خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب می‌آيد

می‌كوبند پرتوهاى مهتاب

به روى سندان ِ غُروب

شب می‌آيد

يك درخت ِ بزرگ خود را می‌پوشاند

با واژه‌هاى آواز

شب می‌آيد

اگر به ديدار من بيايى

در جاده باريكهاى هوا

مرا گريه‌كنان خواهی‌يافت

در زير سپيدارهاى عظيم

آى دختر سبزه‌رو

در زير سپيدارهاى عظيم!


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
می خواهم رویای سیب ها را بخوابم

پا پس بکشم از همهمه ی گورستان ها.

می خواهم رویای کودکی را بخوابم

که روی آب های آزاد

قلبش را

تکه تکه می کرد.

نمی خواهم دوباره بشنوم که مرده ها خونریزی ندارند،

که دهان های پوسیده هنوز تشنه آب هستند.

می خواهم نه از شکنجه علف چیزی بدانم

نه از ماه که دهان افعی دارد.

می خواهم کمی بخوابم،

کمی، دقیقه ای، قرنی

اما همه بدانند که من نمرده ام،

که هنوز لـ*ـب هایم طلا دارد

که من دوست کوچک وست وینگ هستم،

که من سایه ی گسترده ی اشک هایم هستم.

مرا با چادری بپوشانید

چرا که سحر

مشت مشت مورچه روی من خواهد ریخت

و کفش هایم را آب بگیرید

شاید نیش عقرب بلغزد.

چرا که می خواهم رویای سیب ها را بخوابم.

مرثیه ای بیاموزم که مرا پاک به خاک برگرداند.

چرا که می خواهم زندگی کنم با کودکی تاریک

که می خواست روی آب های آزاد

قلبش را

تکه تکه کند.


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
از برگ‌های مرده

ترسانم

از کشتزاران غرقه در شبنم.

اکنون خواهم خفت

و اگر بیدارم نکنی

کنار تو برجای می‌نهم

قلب سردم را.

"چیست این که دور

چنین دور،خش خشی دارد؟"

عشق
باد بر پنجره‌ها

محبوبم!"

تو را به سـ*ـینه ریز آراستم،

به گوهرهای سپیده‌دمان

چرا مرا برین راه

تنها به خود رها کردی؟

اگر به دوردستان روی

پرنده‌ی من مویه خواهد کرد

و تاکستان سبزفام

شرابی به بار نخواهد آورد

. "چیست این که دور

چنین دور،خش خشی دارد؟

عشق

باد بر پنجره‌ها

محبوبم!"

ابوالهول برف‌ها،

هرگز تو نخواهی دانست

که من چه عاشقانه تو را دوست می‌داشته‌ام.

به زیر باران بی‌امان سپیده‌دمان

آن دم که آشیانه بر باد است

بر شاخسار خشک

. "چیست این که دور

چنین دور،خش خشی دارد؟

عشق

باد بر پنجره ها

محبوبم!


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزهایم چه سخت می گذرند

هیچ آتشی دیگر گرمم نمی کند

خورشید دیگر به رویم لبخند نمی زند

همه چیز پوچ و بیهوده است

همه چیز سرد و بی روح است

ستارگان مهربان هم دیگر با ناامیدی

به من نگاه می کنند

دقیقا از روزی که فهمیدم

عشق نیز

از میان رفتنی ست


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
نامت‌ را در شبی‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌

ستارگان‌

برای‌ سرکشیدن‌ ماه‌ طلوع‌ می‌کنند

و سایه‌های‌ مبهم‌

می‌خُسبند !

خود را تهی‌ از سازُ شعف‌ می‌بینم‌ !

(ساعتی‌ مجنون‌ که‌ لحظه‌های‌ مُرده‌ را زنگ‌ می‌زند)

نامت‌ را در این‌ شب‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌ !

نامی‌ که‌ طنینی‌ همیشگی‌ دارد !

فراتر از تمام‌ِ ستارگان‌ُ

پُرشکوه‌تر از نم‌نم‌ باران‌ !

آیا تو را چون‌ آن‌ روزهای‌ ناب‌

دوست‌ خواهم‌ داشت؟

وقتی‌ که‌ مه‌ فرونشیند،

کدام‌ کشف‌ تازه‌ انتظار مرا می‌کشَد؟

آیا بی‌دغدغه‌تر از این‌ خواهم‌ بود؟

دست‌هایم‌ بَرگچه‌های‌ ماه‌ را فرو می‌ریزند.


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس او را به کرانه رود بردم

گمان ‌کردم که دوشیزه است

اما شوهر کرده ‌بود.

شب و کناره‌ی سنت جیمز

و من مثل آدمی که مجبور به کاری باشد.

فانوس‌ها خاموش

و زنجره‌ها در آواز

در گوشه‌ی دنج خیابان

سـ*ـینه‌های لرزانش را به‌دست گرفتم

ناگهان چون سنبل بر من شکفتند.

و صدای لغزش زیر دامنی‌اش

مثل تکه‌ای حریر

در گوشم پیچید.

درختان که نوری از شاخ و برگشان نمی‌گذشت

بزرگ‌تر از معمول می‌نمودند

صدای پارس سگ‌ها از دور‌دست

و خرمن موهایش انبوه و بوته‌وار

کراواتم را درآوردم

او لباس‌اش را

کمربندم را که هفت‌تیری برآن بود کندم

او نیم‌تنه‌اش را.

هیچ صدف و مرواریدی

پوستی چنان دلپذیر نداشت

و هیچ بلور نقرفامی

چنان درخشندگی‌ای.

ران‌هایش می‌گریختند از دستانم

چون ماهی جهنده

و تنش

نیمی آتش و نیمی یخ.

آن شب من در بهترین جاده‌ها راندم

سوار برمادیانی چالاک

بی رکاب و بی لگام.

بسان یک مرد، تکرار نخواهم کرد

آن چه را که او با من گفت.

آن روشنی ادراک را.

آلوده به ماسه ها و بـ*ـو*سه ها


از رود بر گرفتمش

در حالیکه شمشیر زنبق ها رو به آسمان بود!

آن گونه رفتار کردم که بودم

چونان کولی ای اصیل!

به او سبدی بافتنی دادم

به رنگ نی

اما پابندش نکردم

چه او شوهر داشت!

حال آنکه به من گفت دوشیزه ایست

وقتی از رود گرفتمش!


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
مگذار شکوه‌ چشمان‌ تندیس‌وارت‌،

یا عطرِ گل‌ سرخی‌ که‌ شبانه‌

با نفست‌ بر گونه‌ام‌ می‌نشیند را از دست‌ بدهم‌!

می‌ترسم‌ از یکه‌ بودن‌ بر این‌ ساحل‌،

چونان‌ درختی‌ بی‌بار

سوخته‌ در حسرت‌ گُل‌ُ برگ‌ُ جوانه‌یی‌

که‌ گرمایش‌ بخشد!

اگر گنج‌ ناپدید منی‌،

اگر زخم‌ دریده‌ یا صلیب‌ گور منی‌،

اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،

مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود تو برگرفته‌ام‌

و برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌ام‌ را

از دست‌ بدهم‌!


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
واژه‌هایت‌ در قلب‌ من‌

دایره‌های‌ سطح‌ آب‌ را مانندند!

بـ*ـو*سه‌ات‌ بر لبانم‌،

به‌ پرنده‌یی‌ در باد می‌ماند!

چشمان‌ سیاهم‌ بر روشنای‌ اندامت‌،

فوّاره‌های‌ جوشان‌ در دل‌ شب‌ را یادآورند


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه دلپذیراست

اینکه گناهانمان پیدا نیستند

وگرنه مجبور بودیم

هر روز خودمان را پاک بشوییم

شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم

و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغهایمان

شکل مان را دگرگون نمی کنند

چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم

خدای رحیم ، تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو را عاشقانه تر دوست خواهم داشت

چه بمیرم ، چه بمانم

قلب تو آشیانه‌ی من است

و قلب من ، باغ و بهار تو

مرا چهار کبوتر است

چهار کبوتر کوچک

قلب من آشیانه‌ی توست

و قلب تو باغ و بهاران من


اشعار فدریکو گارسیا لورکا

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا