خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه خوب است لبخند تو تا با آن
به دنیا که نمی شود به خودم بخندم
چه خوبند چشم های تو تا
با چشم های تو
به خودم که نمی شود به دنیا نگاهکنم
می کنم
اما
ناگاه
هفتاد سال آوار می شود میان من و تو
منهای بیست و چند بهار
و میان چشم ها و لبخند تو
که چه خوبند همچنان
و من
که دیگر هیچ چیز
نه می بینم
نه می خواهم ببینم


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هزار بارو هر گونه راه بیفتم به هم نمی رسیم
هزار بار از هر جا
در هندسه ی عشق خط ها
یا متوازی اند یا متقاطع
یا تنها رها در هوا
بن بست نیز برگشت است
جایی برای آرمیدن نیست
وقتی برای آرمیدن نیست
در دو قطار موازیمی رویم
یا
موازی بر می گردیم
در یک قطار من مسافر یک سمت ام
و تو مسافر سمت دیگر
و
موازی می رویم


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم تو آبی نبود نام تو آبی بود
که آن همه مرا به جستجوی نام خودم میان این همه دریاچه های مرده سرگردان کرد
هر زن اگر
دریاچه ای بوده یا نگینی آبی در انگشتری
حساب کنید من
به گرداب چند دریاچه ی مرده
یا در انگشتان چند زن آبی غرق شده ام
نام مرا نام تو دیوانه کرد
و آن چه یافتم آخر کار نه فیروزه بود نه زمرد کوه های شرق
چخماقی بود
از جنس آتش های کیهانی
که به ژرفاهای گم دریای فارس
خیس خورده و مرجانی شده بود
جنس من آبی نبود نام تو آبی بود


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرا به سفره ی بی نان خوی مهمان کن
مرا به مائده ی خام نام سفیدت
مرا به خانه ی بی خانه و در و دیوار
مرا به خلوت بی دشمنت بخوان ای یار
مرا به زمزمه ی بی صدای افسانه
که نرم می چکد از چنگ بیت های بلند
مرا بخوان که به محراب معبد پاکت
نماز واجب شعری را
به سجده سر بگذارم به مهر باطل عشق
مرا ببر به هیاهوی شهر مرموزی
که ارث برده ام از بهت بایر اجداد
که ناشنفته و ناخوانده مانده و مانده هنوز
که من به سایه روشن گرگ و میش


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
یاد داری چه شبی بود ؟
باد گرم نفس من
ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
و اندکی آنسوتر
جوی انـ*ـدام تو در کوچه ی تاریک
ماهی چشم مرا می برد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
غرق آن بسـ*ـتر شبنم زده پشت بام
هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
خیره در آبی ژرف بی درد ؟
و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
یاد داری چه هراس انگیز
گرگ خاکستری ابری
کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناشی نیستن تا ندانم
ماتیک تیره ای که لبانت را جگری تر کرده
هارمونی چشمان و گیسوی نیمه حناییت را به طنین می آورد
تا سپیدی چهره ات سکوت سپید شعر باشد
ناشی نیستم تا ندانم
در غنج لباس و رفتار سبکسرانه
چه می پرکنی در فضا
که اگر این گونه بود
پروانه ای بودم که شکوفه های به را نمی شناسد


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانه ات سرد است ؟
خورشيدي در پاکت مي گذارم
و برايت پست مي کنم
ستاره ي کوچکي در کلمه اي بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیارتاريکم


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
جاده گفتي يعني رفتن ؟
جاده يعني تکرار همين واژه ؟
دريغ
دوست دانايم دانا باش
که حقيقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نيست
که تو بتواني با آساني
چند کمند
سوي آفاقي چند
از پي صيد ابعاد زمان اندازي
که به دام آري آهوهاي مي روم و خواهم رفت و خوا....
که به بند آري ‌آهوهاي چست زمان را
جاده رفتن نيست
جاده مصدر نيست
جاده تکرار يک صيغه ي غربت بار است
جاده يک صيغه که تکرارش
گردبادي است که با خود خواهد برد
که برد
هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ي پندار مرا
جاده رفتن نيست
جاده طومار و نواري نه و جوباري
جاده يعني رفت
رفت
رفت
همين


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه جا مي بينمت
به درخت و پرده و آينه
نمي دانم اما
تو مرا دنبال مي کني
يا من ترا
اي چشم شيرين زيبا
به گلها مي بينيم و مي بينمت
به گلها نشسته اي و مي بينيم
بر آب مي نگرم و مي بينمت
در آب مي لرزي و مي بينيم
تو مرا جست و جو مي کني يا من ترا اي چشم شيرين دلربا
همه روياهايم را نيلوفري کرده اي
و همه خيال هايم را به بوي نوشیدنی آغشته اي
همه جا
گرماي خانه و جان و جهان است حضورت
ولي چشم که باز مي کنم
نمي بينمت ديگر
با آن که مي دانم
تو مي بينيم همه جا
من شيداي توام
يا تو مرا گرفته اي به بازوي سودا
اي چشم شيرين بي پروا


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
به پوست سبز آب ، به پوست سبزه ي تو
که زير پوست سفيد روز مي گردد
به دست تو ، که از ميان آن همه سبزي
مانند ساقه ي تر در مي ايد
و ساقه ي گل سرخي در شعر مي گذارد
بالاي شعر خسته ي من نازنين
غمگين منشين
در زير اين کتيبه ي فرسوده
من خفته ام
محتاج دست سبز تو
محتاج سبزه ي روح تو
بنشين
دامن کنار دماغم بگستر
طنين خنده بيفکن در سنگ
طنين خنده بيفکن در واژه
بخوان
بخوان چنان
کند که خون سبز رقص فواره
از سنگ استخوان
سلام
به پوست سبزه ي تو
که زير پوست قهوه اي پاييز
مانند آب مي وزد
از هفت بند ني استخوان من
به هفت حلقه ي گيسوي تو
سلام


اشعار منوچهر آتشی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا