وجود فرزند , بستگي به وجود والدين خود دارد , ولي وجود پدر و مادر هيچ بستگي به وجود فرزندشان ندارد .


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,109
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنابراين و رابـ*ـطه فرزند با پدر و مادر خود را نمي توان بر اساس قاعده عدل و قسط ارزش يابي كرد , زيرا اساس عدل و قسط بر اين است كه دو نفر يا بيشتر با هم روابط متقابل و در نتيجه , حقوق و تكاليف متقابل داشته باشند . هر جا حق و تكليف متقابلي مطرح باشد , يك نوع تاثير و تاثر متقابل نيز وجود دارد , اما تاثيري كه پدر و مادر در به وجود آمدن فرزند خود دارند , به هيچ وجه براي فرزند نسبت به پدر و مادر خويش جبران پذير نيست. از اين رو است كه خداوند , در قرآن كريم بيوسته احسان يه پدر و مادر را توصيه مي كند و آن را ارزش , در رابـ*ـطه فرزند با والدين خود قرار مي دهد . در هيچ آيه اي نداريم كه فرزند بايد با پدر و مادر خود به عدالت رفتار كند , زيرا در واقع در رابـ*ـطه فرزند با والدين خود , تحقق عدالت , ممكن نيست .
در آيه هاي بسياري به فرزندان توصيه شده كه به پدر و مادر خود احسان كنند و اين نشان مي دهد كه حق پدر و مادر بر فرزند , چنان بزرگ است كه همانندي در ساير افراد جامعه ندارد .
البته ممكن است پدر و مادر غير از حق پدري و مادري , حقوق ديگري نيز بر فرزند پيدا كنند كه در ساير افراد جامعه , همانند داشته باشد , اما اصل حقوق پدري و مادري . در جاي ديگر يافت نمي شود . از اين رو است كه وظايف و تكاليف فرزند نسبت به پدر و مادر نيز در جاي ديگر نظير ندارد .
قرآن كريم درباره حقوق والدين بر فرزندان و وظايف فرزندان نسبت به والدين , تعبيرات جالبي دارد كه اهميت آن را به خوبي روشن مي سازد . خداوند در آيه اي مي فرمايد :
واعبدوا الله و لا تشركو شيئاً و بالوالدين احساناً
خدا را بپرستيد و به او شرك نورزيد و به پدر و مادر خود احسان كنيد .
دراين آيه , خداوند به دنبال امر به پرستش خدا و نهي از شرك , بلافاصله احسان به

1. نساء . آيه 36

اخلاق اجتماعي 20

والدين را توصيه مي كند و اين , اهميت فوق العاده حقوق والدين بر فرزندان را نشان مي دهد .
و در آيه اي ديگر مي فرمايد .
قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الّا تشركو به شيئاً و بالوالدين احساناً ..... (1)


بگو : بياييد تا آن چه را كه پروردگارتان حرمتش را بر شما لازم دانسته , بر شما تلاوت كنم , اين كه هيچ چيز را شريك او قرار مدهيد و به والدين خود احسان كنيد ......
و نيز مي فرمايد :
وقضي ربك الّا اياه و بالوالدين احساناً (2)
پروردگارت حكم كرده است كه جز او نپرستيد و به پدر ومادر خود احسان كنيد .
(( قضاء)) در اين جا ببه معناي تكليف حتمي منجز و موكد است . بالاترين تكليفي كه يك انسان دارد , پرستش خدا است و تعبير (( قضي )) كه نه تعبير ((امر )) و نه هيچ تعبير ديگري به

پايه آن نمي رسد گوياي اين اهميت است و سپس به دنبال آن مي فرمايد: "و بالوالدين احساناً "يعني با همان تعبير (( قضي )) كه فرمان به پرستش خدا داده بود , با همان تعبير موكد و محكم , احسان به پدر و مادر را فرمان مي دهد و اين نشان مي دهد كه احسان به والدين پس از خداپرستي , مورد فرمان و حكم موكد الهي است .
آن چه را درباره آيه بالا گفتيم , سيره عمومي قرآن است . از اين رو , در آيه هاي ديگر قرآن نيز پيوسته احسان به پدر و مادر پس از امر به خداپرستي و نهي از شرك , از مهم ترين وظايف اسلامي شمرده شده است , اما آيه مورد بحث , از ويژگي هايي برخوردار است و نسبت به اين مسئله تاكيد بيشتري دارد .
از آن جا كه در قرآن , درباره احسان به پدر و مادر سفارش فراوان شده , اين توهم پيش مي آيد كه فرزند بايد به طور مطلق تسليم پدر و مادر باشد . از اين رو خداوند براي

1. انعام . آيه 151
2. اسراء . آيه 23

اخلاق اجتماعي 21

رفع اين توهم مي فرمايد :
و وصّينا النسان بوالديه حسناً و إن جاهداك لتشرك بي ما ليس لك به علمّ فلا تطعهما (1)
ما انسان را نسبت به پدر و مادرش به نيكي توصيه كرديم , ولي اگر پدر و مادر تلاش كردند تا به من از روي جهل , شرك ورزي , ديگر آنان را اطاعت مكن .
بنابراين جمله " و إن جاهداك ...." گوياي آن است كه اطاعت از پدر و مادر تا آن جا لازم است كه آنان تو را به كفر نكشانند .
مقارنت اين دو مطلب مي رساند كه تا چه اندازه انسان بايد در برابر پدر و مادر خاضع باشد .
شكي نيست كه مهمترين و بهترين نحوه برخورد انسان بعد از انجام فرامين خداوند متعادل , در برخورد با پدر و مادر و قدرداني از زحمات و رنج هاي طاقت فرساي آنها ست , كه از آغاز دوران بارداري تا پايان دوران شيردادن در طول 33 ماه شروع و به اشكال ديگري تا سنين بالاتر و يا حتي تا پايان عمر ادامه مي يابد .
و وصّينا الانسان بوالديه حملته امه وهناً علي وهن و فصاله في عامين ان اشكرلي و لوالديك الي المصير (2)
و ما بهر انساني سفارش كرديم كه در حق پدر و مادر خود نيكي كن , مخصوصاً مادر كه چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدت دو سال كه طفل را از شير باز گرفته ( هر روز بر رنج و ناتوانيش
افزوده گشته , اي فرزند ! در حق آنان بسيار نيكي كن ) نخست شكر من كه خالق و منعم تو هستم و سپس شكر پدر و مادر ( كه عهده دار انتقال نعمت هاي من به تو مي باشند ) بجاي آور كه بازگشت همه به سوي من است .
بدون ترديد اگر انسان كمي تامل و توجه به زحمات بي شائبه اي كه والدين براي فرزندان مي كشند , بنحوي كه گوئي خود را وقف رسيدگي به اولاد نموده اند , بنمايد
منبع: مگز ایرانز


اخلاق در جامعه

 
آخرین ویرایش:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا