خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,157
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
مورد استفاده:

برای افراد تنبلی كه با بهانه تراشی كم كاری خود را به گردن دیگران می‌اندازند.
روزی روزگاری در روستای كوچكی مرد كشاورزی زندگی می‌كرد كه سواد خواندن و نوشتن نداشت، چون خود از این قضیه در رنج بود، بسیار علاقمند بود كه تنها پسرش درس بخواند و باسواد شود. در روستای كوچك آنها مدرسه‌ای نبود تا كشاورز پسر نازپرورده‌اش را برای سوادآموزی به مدرسه بفرستد. به همین دلیل یك روز مرد كشاورز به همراه پسرش به شهر رفت تا او را در مدرسه‌ی شهر ثبت نام كند. مرد كشاورز زمانی كه از محل زندگی فرزندش در مدرسه مطمئن شد، با خوشحالی فراوان از اینكه فرزندش باسواد به روستا بازمی‌گردد به خانه‌ی خود برگشت.


یك روز من یك روز استاد

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,157
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
از آن روز به بعد مرد كشاورز در ده به تنهایی تمام كارهای مزرعه را انجام می‌داد و در دل خوشحال بود از اینكه تنها پسرش مشغول درس خواندن است. او تمام سختی‌های كار را بر دوش می‌كشید به امید اینكه پسرش در شهر باسواد می‌شود و پس از بازگشت، باعث افتخار او و خانواده‌اش خواهد شد.
تا اینكه فصل تابستان و زمان تعطیلی مدارس فرارسید. مرد كشاورز و خانواده‌اش با شادی فراوان خانه را آماده‌ی ورود پسرشان كردند و منتظر بازگشت او بودند. تا اینكه در روز موعود مرد كشاورز با دوستان و آشنایان به استقبال پسر دانش آموز رفتند. بعد از رسیدن پسر به ده مرد كشاورز مردم روستا را به خانه‌ی خود دعوت كرد تا در شادی او سهیم باشند.


یك روز من یك روز استاد

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,157
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند روز پس از بازگشت پسرك به ده پیرمردی كه باسوادترین فرد ده محسوب می‌شد او را در كوچه دید و از او خواست به دكانش برود تا سؤالاتی در مورد درس و مدرسه در شهر از او بپرسد. اما پیرمرد هرچه می‌پرسید، پسرك او را نگاه می‌كرد، و هیچ پاسخی نمی‌داد. پیرمرد گفت: پس تو تاكنون در شهر چه كرده‌ای و چه آموخته‌ای؟ پسرك خونسرد پاسخ داد: هیچ! پیرمرد با تعجب گفت: چرا؟ جواب داد: تقصیر من نیست كه بی‌سوادم؟ تقصیر هفته است كه هفت روز است؟ یك روز من بیحال و مریض بودم یك روز استادم، یك روز من حمام می‌رفتم یك روز استادم. یك روز من لباس‌هایم را می‌شستم و یك روز استادم، یك روز هم جمعه بود كه درس و حساب در مدرسه تعطیل بود.
منبع راسخون


یك روز من یك روز استاد

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا