- عضویت
- 1/8/21
- ارسال ها
- 4,188
- امتیاز واکنش
- 38,170
- امتیاز
- 443
- سن
- 16
- محل سکونت
- قصر نوتلا
- زمان حضور
- 101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
مورد استفاده:
در مورد آدم، فقیری كه یكی از خودش فقیرتر درخواست كمك میكند به كار میرود.
روزی روزگاری، پیرزن ناتوانی بود كه از مال دنیا هیچ چیزی نداشت جز یك خانهی كوچك. از وقتی كه شوهرش از دنیا رفته بود چون فرزندی نداشت تا كمكش كند دیگر حتی نانی هم برای خوردن در خانهاش پیدا نمیشد. پیرزن برای اینكه از گرسنگی نمیرد مجبور بود تا با آن سن و سال در خانهی دیگران كار كند.
یك روز پیرزن خسته از كار برمیگشت كه دید دو نفر جلوی در خانهی او با هم بگو مگو میكنند. با خودش گفت: این دو نفر كی هستند؟ من كه نه آشنایی دارم به دیدن من بیایند و نه من آنها را میشناسم. پیرزن همینطور كه با خودش داشت فكر میكرد، دید دعوای بین آن دو نفر بالا گرفت و كم مانده یكدیگر را كتك بزنند. جلوتر رفت و شنید كه این یكی می گوید: اینجا حق من است! دیگری میگفت: نه خیر، اول من رسیدم، پس حق با من هست؟
در مورد آدم، فقیری كه یكی از خودش فقیرتر درخواست كمك میكند به كار میرود.
روزی روزگاری، پیرزن ناتوانی بود كه از مال دنیا هیچ چیزی نداشت جز یك خانهی كوچك. از وقتی كه شوهرش از دنیا رفته بود چون فرزندی نداشت تا كمكش كند دیگر حتی نانی هم برای خوردن در خانهاش پیدا نمیشد. پیرزن برای اینكه از گرسنگی نمیرد مجبور بود تا با آن سن و سال در خانهی دیگران كار كند.
یك روز پیرزن خسته از كار برمیگشت كه دید دو نفر جلوی در خانهی او با هم بگو مگو میكنند. با خودش گفت: این دو نفر كی هستند؟ من كه نه آشنایی دارم به دیدن من بیایند و نه من آنها را میشناسم. پیرزن همینطور كه با خودش داشت فكر میكرد، دید دعوای بین آن دو نفر بالا گرفت و كم مانده یكدیگر را كتك بزنند. جلوتر رفت و شنید كه این یكی می گوید: اینجا حق من است! دیگری میگفت: نه خیر، اول من رسیدم، پس حق با من هست؟
گدا به گدا رحمت خدا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com