خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم:
شایان خسته و درمانده سالن بیمارستان را وجب می‌کرد.
هرچه بیشتر تلاش می‌کرد نتیجه کمتری می‌دید برای از بین بردن عشق زمرد در قلبش.
همانطور که قدم می‌زد ناگهان با کسی برخورد کرد، به خانومی ظریف و نسبتا کوتاه قد با روپوش سفید که اخم آلود دستش را به سرش گرفته بود؛ شرمنده نگاه کرد و گفت:
- خانوم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Tabassoum، Sotøødeh و 18 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم:
شانه را از دست زمرد گرفت و با کسب اجازه‌ای که تاییدش لبخند نیمه‌جان او بود، شروع به شانه زدن موهای خوش رنگ زمرد کرد.
استرس، عذاب وجدان و حس شیرینی تمام وجودش را گرفته بود.
- خیلی گشن..
با صدای باز شدن ناگهانی در حرف در دهان زمرد ماسید، ترسیده به عقب برگشت و با شایان متعجب رو به رو شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Tabassoum، Sotøødeh و 18 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم:
در اتاق را بست و قفل زد، کف هردو دستش را دیوانه‌وار بر ریش و صورتش می‌کشید و هرچه نفس می‌کشید گویی هوا برایش زهرآلود بود.
بی‌درنگ لباس‌هایش را از تن کنده و وارد حمام شد.
دوش آب سرد را تا آخرین درجه باز کرد و خود را آرام زیردوش گرفت.
سخت است به قلم کشیدن اشک مردی که کوهی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Tabassoum، Sotøødeh و 17 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم:
بی‌رمق لباس به تن کرده و نگاه کوتاهی به اتاقک بیمارستان کرد، حتی این اتاق هم قلبش را درهم می‌فشرد و دلیلش تنها دردی بود که در سـ*ـینه و رازی که در سرش پنهان کرده بود؛ بود.
بنیامین با زدن چند تقه به در و کسب اجازه وارد اتاق شد.
زمرد با کمک او سوار ماشین شد و بنیامین پشت رول نشست.
زمرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Tabassoum و 16 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم:
دست بر چشمانش کشید و مانند برج زهرمار خیره بر فنجان چای و نبات شد.
همانطور که چای را هم می‌زد زیرلب غرولند می‌کرد.
- خان..جسارتا تنها اقامت دارید این چندروز؟
شایان سرش را بالا گرفت و به سرکارگر نگاه کرد، خودش هم نمی‌دانست چه خاکی می‌خواهد بر سرش بریزد.
- نمی‌دونم فعلا که خودمم ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Tabassoum و 15 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم:
صدای پا و عصایی که بر زمین کوبیده می‌شد خبر از آمدن شازده اسد می‌داد.
همگی به احترام بزرگ خاندان بلد شدند، زمرد شرمنده و خجل سر به زیر انداخت و در دل ناسزایی بر اشک‌های بی پایانش فرستاد.
- سلام آقا جونم حالتون چطوره؟
صدای منحوس آرتمیس بود که شازده اسد را خطاب نموده بود.
- خوبم دخترم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Tabassoum و 15 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم:
نمی‌دانستن چقدر گذشت اما زمانی که به خود آمدند حتی صورت شازده هم بارانی بود و مدتی از آمدن، و رفتن خدمتکار گذشت بود و قرص‌های اعصاب همیشگی زمرد بر روی میز طویل دهن کجی می‌کرد.
شازده یک به یک قرص‌هارا بر دهان دختر رنجورش گذاشت و به همراه دمنوش به خوردش داد.
زمرد در دل عمیق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Mobina.85، M O B I N A و 14 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,601
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 6 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هجدهم:
وارد بقالی کهنه و قدیمی شد که صاحبش هم مانند ظاهر مغازه‌اش کهنه و قدیمی بود.
- سلام جوون، چی لازم داری؟ در خدمتم.
شایان دست در جیب کرده و شروع به صحبت کرد:
- سلام حاج آقا، راستیتش دنبال یک ویلا قدیمی می‌گردم.
پیرمرد با ابروهای سفیدش که از بی مقدمه بودن شایان بالا پریده بود، از پشت دکان بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان از تبار دشمن | Mahora انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Matiᴎɐ✼، Mobina.85 و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا