M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخلاق و زندگي اجتماعي
در مبحث اخلاق اجتماعي , نخستين پرسش درباره ارزش خود زندگي اجتماعي است. آيا اجتماعي زيستن , از ديدگاه اسلام , بار ارزشي دارد تا در محدوده اخلاق قرار گيرد و آيا مي توان زندگي كردن به صورت جمعي را هم , جزء اخلاق اجتماعي بر
درپاسخ بايد گفت كه قضاوت درباره اين موضوع به اين بستگي دارد كه اجتماعي زيستن را يك فعل اختياري براي انسان تلقي كنيم يا اين كه آن را جبري و غير اختياري بدانيم . اگر اجتماعي زيستن در اختيار انسان باشد , يعني اگر بخواهد , بتواند زندگي اجتماعي داشته باشد و اگر نخواهد , بتواند از جامعه كناره گيري كند , در اين صورت , خود زندگي جمعي نيز يك موضوع اخلاقي خواهد بود و اگر زندگي اجتماعي , جبري است و هيچ كس قادر نيست به طور انفرادي و منعزل از جمع زندگي كند , در اين صورت , موضوع زندگي جمعي , خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود ؛ زيرا همان طور كه گفتيم , ارزش هاي اخلاقي – چه مثبت و چه منفي – مربوط به افعال اختياري است .
بنابراين , در ضمن پاسخ گويي به پرسش فوق , سوال ديگري طرح مي شود كه پاسخ به آن به حوزه اخلاق مربوط نمي شود , بلكه در محدوده علوم ديگري قابل طرح و بررسي خواهد بود و آن ,اين كه آيا انسان در زندگي اجتماعي خود , مجبور است يا مختار ؟ ما اين سوال رادر بحث هاي مربوط به جامعه مطرح خواهيم كرد ؛ ولي در اين جا نيز ناچاريم به عنوان مقدمه ورود در بحث اخلاق , به آن اشاره كنيم .
برخي از انديشمندان غربي معتقد بوده اند كه اجتماعي زيستن , يك امر جبري است و ديدگاه هاي مختلفي از اين دست , در علوم اجتماعي به چشم مي خورد كه زندگي اجتماعي را براي انسان يك ضرورت طبيعي بر مي شمارد . بعضي از اين هم فراتر رفته و
گفته اند : فرد, در ضمن جامعه , هيچ اصالتي از خود ندارد , بلكه به منزله سلولي است در
اخلاق اجتماعي 2
بدنه اجتماع كه حيات و هويت و شخصيتش به آن بستگي داردو يا گفته اند : وجود فرد , هم چون برگي است در ميان انبوه برگ ها , شاخه ها و ساير انـ*ـدام هاي درخت و در ضمن تشبيهاتي از اين دست , خواسته اند اين وابستگي را نمايش دهند و فرد را تابع محض جامعه و عاري از هر گونه استقلال , و جامعه را داراي اصالت و وجود حقيقي معرفي كنند.
طرفداران اين نظريه , از نظر مبالغه در اصالت دادن به جامعه ,افكار متفاوتي دارند و مكتب هاي جامعه شناسي نيز از اين نظر , اختلاف هايي دارند , اما كم بيش كساني كه ديدگاه اصالت جمع را مطرح كرده اند , گرايش به اين دارند كه هويت فرد , در ضمن جامعه تحقق مي يابد و وجودش تابعي از وجود جمع است . نهايت چيزي كه بعضي از طرفداران اين نظريه پذيرفته اند اين است كه فرد در درون جامعه مي تواند نوعي استقلال محدود داشته باشد در اين حد كه خودش را از جامعه جدا كرده , بصورت عضومرده اي درآورد ؛ مثل برگي كه از درخت جدا شود يا عضويكه از پيكر انسان بريده مي شود و طبعاً , پس از جدايي , تنها در مدتي كوتاه به حيات ظاهري خود ادامه دهد و به سرعت فاسد مي شود و از بين مي رود . فرد هم نسبت به جامعه , همين حكم را دارد . وقتي از آن جدا شد , به منزله موجود مرده اي است كه در مدت كوتاهي , از هستي انساني ساقط مي شود و اگر زنده بماند , زندگي او بيش از يك زندگي حيواني نخواهد بود .
آنچه را كه در بالا توضيح داديم , ديدگاه طرفداران اصالت جامعه , به معناي فلسفي آن است وطبعاً ديدگاهي بسيار افراطي است و با موازين و مباني بينش اسلامي , هم خوني و سازگا
ري ندارد .
حال اگر كسي وجود فرد را دقيقاً مثل سلولي از يك پيكره زنده يا برگي از يك درخت تفسير كند , معنايش اين است كه زندگي اجتماعي , براي فرد , يك ضرورت طبيعي است و غير از اين , راهي براي زندگي ندارد و نتيجه اش اين است كه در حوزه
اخلاق قرار نمي گيرد و نمي توان گفت كه بايد در جامعه باشد يا نباشد , زيرا انسان از اين
جهت كه انسان است , اگر بخواهد زنده بماند و زندگي كند بايد در ظرف جامعه باشد .
در مبحث اخلاق اجتماعي , نخستين پرسش درباره ارزش خود زندگي اجتماعي است. آيا اجتماعي زيستن , از ديدگاه اسلام , بار ارزشي دارد تا در محدوده اخلاق قرار گيرد و آيا مي توان زندگي كردن به صورت جمعي را هم , جزء اخلاق اجتماعي بر
درپاسخ بايد گفت كه قضاوت درباره اين موضوع به اين بستگي دارد كه اجتماعي زيستن را يك فعل اختياري براي انسان تلقي كنيم يا اين كه آن را جبري و غير اختياري بدانيم . اگر اجتماعي زيستن در اختيار انسان باشد , يعني اگر بخواهد , بتواند زندگي اجتماعي داشته باشد و اگر نخواهد , بتواند از جامعه كناره گيري كند , در اين صورت , خود زندگي جمعي نيز يك موضوع اخلاقي خواهد بود و اگر زندگي اجتماعي , جبري است و هيچ كس قادر نيست به طور انفرادي و منعزل از جمع زندگي كند , در اين صورت , موضوع زندگي جمعي , خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود ؛ زيرا همان طور كه گفتيم , ارزش هاي اخلاقي – چه مثبت و چه منفي – مربوط به افعال اختياري است .
بنابراين , در ضمن پاسخ گويي به پرسش فوق , سوال ديگري طرح مي شود كه پاسخ به آن به حوزه اخلاق مربوط نمي شود , بلكه در محدوده علوم ديگري قابل طرح و بررسي خواهد بود و آن ,اين كه آيا انسان در زندگي اجتماعي خود , مجبور است يا مختار ؟ ما اين سوال رادر بحث هاي مربوط به جامعه مطرح خواهيم كرد ؛ ولي در اين جا نيز ناچاريم به عنوان مقدمه ورود در بحث اخلاق , به آن اشاره كنيم .
برخي از انديشمندان غربي معتقد بوده اند كه اجتماعي زيستن , يك امر جبري است و ديدگاه هاي مختلفي از اين دست , در علوم اجتماعي به چشم مي خورد كه زندگي اجتماعي را براي انسان يك ضرورت طبيعي بر مي شمارد . بعضي از اين هم فراتر رفته و
گفته اند : فرد, در ضمن جامعه , هيچ اصالتي از خود ندارد , بلكه به منزله سلولي است در
اخلاق اجتماعي 2
بدنه اجتماع كه حيات و هويت و شخصيتش به آن بستگي داردو يا گفته اند : وجود فرد , هم چون برگي است در ميان انبوه برگ ها , شاخه ها و ساير انـ*ـدام هاي درخت و در ضمن تشبيهاتي از اين دست , خواسته اند اين وابستگي را نمايش دهند و فرد را تابع محض جامعه و عاري از هر گونه استقلال , و جامعه را داراي اصالت و وجود حقيقي معرفي كنند.
طرفداران اين نظريه , از نظر مبالغه در اصالت دادن به جامعه ,افكار متفاوتي دارند و مكتب هاي جامعه شناسي نيز از اين نظر , اختلاف هايي دارند , اما كم بيش كساني كه ديدگاه اصالت جمع را مطرح كرده اند , گرايش به اين دارند كه هويت فرد , در ضمن جامعه تحقق مي يابد و وجودش تابعي از وجود جمع است . نهايت چيزي كه بعضي از طرفداران اين نظريه پذيرفته اند اين است كه فرد در درون جامعه مي تواند نوعي استقلال محدود داشته باشد در اين حد كه خودش را از جامعه جدا كرده , بصورت عضومرده اي درآورد ؛ مثل برگي كه از درخت جدا شود يا عضويكه از پيكر انسان بريده مي شود و طبعاً , پس از جدايي , تنها در مدتي كوتاه به حيات ظاهري خود ادامه دهد و به سرعت فاسد مي شود و از بين مي رود . فرد هم نسبت به جامعه , همين حكم را دارد . وقتي از آن جدا شد , به منزله موجود مرده اي است كه در مدت كوتاهي , از هستي انساني ساقط مي شود و اگر زنده بماند , زندگي او بيش از يك زندگي حيواني نخواهد بود .
آنچه را كه در بالا توضيح داديم , ديدگاه طرفداران اصالت جامعه , به معناي فلسفي آن است وطبعاً ديدگاهي بسيار افراطي است و با موازين و مباني بينش اسلامي , هم خوني و سازگا
ري ندارد .
حال اگر كسي وجود فرد را دقيقاً مثل سلولي از يك پيكره زنده يا برگي از يك درخت تفسير كند , معنايش اين است كه زندگي اجتماعي , براي فرد , يك ضرورت طبيعي است و غير از اين , راهي براي زندگي ندارد و نتيجه اش اين است كه در حوزه
اخلاق قرار نمي گيرد و نمي توان گفت كه بايد در جامعه باشد يا نباشد , زيرا انسان از اين
جهت كه انسان است , اگر بخواهد زنده بماند و زندگي كند بايد در ظرف جامعه باشد .
اخلاق در جامعه
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: