اشعار سینا به منش

SAEEDEH.T · 5/8/22

یک ماه و نیم است هیچ ننوشته‌ام
لطف فرموده، فاتحه بخوانید...
آخرین خبر
سکوتی‌ست
که در شهر
دهان به دهان می‌چرخد...

SAEEDEH.T · 5/8/22

امروز
شب مهتاب نیست
ما اما
هم نوا می‌خوانیم
امشب شب مهتابه...
بگذار زمان را گم کنند
حال ما را ندانند
بگذار باورکنیم
یک شب مهتاب
ماه میاد تو خواب ...

SAEEDEH.T · 5/8/22

شادی دیروزم
که فقط تو
باورم می‌کردی...
آرزوی امروزم
که تو
فقط
باورم کنی.

SAEEDEH.T · 5/8/22

دیشب
باد چنان آمد
که ماه را با خود برد
خورشید
از صبح کلافه بود
هی فکر می‌کرد
چیزی را جایی جا گذاشته
نصف دنیا را دنبال آینه‌اش گشت
دم غروب
رفت و
لـ*ـب دریا نشست
و هی از خودش می پرسید:
باد
ابرها را می آورد یا می‌برد؟!

SAEEDEH.T · 5/8/22

بز آوردیم
نشاندیم جای شیر
سلطان جنگل باشد
ما شیر می‌خواستیم و
فکر می‌کردیم
بز شیر می‌دهد
سال‌هاست
این بز نر
وعده‌ی شیر می‌دهد.

SAEEDEH.T · 5/8/22

خواب بودم
صدای گریه می‌آمد
بیدار شدم
واژه‌های خیس بر زمین
دفتر شعر باران باز بود
***
در این بازی چهار نفره
چه کسی تقلب کرد
که برگی به زمستان نرسید؟

SAEEDEH.T · 5/8/22

نبودنت
فنجانى خاليست
فرقى نمى‌كند در آن چه بريزم
چاى
قهوه
يا اشک

SAEEDEH.T · 5/8/22

گنجشک نبوده‌ام
شاد و نغمه خوان
حتی روی سیم‌های خاردار
عشقبازی کنم
در آزادی کلاغ
شادم به لایق قفس بودن
که بال‌هایم
دلیلی‌ست
بر آسمان بالای سرم.

SAEEDEH.T · 5/8/22

سربه سر هم گذاشته
پهلو به پهلو
آرمیده‌اند
آن
خواب جای دیگری می‌بیند
این
خواب کسی دیگر

SAEEDEH.T · 5/8/22

نه آقا!
با شصت سال سن
دیگر اهل سـ*ـیاست نیستم
از میهنم حرف نمی‌زدم
داشتم به خواهرم
–مهین–
خبر میدادم
که مادرمان
–ایران–
ازدست رفت
که قطع شد
حالا هم که یک هفته است
میهمان شمایم
جنازه‌اش
بر زمین مانده...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین