خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
● پیکر تراشی
در مقبره های اتروسک، اسباب و اثاثیه قابل توجهی از گل و مفرغ به صورت پیکره برجا مانده است و حکایت از آن دارد که اتروسکها ظاهراً گل و مفرغ را بر مواد دیگر ترجیح می داده اند، هرچند خاکستردانهای سنگی بسیاری برای نگه داری خاکستر مردگان نیز یافته شده است. شکلهای این پیکره ها بیشتر از راه قالبگیری به آنها داده شده است نه از راه کنده کاری و قالبگیری نیز اسلوبی است که با خلق و خوی تند و سبک روان مختص اتروسکها سازگاری داشت. خاکستردانهای مرده با پیکره های لمیده فردی، بخشی از بهترین نمونه پیکر تراشی اتروسک به شمار می روند.
خاکستر دان سرپوش دار از کلوسیوم (کیوسی امروزی)، سرپوشی از گل پخته به صورت سرآدم دارد و کل این مجموعه روی الگوی مفرغین یک صندلی قرار داده شده است؛ بدون تردید، سردیس مزبور به نشانه چهره شخص متوفی که خاکستر جسدش در درون این خاکستردان نگهداری می شود روی آن گذاشته شده است.
شکل شدیداً کروی این خاکستردان، نیروی حیاتی خامی دارد که به سردیس با آن سیمای خشن و گردن ستبرش نیز سرایت کرده است. تأکید بر فردیت شخص متوفی از مختصات هنرمند اتروسک است و به بهترین شکل ممکن در پیکره های برجا مانده از یک مرد و همسرش بر روی سرپوش تابوت به دست آمده از چروتری دیده می شود. این پیکره نوعی تجسم سه بعدی و شکوهمند نمایی از صحنه های پر نشاط میهمانی است که بر دیوارهای مقابر اتروسک نقاشی می شد تا به پاره ای توقعات مربوط به پرستش مردگان که خبری از جزییاتش در دست نیست پاسخ داده شده باشد. ولی در اینجا چیزی از عنصر جدی یا مربوط به رقص مرگ دیده نمی شود و اشتیاق طبیعی اتروسکها به زنده نمایی، حفظ شده است. پیکره هایی که در این تصویر از نظر می گذرند حالتی آسوده و شاد دارند – برخلاف حالت رسمی تندیسهای تدفینی مصریان – و ویژگیهای منسوب به دوره کهن که در سبک کار دیده می شود باعث شق و رقی یا زمختی اثر نمی شود.
پیکره آپولون ازویی که پیکره ای ایستاده بر خط الرأس تیر افقی یک معبد اتروسک است، دلالت بر آن دارد که اتروسکها نیز چون یونانیان از پیکره در معماری استفاده می کرده اند، ولی عناصر کهن یونانی با آنکه بلافاصله جلب نظر می کنند، سطحی اند: عضلات و اندامهای زمخت و متمایل این پیکره پرتوان، نمونه نیرومندی از اسلوبهای قالبگیری گل رس در نزد اتروسکها و استفاده ای است که پیکرتراش مطمئن، تیزیاب و سریع العمل می توانست از اسلوبهای مزبور بکند. این پیکره برخلاف عظمت و شکوه آرام پیکره آپولون در اولمپیا همچون غولی مهیب گام برمی دارد.
حضور استیلاجویانه جسمانی وی، بازتابی از توجه اندک به شیفتگی یونانیان به تناسبهای هماهنگ یا انسانیت کمال مطلوب شده است. تجسم استادانه و یونیک خطوط جامه، حکایت از وجود عنصری شرقی در هنر اتروسک دارد، ولی نیروی بهیمی، خطوط کرانی بزرگ و برآمده و حرکت موج گونه اش هرچند باشند یونیک نیستند و خیلی کم تحت تأثیر عناصر رایج در سرزمین اصلی یونان قرار دارند. آپولون ازویی با آن کارکردی که در معماری برعهده داشته است، طبیعتاً با شکلهای نقاشی شده اتروسک که پیشتر دیدیم تفاوت دارد، ولی از لحاظ نیرو، قدرت و هیجان اختصاصاً اتروسکی خود با آنها وجه مشترک دارد.


هنر اتروسک؛ هنر رومی اتروسکها( پیکر تراشی)

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
جذب عناصر یونانی توسط اتروسکها در دوران اوجگیری قدرت اتروسکها – وقتی کالاهای هنری خودشان را به سراسر حوضه مدیترانه از جمله یونان می فرستادند – و در دوره چند صد ساله زوال ایشان نیز ادامه یافت. پیکره معروف به مارس از تودی تجسمی از تفسیر سبک کلاسیک یونانی توسط اتروسکها در آغاز سده چهارم پیش از میلاد است. این پیبکره که لباس نظامی آن روزگار را به تن دارد حرکت خاصی را انجام می دهد که به کل بدن مربوط می شود، پهلوها و چهار جهت حرکت سر، بالاتنه، دستها و پاها را دربر می گیرد بی آنکه به نظر برسد می خواهد از جای خودش تکان بخورد. پیکر تراش احتمالاً خواسته است در اصل انتقال وزن یا «ایستایی متعادل» پولوکلیتوس اغراق کند، ولی برخلاف حالت سنگینی و تعادل مختص کارهای پولو کلیتوس، گونه ای مهارت در آن به کار بسته شده است. در اینجا نیز همانند پیکره خیلی قدیمی تر آپولون ازویی می بینیم که تفسیر سبک مسلط یونانی توسط اتروسکها صفت بومی نیرومند بودن را – خواه در حرکت کند و زمخت آپولون، خواه در حالت تقریباً سرزنده و با نشاط مارس – در معرض دید ما قرار می دهد.
یکی از پرآوزه ترین جانوران در تاریخ هنر جهان یعنی ماده گرگ از کاپیتول شهرتش را نه فقط به قدمت و شکوه خود به عنوان یک اثر هنری مدیون است بلکه قرنها توتم یا نماد شهر بوده است. در افسانه های باستانی آمده است که قهرمانان بنیان گذار شهر رم یعنی رومولوس و رموس که در دوران کودکی رها شده بودند از پستانهای یک ماده گرگ شیر خوردند. قدمت آیین رومولوس و رموس به سده چهارم پیش از میلاد باز می گردد و می دانیم که تندیسی از یک ماده گرگ نیز در سال ۲۹۶ پیش از میلاد بر روی تپه کاپیتولینه نصب و به شهر رم اهدا شده بود. ما امروزه با قاطعیت نمی توانیم بگوییم که تندیس ماده گرگ امروزی بر تپه کاپیتولینه همان تندیس اصل است (پیکره های دو کودک در حال شیر خوردن، در دوره رنسانس به تندیس الحاق شده اند) تاریخگذاری این پیکره، شدیداً ورد بحث بوده است ولی در منشأ اتروسکی آن دیگر تردید چندانی برجا نمانده است.
قدرتی که در پیکره های انسانی ساخت هنرمندان اتروسک دیدیم اینجا در بدن کشیده و گوش بزنگ جانور یا پهلوهای پهناور، دنده های استخوانی و پاهای ستبر و قوی اش، تمرکز یافته است. گردن و سر متمایل به پایین، گوشهای تیز، چشمهای خیره و پوزه درنده و خوفناکش ارتعاشهای روانی این جانور درنده و در عین حال محافظ را به بیننده القا می کنند: خطوط نقر شده در امتداد گردن جانور، خشمگینی و آمادگیش را برای رویارویی یا خطری که دم به دم نزدیکتر می شود برجسته تر می نمایاند.
با توجه به آنچه گفته شد حتی جانوران نقش برجسته بزرگ متعلق به آشور نه فقط می توانند با این نمایش یا «خواندن» ژرفای خلق و خوی جانوری رقابت کنند، بلکه به هیچ وجه از آن فراتر نمی روند. کمی پس از این تاریخ به تندیس کیمرا از آرتسو می رسیم که هیولایی است مفرغین با سر یک شیر شبه آدم، دم مار (که در دوره رنسانس توسط بن ونوتو چلینی مرمت شد) و سری دیگر – سر یک بز، که شاخ راستش را مار به دهان گرفته است.
با آنکه زخمهای وارد شده بر پیکر کیمرا توسط قهرمانی به نام بلروفون – که آن را شکار کرد و کشت – دیده می شود، هدف از ساختن آن فقط تجسم یک حادثه نیست، بلکه بی هیچ تردیدی، این پیکره، مفهوم دیوشناسانه دیگری دارد.
اتروسکها که بخش اعظم هنرشان به مراسم تدفین مربوط می شود، مجموعه بزرگ و کاملی از دیوها و گونه هایی از شیاطینی داشتند که مردگان را در دنیای زیرین می آزارند و به ستوه می آورند. برخلاف یونانیان که ترجیح می دادند دیوهایشان را در قالب انسان نمایش دهند، اتروسکها که بخشی از ریشه هایشان در آسیا دویده بود، از نیروی مرسوم بیانشان برای شبیه سازی از آنها به عنوان جانوران چند رگه مخوف استفاده می کردند.
سابقه نمونه هایی از انوع هیولا به ابوالهولهای مصر، گاوهای بالدار و آدم – سر بین النهرین و جانوران مفرغی و تزیینی لرستان و سبک اشارتی – جانورانه ی وابسته به آن در بخش بزرگی از آثار فلزی آسیای میانه باز می گردد. این احتمال در بخش بزرگی از آثار فلزی آسیای میانه باز می گردد. این احتمال وجود دارد که سنتهای مزبور در روحیه اتروسکها پایداری کرده باشند و تجلی آنها در شکل نیرومندی چون کیمرا – این چنین ضد یونانی و ... چنین آسیایی – بیش از هر چیزی گواه بر وجود عنصری شرقی در فرهنگ اتروسکهاست. تا آغاز سده های میانه، جعیت انبوهی از انواع هیولاها به عرصه های هنر مغرب زمین یورش آورده بود.
از دیگر مختصات فرهنگی مشرق زمین که توسط اتروسکها به رومیان انتقال داده شد رسم غیب شناسی یا کهانت بود که به اعتقاد آن روزیان، آینده یعنی حاصل عملکرد نیروهای مرموز (در لباس خدایان و دیوها) را می شد تا اندازه ها ی پیش بینی و حوادثش را پیشگویی کرد.
غیب شناسی – هنر کاهنان – با این فرض که کل طبیعت، دنیایی از شباهت هاست، بر چگونگی و حالت احشای جانوران قربانی شده (مخصوصاً وضع جگر سیاه) پرواز گروهی پرندگان و رویدادهای غیرمنطقی و غیرعادی استوار بود. در پشت حکاکی شده یک آیینه مفرغی با طرحی دل انگیز و قلمی استوار که از مختصات هنرهای دستی اتروسک بود – پیرمرد بالداری به نام خالخاس، کاهنی که هومر در ایلیاد نام برده، مشغول پیشگویی از روی جگر سیاهی است که به دست گرفته و بدان چشم دوخته است.


هنر اتروسک؛ هنر رومی اتروسکها( پیکر تراشی)

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
این پیکره، نشانه کوچک شده ای از آن دنیای متشکل از نیروهای مهربان و شومی است که دورادور انسانهای روزگار باستان را گرفته بودند و اینان می کوشیدند با توسل به انواع پیشگویی، قربانی، شنیدن پاسخ غیبی، فالگیری، طلسم و جادو به آنها نزدیک شوند یا آنها را از خود دور کنند. آیین خردگرایی یونانی، در برابر اعتقاد گسترده دنیای باستان به دگرگون سازی جادویی طبیعت، پیشرفت چندانی نکرد.
از جمله اشیای به دست آمده از پرائنسته (پالسترینای امروزی) خاکستردانهای استوانه ای مفرغی هستند که رابـ*ـطه نزدیکی با آیینه های ظریف نقش و کلاسیک متعلق به سده چهارم پیش از میلاد، مانند آیینه خالخاس، دارند و بدون تردید بازتاب سبکهای استادان بزرگ نقاشی دیواری یونان – پولوگنوتوس، ائوفرانور و دیگران – در آنها دیده می شود. ظروف مفرغی اتروسکها و آیینه های ایشان با صحنه های حکاکی شده ای از اسطوره های رایج زمانه، در یونان جزو اشیای مشهور بودند و در همه جا ارزش فراوانی داشتند. شاید برجسته ترین عضو این خانواده، خاکستردان استوانه ای فیکورونی کار نوویوس پلاوتیوس باشد. نكته قابل توجه این است كه هنرمند یعنی نوویوس پلاوتیوس اتروسک نیست، او این اثر را در رم ساخته و نام خودش را با خط لاتین امضا کرده است.
او در اینجا اقتباس ماهرانه ای از یک کتیبه پر از پیکره یونانی به عمل آورده و ناتورالیسم دوره کلاسیک پسین را به طرز وفادارانه ای به کار بسته است. نوآوریهای ناتورالیستی نیز در کارش دیده می شوند: پیکره هایی که تماماً از پشت یا با نمای سه چهارم از پشت دیده می شوند، حالتهای پیچیده نشسته، پیکره هایی در چندین سطح به جای پیکره های سخت چسبیده به یک خط زمینه واحد، جزییات منظره و گونه ای فضای پرسپکتیو تقریبی، هنرمند در این اثر خویش سپری شدن دوران نبوغ اتروسکها و پذیرش تدریجی و مقاومت ناپذیر یونان را بازنمایی کرده است. با این حال، گوشه هایی از مفهوم عنصر واقعی در نزد اتروسکها از طریق "کلاسی سیسم" صوری یونان به هستی خویش ادامه خواهد داد و به نوبه خود تا اندازه ای، مسیر هنر روم را مشخص و هدایت خواهد کرد و این مفهوم کهن اتروسکی، دقیق تر می شود و در اشتیاق مختص رومیان به نمایش عنصر آگاهی بخش در هنر و در امور انسانی استحالی می یابد.
#ویستا


هنر اتروسک؛ هنر رومی اتروسکها( پیکر تراشی)

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردم ايتاليا ضمن آنکه در نخستين دوران حيات خويش از انوار تابان خورشيد يونان روشنايي مي گرفتند خود نيز سحابا و خصوصيات ريشه دار و محکمي داشتند. هنر اتروسک (يا اتروريايي) و هنر رومي را مانند هر هنر ديگر، بايد همچون آميزه اي از تأثيرات برخاسته از منابع بيروني و عناصري از خود اين سرزمين در نظر گرفت. هنر رومي، وارث بلافصل تمام فرهنگهاي پيشين، حوضه مديترانه، از جهات بسيار، ترکيبي از هنرهاي روزگار باستان بود و اساساً با کل هنر يونان تفاوت داشت. رم نيز نقش بزرگي در انتقال تمدن به اروپاي غربي داشت. به همين علت در دوره هاي بعد، هنر روم نمادي از هنر روزگار باستان به شمار مي رفت.
از لحاظ تکامل سياسي، تاريخ يونان و تاريخ ايتالياي باستاني تا اندازه ي به موازات يکديگر پيش مي روند، ولي پيشرفتهاي عظيم يونان در پي جنگ با ايرانيان در سده پنجم پيش از ميلاد که به آغاز عصر پريکلس انجاميد، در ايتاليا قرينه اي پيدا نکرد زيرا در اينجا کشاکشهاي پايان ناپذير و تلخ ميان خود قبايل ايتاليک از يک طرف و قبايل ايتاليک و اتروسکها از طرف ديگر، فرهنگ اين سرزمين را از پيشرفت بازداشت.


■ اتروسکها
منشأ اتروسکها، مانند منشأ ميسني ها، صدها سال يکي از اسرار ناشناخته جهان باستان به شمار مي رفته است. زبان اتروسکها با آنکه به خطي مشتق از يوناني نوشته مي شد و در کتيبه هايي که تاکنون خوانده نشده اند آثاري از آن ديده مي شود، ارتباطي به خانواده زبانهاي هند و اروپايي ندارد. تاريخ دانان جهان باستان که همانند تاريخ دانان جهان امروزي شيفته حل اين معما شده بودند عموماً احساس مخصوصاً هرودوت «پدر تاريخ» اعلام داشت که اتروسکها، از ليديا برخاسته اند. اين سنت همچنان دوام آورده است و چون فرهنگ اتروسک به عنوان فرهنگي متفاوت با فرهنگهاي ديگر ساکنان ايتاليا در حدود 700 پيش از ميلاد به ظهور مي رسد، از صدها سال پيش تاکنون تاريخ ورود ايشان به سرزمين ايتاليا را سده هشتم پيش از ميلاد دانسته اند. اما اين گونه اظهار نظر، بسيار ساده انديشانه است و توضيح کافي درباره پيوندهاي علني بين فرهنگ اتروسک و فرهنگهاي کهنتر ايتاليا در آن وجود ندارد. برخي از دانشمندان امروزي معتقدند که اتروسکها اعقاب بلافصل مردمي بسيار کهنتر از هند و اروپائيان هستند که از شمال به ايتاليا سرازير شده بودند. ولي اين نظريه نيز به نوبه خود نمي تواند علت پيدايش برخي از عناصر فرهنگ اتروسکها مخصوصاً مراسم پيچيده و پرشکوه تدفين ايشان را که ظاهراً با رسوم شرقي پيوند دارد روشن سازد.
در نظريه تلفيقي ديگري گفته مي شود که هرودوت در آثارش به تاريخ خاصي اشاره نمي کند و مهاجرتي که وي از آن نام مي برد مي تواند به دوره جابه جايي و مهاجرت عظيم ملتهاي حوضه مديترانه مربوط باشد که در حدود 1200 پيش از ميلاد به وقوع پيوست و موجب زوال تمدن ميسني شد. در آن زمان، مهاجراني که از آسياي صغير مي آمدند مي توانسته اند در ايتاليا سکونت گزيده باشند با مردم بومي اين سرزمين درآميخته باشند و فرهنگ موسوم به فرهنگ ويلانونها را که اسلاف بلافصل اتروسکها بودند پديد آورده باشند. بنابراين تغييراتي را که به پيدايش فرهنگ اتروسک به معني اخص واژه انجاميدند بايد ناشي از نفوذ هرچه بيشتر عناصر خارجي – نخست شرقي و سپس يوناني – دانست که در اثر بسط داد و ستد و بازرگاني ميان ايتاليا و سرزمينهاي ديگر به اين کشور راه مي يافتند. در اينجا لازم است گفته شود که اتروسکها به عنوان دريانورداني ماهر (يا راهزنان بدنام دريايي) در روزگار باستان شهرت فراوان داشتند و در دوره موسوم به «خاورمآبي» در صحنه تاريخ پديد آمدند.
امروزه بيشترين محققان در سرّ اين نکته اتفاق نظر دارند که هنر اتروسک، عمدتاً در سده هاي هفتم و هشتم پيش از ميلاد و در پي مهاجرت و اقامت يونانيان در ايتالياي جنوبي شکل گرفت و تکامل يافت. اتروسکها با آنکه عامل بازدارنده اي در برابر پيشرفت يونانيان به سوي شمال در امتداد ساحل درياي تيرنه شدند و با وجود بي اعتمادي و اختلاف ريشه داري که با همسايگان جنوبي خويش داشتند – بي آنکه ذره اي از خصايل بومي خويش دست بردارند – مشتاقانه فرهنگ يوناني را جذب کردند. اتروسکها با سرمشق قرار دادن شهرهاي کوچ نشينان يوناني، از زندگي در روستاها دست برداشتند و به تمدن شهري روي آوردند و در شهرهاي مستحکمي بر فراز تپه ها اسکان يافتند. اينان در سده ششم پيش از ميلاد بيشتر نواحي شمالي و مرکزي ايتاليا در سده ششم پيش از ميلاد بيشتر نواحي شمالي و مرکزي ايتاليا را از دژهاي نيرومندي چون تارکويني (تارکوينياي امروزي)، کائره (چروتري امروزي) ويي، پروسيا (پروجاي امروزي) و ولسيني (اور ويتوي امروزي) در زير فرمان خويش داشتند. ولي اين شهرها هيچگاه با يکديگر متحد نشدند تا کشور يگانه اي تشکيل دهند و به همين علت سخن گفت از ملت يا پادشاهي اتروسک درست نيست. اين شهرها با يکديگر همزيستي مي کردند، مستقلاً و در زمانهاي مختلف رونق مي يافتند يا نابود مي شدند و هرگونه وحدت ظاهري ميان آنها در درجه نخست بر پيوندهاي مشترک زباني و اعتقادات و مراسم مشترک مذهبي استوار بود.
اين ناپيوستگي سياسي، سرانجام اتروسکها را به صيدي سهل الوصول در برابر تهاجم روميان مبدل کرد؛ مثلاً در دوره ده ساله محاصره شهر ويي، هيچ يک از شهرهاي اتروسک به کمک اين برادر زاده محاصره شده خويش نيامدند.


هنر اتروسک؛ هنر رومی اتروسکها( پیکر تراشی)

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
ما نخستين خانه اتروسک را از روي نمونه هاي گلين که به عنوان خاکستردان مرده به کار مي رفته اند و از روي اتاقکهاي تدفيني که در درونشان اتاقها و اندرون خانه شخص متوفي بازسازي مي شده اند مي شناسيم. اگر بخواهيم از روي اندرون مقبره نقشهاي برجسته (تصوير 200) متعلق به سده سوم پيش از ميلاد قضاوت کنيم، بايد گفت ساختمان مستطيل شکل ساده اي با سقف شيب دار تدريجاً تکامل يافت و در دهليزهاي سرگشاده خانه هاي پومپئي و هرکولانوم به اوج تکامل خود رسيد. در ساختن دهليز سرگشاده که تالاري بلند، مربع يا مستطيل شکل در مرکز ساختمان بود و روشناييش از طريق سوراخ بزرگي در سقف تأمين مي شد و بقيه اتاقها نيز به طور قرينه گرد همين تالار ساخته مي شدند، نيروي ابتکار و نوآوري روميان به کار گرفته شد. اين دهليز سرگشاده کانون زندگي خانوادگي و زيارتگاه خدايان خانگي به شمار مي رفت. اجاق باستاني دين خانوادگي در حوضه درياي مديترانه، بيان معماري بسيار والايي در دهليز سرگشاده باشکوه پيدا کرد، زيرا دهليز سرگشاده اهميت و مقامي به معماري خانگي داد که بسي بزرگتر از اهميت و مقامي بود که يونانيان به آن مي دادند.

اطلاعات ما درباره معبد اتروسکها بر چندين پي باقي مانده و شرحي که ويترو ويوس معمار و مهندس رومي سده نخست پيش از ميلاد درباره معماري داده است (تصوير 198) استوار است. اين معبد به احتمال زياد با تقليد از معابد يوناني ساخته شده است؛ مثلاً نقشه ساختماني آن تشابه بسيار دقيقي به نقشه رواق يا ستون بندي بي ديوار يوناني دارد (تصوير 142 ب). ليکن اقتباس اتروسکها که بر پايه اي بلند به نام پوديوم قرار داشت و فقط از يک طرف پله مي خورد، در بيشتر موارد از چوب و خشت به روش تيرهاي عمودي و افقي ساخته مي شد و روبناي چوبي سنگيني داشت که بيشترين بخش سطح آن با نقشهاي برجسته از گل پخته خوش رنگ تزيين مي شد، تأکيد اتروسکها بر نماي فوق العاده آراسته با تزيين نسبتاً پراکنده و اندک جناحين و پشت معبد، توجه بيننده را بر رواق ورودي جلب مي کرد.

سازماندهي محوري معبد اتروسک، اساساً با طرز سازماندهي معبد يوناني تفاوت داشت. در پشت رواق پيش آمده، زيارتگاه که به سه مقصوره هم اندازه تقسيم شده بود فضاهاي تاريک دخمه يا غار مانندي تشکيل مي داد. هدف از ساختن اين معبد آن نبود، که مانند معبد يوناني، از بيرون يا از تمام جهات به صورت يک جسم پيکري ديده شود بلکه اتروسکها در درجه اول مي خواستند از آن به عنوان فضايي اندروني استفاده کنند. معبد، پناهگاهي بود که پيش آويز عريض سقفش آن را محفوظ نگه مي داشت.

در بقاياي به دست آمده از گورستانها هنر اتروسکها به واضح ترين شکل ممکن متجلي مي شود. اينان با استفاده از رديفهاي سرشاري از نقاشيهاي ديواري و نقشهاي برجسته رنگين که زينت بخش فضاهاي اندروني مقابرشان بود به بازگويي زندگاني پرنشاط، ميهمانيها و رقصهايشان پرداخته اند و نرمي و حرارتي که در اين نقاشيها و نقشها احساس مي شود حکايت از منشأ نسبتاً يونيک و نسبتاً بربر آنها دارد. اتروسکها مسابقات ورزشي و جنگهاي خود را نيز بدين طريق مجسم ساخته اند. دستيابي ايشان به قدرت و زوال بعديشان در تغيير تدريجي ديدگاهشان از خوش بيني به بدبيني و انتخاب موضوعات هرچه ناگوارتر و خونخوارانه تر به موازات افول ستاره سياسي شان ديده مي شود. با آنکه شهرت اتروسکها به رفتار شقاوتمندانه و غيرانساني بيشتر بر شهادت يونانيان و روميان باستاني يعني دو گروه از دشمنان ايشان استوار است، عناصري از نقاشيهاي مقبره اي ايشان حکايت از آن دارد که جامعه ايشان خصوصيات و جنبه هاي بسياري داشته که عملاً با خشونت و افراط مي شده اند. به بيان دقيق تر، همين خصوصيات توانستند نقشي سرنوشت ساز در شکل گيري يک فرهنگ پرتوان و آفرينشگر ايفا کنند و جانشينان رومي ايشان را در رسيدن به حاکميت بر جهان ياري دهند.

اتروسکها گورستانهاي خويش را در نقطه اي خارج از شهرهايشان مي ساختند. از صدها مقبره که به طرز منظم در امتداد شبکه اي از خيابانهاي متعدد يافت شده اند چنين برمي آيد که اتروسکها شهرهايي به معني کامل واژه براي مردگان مي ساخته اند (نکروپوليس). مقبره ها برحسب منطقه و رسوم محلي، با يکديگر فرق مي کردند. در بخش شمالي اتروريا مقابر را در سطح زمين مي ساختند، ولي در جنوب، مخصوصاً در جاهايي که توفاي خاک باعث آساني حفاري مي شد، مقابر را در دل کوه مي کندند. توفا که در اصل همان خاکستر سخت فشرده آتش فشاني است، به سادگي کنده مي شود و پس از تماس با هوا مانند بتون سخت مي شود. توفا را مي توان به صورت قالبسنگهاي بادوام ساختماني که نيازي به پختن ندارند نيز بريد و در ساختمان به کار گرفت، اتروسکها و روميان وسيعاً از توفا استفاده مي کردند و در ايتالياي امروزي نيز صنعت آجرسازي توفاي نسبتاً کوچک و پر رونقي وجود دارد.

