خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

zahra1400m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/22
ارسال ها
33
امتیاز واکنش
283
امتیاز
98
سن
21
زمان حضور
8 روز 2 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت9

بالاخره زمان افتتاح نمایشگاه رسید؛ از بین تابلوهام فقط یکی‌شون میره تو نمایشگاه و دوتای دیگه، که چهره مرد جوان و پیرمرد غمگین بود تو بزرگترین پاساژ تهران نصب می‌شن.
صبح شش ربع‌کم از خواب بیدار شدم.
لباس ورزشی رو تنم کردم و به سمت اتاق ورزش قدم گذاشتم، بعد اینکه با حرکات کششی خودم رو گرم کردم به سمت تردمیل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، YaSnA_NHT๛ و 7 نفر دیگر

zahra1400m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/22
ارسال ها
33
امتیاز واکنش
283
امتیاز
98
سن
21
زمان حضور
8 روز 2 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت10

- خوب نیست پشت سر کسی که غیر عمد باعث ناراحتی شما شده اینجوری بد وبیرا بگید.
حضور اردلان رو به کل فراموش کردم ولی با حرفی که زد به این پی‌بردم که اونی که نرجس درموردش حرف می‌زد، اردلانه.
خندم گرفته بود ولی با این حال رو کردم سمت اردلان و گفتم:
- پس کار تو بود‌.
چهره‌اش رو مظلوم کرد و گفت:
- بله ولی غیر عمد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، YaSnA_NHT๛ و 7 نفر دیگر

zahra1400m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/22
ارسال ها
33
امتیاز واکنش
283
امتیاز
98
سن
21
زمان حضور
8 روز 2 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت11

تا بعد‌ از ظهر تو گالری موندم؛ دیگه حس کردم نمی‌تونم سر پاهام وایسم از دیشب لـ*ـب به چیزی نزدم حتی صبحانه هم نخورده بودم.
ناگهان صدای نرجس رو از پشت سرم شنیدم که گفت:
- چیزی شده نفس؟
با عجز نگاهش کردم و گفتم:
- خیلی گرسنم.
خندی بلندی سر داد و باعث شد یه چشم غره نسیبش کنم که از چشمش دور نموند و گفت:
- هنرمند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، YaSnA_NHT๛ و 5 نفر دیگر

zahra1400m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/2/22
ارسال ها
33
امتیاز واکنش
283
امتیاز
98
سن
21
زمان حضور
8 روز 2 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت12

نمی‌دوستم چکار کنم و به کجا برم.
شوک بهم وارد شده بود و هیچ جوره نمی‌تونستم حرکت کنم.
احساس حالت تهوع و سر‌گیجه ول کنم نبود.
بالاخره تونستم با قدم‌های آهسته سمتش برم.
با هر قدمی که بر‌می‌داشتم قطره اشکم سرازیر می‌شد.
دیدم که روی برانکارد گذاشتنش؛ و بلافاصله سمت ماشین آمبولانس هدایتش کردن. با چشم‌هایی که پر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، MaRjAn و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا