M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,864
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در قرن هجدهم (پیتر پلگوویتز و پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام، چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون میآمد، افسانه نورترسی خون آشامها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش میبرد و آنها را سلاخی میکرد، اختلالات روانی را به افسانه خون آشامها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتلها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آنها از آن دنیا برگشته اند.
دهههای ۱۷۲۰ و ۱۷۳۰، دهههایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونههای عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونههایی که از نور میترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر میگشتند و وقتی که بر میگشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.
اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی، هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال ۱۷۴۸ سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال ۱۷۹۷ «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر میگشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او میشد، دیوانه میشد و به سرش میزد و تبدیل به خون آشام میشد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بیایمانی میگردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دینهای جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعتگزارها» میداده. در واقع، در این اشعار آلمانی، خون آشام نماینده ای است از جامعه بیدینها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.
ورود خون آشامها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا، با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال ۱۸۱۳ از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشامها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال ۱۸۱۹ رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشامها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش«فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستانهای متعددی درباره خون آشامها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته (۱۸۴۷) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است، میبینیم که شخصیت اصلی داستان (هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوریهای وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر میآمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سالها، هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (۱۸۹۷) به یکباره ژانر را تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهنها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر، نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس میخورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روشهای مختلف به دام میانداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سالهای اختراع سینما، در سال ۱۹۰۹ اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.
اما آیا خونخوارهای واقعی دنیا هم خون آشام بودند؟
با ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر میرسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابـ*ـطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابـ*ـطه ورق بزنیم.
داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه میکند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب میگشتند، به جای آنکه بر روی تی شرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند). جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی میشوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده میباشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور میشد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار میکرد، یا فقط دیوانه تلقّی میشد، به آنها افتخار خون آشام شدن را میدادند.
خون آشام ها چگونه نابود می شوند :
با اینکه تاریخ گواه است که خون اشام ها موجوداتی تخیلی هستند اما در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی ترس از این موجودات به شدت فراگیر شده بود و در پی آن بودند افرادی که با ایجاد وسایل مرگبار و سم های عجیب و غریب سعی در کشتن این موجودات داشتند . سوال اینجاست آیا بالاخره خون اشامی دیده شد که توسط این ابزار آلات خطرناک کشته شوند یا خیر
دهههای ۱۷۲۰ و ۱۷۳۰، دهههایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونههای عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونههایی که از نور میترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر میگشتند و وقتی که بر میگشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.
اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی، هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال ۱۷۴۸ سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال ۱۷۹۷ «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر میگشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او میشد، دیوانه میشد و به سرش میزد و تبدیل به خون آشام میشد.
توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بیایمانی میگردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دینهای جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعتگزارها» میداده. در واقع، در این اشعار آلمانی، خون آشام نماینده ای است از جامعه بیدینها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.
ورود خون آشامها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا، با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال ۱۸۱۳ از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشامها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال ۱۸۱۹ رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشامها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش«فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستانهای متعددی درباره خون آشامها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندیهای بادگیر» امیلی برونته (۱۸۴۷) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است، میبینیم که شخصیت اصلی داستان (هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوریهای وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر میآمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سالها، هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (۱۸۹۷) به یکباره ژانر را تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهنها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر، نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس میخورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روشهای مختلف به دام میانداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سالهای اختراع سینما، در سال ۱۹۰۹ اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.
اما آیا خونخوارهای واقعی دنیا هم خون آشام بودند؟
با ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر میرسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابـ*ـطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابـ*ـطه ورق بزنیم.
داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه میکند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب میگشتند، به جای آنکه بر روی تی شرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند). جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی میشوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده میباشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور میشد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار میکرد، یا فقط دیوانه تلقّی میشد، به آنها افتخار خون آشام شدن را میدادند.
خون آشام ها چگونه نابود می شوند :
با اینکه تاریخ گواه است که خون اشام ها موجوداتی تخیلی هستند اما در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی ترس از این موجودات به شدت فراگیر شده بود و در پی آن بودند افرادی که با ایجاد وسایل مرگبار و سم های عجیب و غریب سعی در کشتن این موجودات داشتند . سوال اینجاست آیا بالاخره خون اشامی دیده شد که توسط این ابزار آلات خطرناک کشته شوند یا خیر
خون آشام کیست؟
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com