رايج ترين نوع مقبره اتروسکها تومولوس يا ساختمان مدوري است که بخش بسيار اندکش خاکبرداري شده و سپس با خاک پوشانده شده است (تصوير 199). اين مقبره بيشتر در چروتري ساخته مي شد و نظر به شکل گنبدوارش، به نظر مي رسد که دنباله يک سنت باستاني برخاسته از حوضه مديترانه باشد. ليکن بيشتر فضاهاي دروني مقابر اتروسکها از جمله تومولوس ها چهارگوش هستند و به تقليد از شيوه معماري اتاقهاي نشيمن شبيه سازي شده اند. نمونه برجسته آن مقبره نقشهاي برجسته (تصوير 200) يا اتاقک زيرزميني بزرگي در چروتري است که از ستونهاي جسيمي يا سرستونهاي شبه يونيک (آيوليک) براي نگهداشتن سقف شيبدار آن استفاده شده است. اين ستونها حفظ شده اند – يعني خاک توفا را آنقدر تراشيده اند تا شکل ستون از آن درآمده است، مانند مقابر تخته سنگي مصري در بني حسن (تصوير 79). اين مقبره، همانند بيشتر مقبره هاي اتروسکها، براي تدفينهاي چندگانه و به عنوان آرامگاه نهايي تمام اعضاي يک خانواده به اضافه خدمتکارانش طراحي شده بود. خاکستردانهاي مرده و ديگر وسايل تزييني مقبره را در تاقچه ها يا فرونشستگيهاي درون ديوارها و روي برآمدگي نيمکت مانند در پاي ديوارها مي گذاشتند. تزيينات مقبره نقشهاي برجسته عبارت است از نقشه هاي برجسته گچي با تصويرهايي از انواع سلاح، ابزار و وسايل پخت و پز؛ و نشان مي دهد که خانواده اتروسک در زندگي روزانه اش از وسايل و امکانات فراوان استفاده مي کرده است.



هنر اتروسك هنر رومي
اتروسكها ( نقاشي)


■ نقاشي
تارکويني ها بر خلاف کائره ايها، ديوارهاي اتاقکهاي تدفيني زيرزميني خويش را با نقاشيهاي خوشرنگ و زنده ديواري تزيين مي کردند. با آنکه موضوعات نقاشي مقبره اي در اتروريا گاهي از افسانه هاي يوناني مايه مي گيرند، غالباً به نمايش صحنه هايي از ميهماني و شادماني اختصاص دارند، همچنان که در مقبره پلنگان در تارکويني ديده مي رود (لوحه رنگي 13) اين اتاقک تدفيني کوچک به شيوه رايج در تارکويني سده پنجم پيش از ميلاد تزيين شده است. يک صحنه ميهماني بر روي ديوار مقابل در ورودي با گروهي از رقصندگان و نوازندگان بر روي ديوارهاي کناري. اين تصويرهاي زنده نماي شگفت انگيز، مخصوصاً همان فراواني و شادي حيات بخشي را بيان مي کنند که هنر اتروسکها را همانند زندگي اتروسکها از خود لبريز کرده است. به نظر مي رسد سه مرد جوان، که يکي شان حمايلي نازک به روزي سينه انداخته است و دو تاي ديگر ردايي زيبا به تن دارند، شتابان از ميان بيشه اي انبوه از درختهاي غارِ زيبا و کوچک مي گذرند، سردسته شان جام نوشیدنی به دست دارد و با دست اشاره مي کند و آن دو نيز دو ني لبک و يک چنگ زهي مي نوازند. از حالتشان بر مي آيد که مي رقصند و به طرزي موزون به جهات مختلف رو کرده اند، گويي رقصي دايره وار انجام مي دهند. حرکاتشان، مخصوصاً حرکات دو دست و انگشتان بزرگ نمايي شده ني نواز، که ساز خود را با چنان اطميناني و ظرافتي گرفته و مي نوازد، گونه اي اغراق رقص آرايانه دارند. در نقاشيهاي جهان باستان به ندرت ديده شده است که حرکتي سرشار از روح زندگي، اين چنين متقاعد کننده تجسم شده باشد و به سختي مي توان از ميان آثار متعلق به آن زمان به اثري اين چنين مناسب بيان جواني، فصل بهار، موسيقي و رقص برخورد. اين اثر، يک نقاشي ديواري روي لايه اي نازک بر ديوار تخته سنگي طبيعي با اندود گچي ساخته شده از خاک کوه است. رنگهايش – سياه، آبي، آبي – سبز و قرمز اُخرايي – همچنان بيشتري بخش از تازگي اوليه خود را حفظ کرده اند و يک هماهنگي ساده و طبيعي با زمينه زرد کرم خود به وجود مي آورند.
#مدرن


هنر اتروسک؛ هنر رومی اتروسکها( پیکر تراشی)

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا