خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,241
امتیاز واکنش
64,115
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دوران انقلاب فرانسه هر نوع موسيقي ترقي كرد. در دورة وحشت، 1793 ، كنوانسيون « سازمان ملي موسيقي » را افتتاح كرد... اپرا هم طي انقلاب ترقي كرد.
در طي انقلاب، اصطلاح اپرا- كميك ديگر به مفهوم كمدي آهنگدار ( موزيكال ) نبود، و در مورد هر اپرايي به كار مي‌رفت، خواه تراژيك، خواه كميك، كه شامل ديالوگ ( گفتگو ) هم بود. تئاتر اپرا- كميك از اين زمان به بعد با آكادمي موزيك در تهيه اپراي جدی رقابت مي‌كرد
در دوره انقلاب، در پاريس بيش از سي تماشاخانه وجود داشت، و تقريباً همه آنها در شب هاي متوالي، حتي در دوره وحشت، پر از تماشاچي بود. بازيگران در نتيجه انقلاب از محدوديت هاي كه از مدت ها پيش به وسيله كليسا ايجاد شده بود آزاد شدند؛ آنها به تكفير اعتنايي نمي‌كردند، و از محروميت اجسادشان از گورستان هاي مسيحي بيمي‌ نداشتند. اما تابع سانسور شديدتري بودند. كنوانسيون مقرر داشت كه هيچ نمايشنامه كميك نبايد داراي قهرماني از طبقه اشراف يا احساسات و عواطف وابسته به آنها باشد؛ تئاتر به صورت آلت تبليغات دولت درآمد. كمدي به سطحي پايين تنزل كرد، و تراژدي هاي جديد پيرو خط انقلاب و همچنين پيرو وحدت هاي كلاسيك شد.... به طور معمول، بازيگران عمده مشهورتر از سياستمداران بودند، و از محبوبيت بيشتري برخوردار بودند.
هنر در فرانسه انقلابي تحت تاثير سه رويداد خارجي قرار گرفت : بر كناري اشراف و مهاجرت آنان به خارج؛ حفريات بقاياي باستاني ( از 1738 به بعد )؛ و ربودن آثار هنري ايتاليا به توسط ناپلئون.
مهاجرت طبقه اشراف باعث شد كه بيشتر افراد طبقه‌اي كه پول و سليقه كافي براي خريد آثار هنري داشتند از فرانسه دور شوند.... ساير هنرمندان از آن لحاظ از انقلاب طرفداري كردند كه به ياد مي‌آوردند چگونه اشراف آنها را نوكران و مزدوران خود مي‌ناميدند، و چگونه آكادمي هنرهاي زيبا فقط به اعضاي خود اجازه مي‌داد كه در سالن ها تابلوهاي خويش را در معرض تماشا بگذارند. در سال 1791 مجلس مقنن درهاي آكادمي مزبور را بر روي هر هنرمند صلاحيت داري، خواه فرانسوي خواه خارجي، به منظور رقابت گشود. كنوانسيون آن آكادمي را به عنوان سازماني اساساً اشرافي منحل كرد؛ .... به تدريج، طبقه متوسط مترقي جاي نجبا را به عنوان خريداران آثار هنري گرفتند؛ و بهاي آثار هنري بالا رفت.
عجب آنكه انقلاب موجب هيچ حركتي افراطي در هنر نشد. برعكس، الهامي كه بر اثر كشف مجسمه ها و آثار مهندسي نزديك ناپل، به نهضت نئوكلاسيسيم داده شده بود، سبك كلاسيك را با تمام مفاهيم اشرافيش احيا كرد، و اين عكس العمل به اندازه اي قوي بود كه در برابر تاثيرات رومانتيك و دموكراتيك انقلاب مقاومت كرد. هنرمندان عصر برابري و مساوات هم از لحاظ فرضيه و هم از لحاظ عمل، همه معيارهاي كلاسيك و اصيل ( مانند نظم، انضباط، فرم، هوش، خرد و منطق ) را به عنوان محافظ عليه عواطف، شور و هيجان، وجد، سوءاستفاده از آزادي، هرج و مرج و ضعف ناشي از احساسات پذيرفتند.
در هنر فرانسوي زمان لويي چهاردهم اصول ديرين رعايت مي‌شد؛ ولي در زمان لويي پانزدهم و لويي شانزدهم، رفته رفته از سبك باروك دور شد به سبك روكوكو گرايش يافت. چون روسو از احساس و ديدرو از احساسات طرفداري مي‌كرد، چنين به نظر مي رسيد كه عصر رومانتيك نزديك شده است. آري، نزديك شده بود ولي در سياست و ادبيات، نه در هنر.

ظاهراً اين زمان وقت مناسبي بود براي كنار گذاشتن الهامات آسماني سبك گوتيك؛ جنبه‌هاي شگفت‌انگيز و تازه سبك باروك؛ پيرايه‌هاي غيرضروري وشاد سبك روكوكو؛ تصاوير زنان عريان و گلفام و زير دامن هاي باد كرده در تابلوها. طرح و سبك كلاسيك، سادگي در ساختمان، طرد روش هاي اشرافي، اتخاذ اشكال بي‌پيرايه در اين زمان مي‌بايستي هدف هاي هنر و اصول فرانسه انقلابي باشد، فرانسه اي كه احساساتي، دموكراتيك، و رومانتيك بود.

موسيقي

ناپلئون كه مي‌‌بايستي قاره‌اي را اداره كند نمي‌توانست وقت زيادي را به موسيقي اختصاص دهد؛ حتي تجسم اينكه وي ساكت و صامت در يكي از كنسرت هاي تئاتر نشسته است به نظر دشوار مي‌آيد. ... بسياري از خانمها جلسات موسيقي دوستانه‌اي ترتيب مي‌دادند. آلمانها با موسيقي بدون كلمات سرخوش بودند، و فرانسوي ها با كلمات بدون موسيقي مي‌زيستند.
ناپلئون به اپرا بيشتر علاقه داشت تا به كنسرت. به ترانه و آواز توجهي نمي‌كرد، ... طبيعت ايتاليايي ناپلئون با اپراهاي ايتاليايي مساعد بود كه آهنگ هايي شيرين وموضوعاتي هيجان‌انگيز داشت.
ناپلئون با لويي چهاردهم در سرپرستي هنر به دقت رقابت مي‌كرد زيرا مانند او مي‌خواست افتخار و عظمت فرانسه را اعلام كند، و اميدوار بود كه هنرمندان او را در خاطره بشر زنده نگاه دارند. سليقه خود او عالي نبود، زيرا براي سربازي تربيت يافته و به آن پايبند بود، ولي نهايت كوشش خود را به كار مي‌برد تا نمونه‌هاي اصيل تاريخي را در اختيار هنرمندان فرانسوي قرار دهد و آنان را تحت انگيزه خود به كار بگمارد. شاهكارها را نه تنها به عنوان اموال قابل معامله و غنائم جنگي و شواهد پيروزي هاي خود مي‌ربود، بلكه آنها را به عنوان مدل براي دانشجويان در موزه‌هاي فرانسه به شمار مي‌آورد؛
هر چه پيروزيهاي ناپلئون افزايش مي‌يافت، غنائم موزه‌هاي ولايات نيز افزوده مي‌شد ... او مسابقات و جوايز قابل توجهي در زمينه‌هاي هنري چندي برقرارساخت.... همان‌گونه كه سليقه او در نقاشي به سبك كلاسيك متمايل بود، در مهندسي نيز سبك با شكوه روم قديم را دوست مي‌داشت، و بيشتر به استحكام و بلندي اهميت مي‌داد تا به زيبايي برجستگي ها يا فريبندگي جزئيات..... هنرهاي كوچك در دوره انقلاب تقريباً از ميان رفته بود. و در عصر ناپلئون رونق گرفت.
در دوره ناپلئون نقاشي ترقي كرد، زيرا كشور در حال پيشرفت بود، و حاميان هنر مي‌توانستند دستمزد بپردازند. ناپلئون نيز دستمزد‌هاي خوب مي‌داد، زيرا مي‌خواست خود را محبوب قرون كند، و اميدوار بود كه با تشويق ادبيات وهنر به اين محبوبيت بيفزايد. توجه شديد او به روم و پاريس عصر لويي چهاردهم او را متمايل به معيار‌هاي هنري كلاسيك ( طرح، سبك، تناسب، نقشه، عقل، احتياط ) ساخت؛ ولي حدت احساس، حد تصور، و نيروي هيجان باعث شد كه نهضت رمانيتك را، كه به تازگي براي آزادي فرد، احساسات، ابتكار، قوه تصور و راز و رنگ‌‌ آميزي از بردگي سنت، مطابقت و قاعده، برآمده بود تا حدي درك كند.
ناپلئون با درام كلاسيك فرانسه كاملاً آشنا بود، ولي با ادبيات دراماتيك يونان قديم آشنايي زيادي نداشت. علاقه‌اي به كمدي نداشت؛ چه نيازي به تفريح احساس نمي‌كرد... ناپلئون تعداد تئاترهاي پاريس را محدود كرد.


هنر در عصر ناپلئون ( اواخر قرن 18 )

 
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR* و Tabassoum

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,241
امتیاز واکنش
64,115
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تئاتر در انگلستان

بر زندگي كاملاً متنوع انگليسي، شوق مردم به تئاتر را نيز بايد افزود. شوقي كه تا به امروز نيز، همچنان برجاست. نمايشنامه نويسان چندان اعتباري نداشتند و اهميت بازيگران بر نمايشنامه فزوني داشت. رقابت با شكسپير كه امري اجتناب ناپذير و مبارزه‌اي گريز ناپذير مي‌نمود ظاهراً نمايشنامه‌نويسان را در خلق تراژدي هاي تازه دستخوش نوميدي و سرخوردگي مي‌ ساخت.

آنچه در اين دوران بيش از هرچيز به چشم مي‌خورد اين بود كه بازيگران بسيار با استعداد و چيره‌ دست مجال هنرنمايي بر روي صحنه‌هاي تئاتر مي ‌يافتند و از محبوبيتي فراوان با نصيب مي‌شدند... شيوه كلاسيك بازيگري و هنرنمايي در تئاتر از انگلستان رخت بربست، مانند فرانسه و به دنبال آن سبك و نهضت رمانتيسم در تئاتر مجال جلوه ‌گري پيروزمندانه‌اي يافت. آنچنانكه در نقاشي، موسيقي، شعر و نثر نيز دوران رمانتيسم آغاز گشته بود.

حكومت در دست طبقه‌ اشراف بود ولي حاكمان دست كم از ادب و متانت بهره‌اي داشتند؛ خودشان مظهر حسن سلوك و رفتار مطبوع بودند؛ بر بوالهوسان لگام مي‌زدند و مي‌كوشيدند معيارهايي از حسن سليقه و ذوق پديد آورند تا عرصه را بر غلبه توحش در هنر و هجوم خرافات در باورهاي مردم تنگ سازند.

تحول و دگرگوني نظام و اقتصاد جامعه به صنعت و بازرگاني و زندگي شهرنشيني موجب شد كه در حمايت اشراف از هنر و هنرمندان بازهم كاستي و فتوري پيش آيد. ... در سال 1805، عده‏اي از نجبا و بانكداران همتي كردند و با بذل مساعدت مالي، « مؤسسه انگليسي براي توسعه و ترويج هنرهاي زيبا » را بنيان گذاردند. و موجبات رقابت پرتحركي را با آكادمي سلطنتي هنر فراهم مي‏آورد. هنر انگلستان، در حالي كه از اين نيروهاي رقيب راهنمايي مي‏گرفت، به خشم مي‏آمد يا توان و نيرو مي ‏يافت تا آثار برجسته و نفيسي در همه زمينه‏ها به وجود آورد.

در اين ميان فقط موسيقي مستثني بود و انگليسيان در اين دوره از خلق آهنگ هايي كه فراموش ‏نشدني و جاودان بماند سترون بودند.... هنرهايي كه از نظر اهميت در درجه دوم قرار داشتند به رونق خود ادامه دادند. مبل هاي زيبا و محكمي ساخته مي‏شد؛ ابزار و وسايل فلزي پرقدرت و تفنني ابداع مي‏گشت؛ و سفال هايي با رنگهاي آرام و طرح هاي زيبا و متنوع از زير دست هنرمندان سفالگر بيرون مي‏آمد.

با همه اين احوال، پيكرتراشي در انگلستان هنري در رده و مقام دوم به شمار مي‏رفت و اين مطلب شايد به خاطر آن بود كه پيكرتراشي به تراشيدن بدن هاي برهنه توجه مي ‌كرد، يعني چيزي كه با اقليم و اخلاق ملي كشور ناسازگار و دور از ذوق مي‌ نمود.

در نبرد شيوه‌هاي معماري، ستون هاي مرمرين‌ در پشتيباني از موج سبك معماري كلاسيك در برابر چين و شكن هاي سبك گوتيك سهمي مؤثر داشت. هزاران ستون به سبك هاي دوريك، يونيك، و كورنتي به وجود آمد تا كوشش هاي ذوقي را براي نوسازي و بازسازي طاق هاي نوك ‌تيز و باروهاي برج دار خنثي سازند. طاق ها و باروهايي كه تا آن اندازه براي شهسواران و قديسين قرون وسطي عزيز و گرامي مي‌نمود. حتي در بناهاي غيرمذهبي، ستون ها پيش بردند.... احياي سبك معماري گوتيك نتوانست خود را در برابر هجوم بهمن‏آساي ستون ها، گنبدها و آرايش هاي سنتوري بالاي پنجره‏ها حفظ كند.... در نسل هنرمندان اين دوره، شماري حكاكان زبردست نيز وجود داشتند،

در مدت بيست سال جنگ، صدها نقاش انگليسي تلاش كرده بودند تا با تابلوهاي خود خانواده‏هايشان را تغذيه و رؤياهايشان را اقناع كنند. كاريكاتوريست ها كه روزنامه‏ها و مجلات را با كارتون هاي نشانگر اوضاع زمانه پر مي‏كردند، ازنظر پاداش مالي و شهرت ازاينان كمتر نبودند. وجود ناپلئون براي اين نابغه‏هاي جني و شيطان‏صفت، بركتي محسوب مي‏شد تا هر روز درباره اين دو پاره استخوان يا دو رگه مديترانه‏اي، تصاوير هزل‏ آميز بكشند. اين تصاوير فكاهي و طنزآلود چند آمپول تقويت كننده‏اي در بازوي كوشش هاي جنگي همراه با فرسودگي انگلستان بود و با نيش هاي خود، غرور امپراطور خشم‏آلود و رنجيده را مي‏آزرد.

هنر در اتریش

تئاتر در وين در تمام مراحل ( از طرح هاي دوپشيزي بر روي صحنه‏هاي فوري گرفته تا درامهاي كلاسيك در مكان ها و دكورهاي مجلل ) پيشرفت كرد.... تنها يك هنر بود كه با درام در وين رقابت مي‏كرد. اين هنر، معماري نبود؛ زيرا كه اتريش ( در حدود 1789 ) عصر طلايي باروك خود را به پايان رسانده بود. ادبيات هم نبود، زيرا كه كليسا بر بالهاي نبوغ بيش از حد سنگيني مي‏كرد.

اين هنر عالي وين موسيقي بود.... در اتريش و آلمان هنري ذوقي و خانگي به شمار رفت. تقريباً هر خانواده تحصيل كرده و تربيت شده‏اي داراي آلاتي موسيقي بود؛ ... وين پر از موسيقيدان هايي بود كه، بر اثر كثرت، تعداد زيادي از آنان گرسنه مي‏ماندند.... و بيشتر از راه قبول دعوت هاي خصوصي جهت نواختن در منازل؛ يا با اهداي آهنگ هاي خود به اشراف و روحانيان يا بازرگانان متمول امرار معاش میکردند.


هنر در عصر ناپلئون ( اواخر قرن 18 )

 
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR* و Tabassoum

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,241
امتیاز واکنش
64,115
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
آلمان

در آلمان آن عصر، زمان نه براي علم مساعد بود و نه براي هنر. جنگ، شوق و هيجان و ثروت را از بين مي‏برد. حمايت خصوصي از هنر نادر و كم مايه بود. گالري هاي عمومي شاهكارهايي را به معرض نمايش مي‏گذاشتند، ولي ناپلئون آنها را به لوور انتقال مي‏داد.

وضع مجسمه ‏سازي بهتر بود، چه آن اساساً هنري است كلاسيك و مربوط به خط و طرح و اجتناب از رنگ اميزي. غرابت اشكال سبك باروك و اشكال عجيب و غريب سبك روكوكو با آن بيگانه است.

نقاشي آلماني هنوز از ب يرنگي سبك كلاسيسیسم رنج مي‏برد. نقاشان آلماني در اين عهد سبك نئوكلاسيسيسم را به دور انداختند؛ به مسيحيت قبل از اصلاح ديني و مخالفت يا بي علاقگي آن نسبت به هنر روي آوردند بدين ترتيب بود كه مكتب نقاشان معروف به مذهبي ( نازارنها ) به وجود آمد.... بدانسان كه طرفداران سبك نئوكلاسيسيسم از هنر كافران ( يوناني ها و رومي هاي قديم ) تقليد مي‏كردند. پيروان سبك نازارنها آن انتقاد را ناديده گرفتند، ولي به نسبتي كه علم، تحقيق، و فلسفه بتدريج پايه ايمان را سست كرد آهسته از صحنه خارج شدند.

موسيقي به گاه پيشرفت آلمان، مايه غرور اين كشور بود و در هنگام پريشاني مايه تسلاي آن. موسيقي تقريباً بخشي از زندگي هرخانواده تربيت شده است. بسياري از شهرها داراي شركت هاي اپرايي بودند و تقريباً هر شهر آلمان تئاتري داشت، زيرا افراد، كه طي روز از واقعيت ها به ستوه مي‏آمدند، شب هنگام با تخيلات آرام مي‏گرفتند.

پس از ترجمه آثار شكسپير ( از 1798 به بعد ) صحنه تئاتر آلمان، زمينه تازه‏اي براي اجراي نمايشنامه‏هاي عصر اليزابت يافت. درام نويساني معمولا براي افراد عوام و طبقه متوسط مي‏نوشتند، و موفقيت هاي مردم ‏پسند آنها با گذشت روزگار از بين رفت.

هنر روسي

اين زمان دوره نئوكلاسيك در اروپا بود، و تزار و ملكه كه هر دو فرم هاي روسي را فراموش كرده و در فكر رم بودند، افرادي را به دنبال مهندسان و مجسمه سازان ايتاليايي و فرانسوي فرستادند كه بيايند و غرور اسلاو را با هنر كلاسيك تقويت كنند.

آلكساندر اول، پس از ملاقات با ناپلئون تشويق شد كه نه تنها با او از لحاظ قدرت بلكه از لحاظ عظمت پايتختش هم به رقابت بپردازد. از اين رو مهندسان فرانسوي و ايتاليايي را دعوت كرد كه با زمينه‌ها و مهارت هاي خود اشتياق و مساعي سازندگان بومي را تقويت كنند. هنرمندان غربي وابستگي خود را به نمونه‌هاي كلاسيك حفظ كردند، ولي از رم و خرابه‌هاي آن گذشتند و به جنوب ايتاليا و به سوي بقاياي يوناني ها رفتند. اين آثار به همان قدمت و زيبايي معبد پارتنون بود؛ از اين گذشته، استحكام و نيرومندي ستون هاي سبك دوريك آن، روح تازه‌اي در وجد و نشاط نئوكلاسيك روسيه مي‏دميد.

سيماي مشخصه سبك امپراطوري آلكساندر، خروج تدريجي معماري روسي از قيد و قيوميت سبك هاي لاتيني بود.

همانطور كه هنرمندان فرانسوي در برابر هنرمندان روسي كه خود از يونان تسخير شده تقليد و اقتباس كرده بودند، زانو زدند، مجسمه‌سازان روسي نيز از هنرمندان فرانسوي تقليد و پيروي كردند. گرچه كاترين‌ دوم خود پيرو رسوم و سنن غربي بود، نفوذ مذهب بيزانس كه بيشتر شرقي بود و از بدن آدمي مي ‏ترسيد و آن را ابزار شيطان مي ‌دانست روس ها را بر آن داشته بود كه در آغاز از ساختن مجسمه‌هايي كه شكلي را از تمام جوانب نشان مي‏داد احتراز كنند؛ به تدريج و با كفر گرايي میل انگيز عصر روشنگري كه در دوره كاترين وارد شد اين ممنوعيت در برابر جنگ جاوداني و نوسان ميان مذهب و ميل جنسي برداشته شد.

نقاشي روسي، بر اثر نفوذ فرانسوي در آكادمي هنرهاي زيبا، تغييراتي اساسي يافته بود. تا سال 1750 هنر تقريباً بكلي جنبه مذهبي داشت، و بيشتر شامل شمايل هاي رنگي يا فرسكو بر روي چوب بود. از نقاشي چوب به نقاشي روي پارچه پرداختند؛ از فرسكو به نقاشي روغني روي آوردند؛ موضوعات مذهبي جاي خود را به موضوعات دنيوي سپرد و سرگذشت ها، چهره‌ها، دورنماها و آخر از همه نقاشي صحنه‌هاي خودماني.

ادبيات روسي در زمان كاترين كبير هم ترقي كرد و هم به انحطاط گراييد. بندرت ديده شده است كه فرمانروايي با آن همه شور و اشتياق تسليم فرهنگي خارجي شده و چنان آشكارا رهبران زنده آن فرهنگ را مسخر كرده باشد. اين موضوع از توجه شديد او به عصر روشنگري و نيز از استفاده زيركانه او از روشنفکران به عنوان مدافعان سرسخت روسيه در فرانسه و آلمان معلوم مي‏شود.

اما ناگهان انقلاب كبير فرانسه به وقوع پيوست؛ و همه تـ*ـخت ها لرزيد، و خدايان عصر روشنگري به عنوان پدران تعميدي گيوتين طرد شدند. در دربار روسيه هنوز فرانسه را به سبك قرن هجدهم تكلم مي‏كردند، ولي نويسندگان روسي زيبايي زبان خود را اعلام داشتند... جنگي سخت در گرفت، و در ميان ستايشگران نمونه‌هاي خارجي در ادبيات و زندگي، و مدافعان اخلاق، و آداب، موضوعات، و سخن و سبك هاي نويسندگي دوئلي ملي روي داد.

اين روح اسلاووفيلي ( اسلاو دوستي ) نوعي خود ستايي قابل فهم و لازم روحيه و شخصيت ملي بود، و راه را براي سيل نبوع ادبي روسي در قرن نوزدهم هموار ساخت. انگيزه اصلي آن را بايد در جنگ هاي آلكساندر و ناپلئون جستجو كرد.

خود آلكساندر، از جنبه روحيه و سرگذشت خويش، مظهر آن كشمكش به شمار مي‏رفت. وي نسبت به زيبايي، در طبيعت، هنر، زن و خودش حساسيت بسيار نشان مي‏داد، و براي هنر معجزه‌اي دوگانه قائل بود: يكي اينكه هنر به زيبايي يا شخصيتي ناپايدار بقايي معجزه‌آسا مي‏بخشيد؛ ديگر اينكه واقعيتي غيرمشخص را، با مفهومي روشنگر، بقا مي‏بخشيد.

دوستي او با ناپلئون (1807 -1810) تمايلات غربي او را تقويت كرد؛ كشمكش او با ناپلئون (1811-1815) احساسات روسي او را برانگيخت و در هر كدام از اين مشرب ها و گرايش ها، نويسندگان را با اعطاي مستمري، مشاغل بدون زحمت، نشان يا هديه تشويق مي‏ كرد و به دولت دستور داد كه آثار ادبي، علمي، يا تاريخي را چاپ كند.
#فرا_شناخت


هنر در عصر ناپلئون ( اواخر قرن 18 )

 
  • تشکر
Reactions: *NiLOOFaR* و Tabassoum
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا