- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,815
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مهربانی
ژانوی خوشحال و نی سحرآمیز قصه ای از کشور فرانسه است. فرانسه کشوری در اروپاست. فرانسه کشوری نیمه کوهستانی است و از رشته کوههای مهم آن میتوان آلپ را نام برد. آب و هوای آن معتدل است. اگرچه مردم فرانسه از نژاد سفید اروپایی هستند ولی در حال حاضر مردمانی از کشورهای عربی، آفریقایی و آسیایی در آنجا زندگی می کنند. کشور فرانسه به کشور هنر و ادبیات معروف است.
قصه شب “ژانوی خوشحال و نی سحر آمیز”: روزی زن روستایی مهربانی مشغول نان پختن بود. در ته ظرف او مقدار کمی خمیر ماند. زن فکر کرد:” خوب است با این تکه خمیر کوچک یک نان روغنی برای پسر عزیزم ژانو بپزم. “
مهربان بود
آن وقت کمی کره و دو تا تخم مرغ به خمیر اضانه کرد و یک نان روغنی برشته و خوشمزه پخت. وقتی که نان حاضر شد. پسرش را صدا زد و نان را به او داد. ژانو از منزل بیرون آمد و کناری نشست و مشغول خوردن نان روغنی شد. همانوقت پیرزن فقیری با لباسهای پاره از آنجا رد میشد. همین که ژانو را دید.
گفت:” روز به خیر چه نان روغنی خوبی! نمیخواهی یک تکه به من بدهی؟ ”
ژانو گفت: ” اگر دلتان میخواهد. همه را بردارید قابلی ندارد. بفرمایید. “
پیرزن گفت: ” خیلی از تو ممنونم ژانو. تو پسر خوش قلبی هستی! اما همه نان برایم زیاد است. فقط نصف آن را بده. ”
پیرزن با اشتها نصف نان روغنی را خورد. و یک نی از جیبش درآورد و گفت: ” ژانو این ها را بگیر! تو نصف نانت را به من دادی، من هم در عوض این حلقه و این نی را به تو می دهم. مواظب باش از آنها خوب نگهداری کنی! روزی به دردت خواهد خورد! اینها حلقه و نی معمولی نیستند. بلکه سحرآمیز هستند و خیلی کارها می توانند بکنند. “
ژانو از پیرزن مهربان تشکر کرد. وقتی که پیرزن رفت. ژانو دلش خواست تا بفهمد که این حلقه و نی سحرآمیز چه خاصیتی دارند. پس حلقه را به انگشتش کرد و ناگهان یک پسر کوچک کوچک شد! با خودش فکر کرد: ” خدایا! آیا من به همین اندازه خواهم ماند؟ ” اما همین که این فکر از مفزش گذشت. یکدفعه شروع به قد کشیدن کرد همین طور بزرگ و بزرگ تر شد. حتی از آسیاب بادی ده هم بلندتر شد.
ژانوی خوشحال و نی سحرآمیز قصه ای از کشور فرانسه است. فرانسه کشوری در اروپاست. فرانسه کشوری نیمه کوهستانی است و از رشته کوههای مهم آن میتوان آلپ را نام برد. آب و هوای آن معتدل است. اگرچه مردم فرانسه از نژاد سفید اروپایی هستند ولی در حال حاضر مردمانی از کشورهای عربی، آفریقایی و آسیایی در آنجا زندگی می کنند. کشور فرانسه به کشور هنر و ادبیات معروف است.
قصه شب “ژانوی خوشحال و نی سحر آمیز”: روزی زن روستایی مهربانی مشغول نان پختن بود. در ته ظرف او مقدار کمی خمیر ماند. زن فکر کرد:” خوب است با این تکه خمیر کوچک یک نان روغنی برای پسر عزیزم ژانو بپزم. “
مهربان بود
آن وقت کمی کره و دو تا تخم مرغ به خمیر اضانه کرد و یک نان روغنی برشته و خوشمزه پخت. وقتی که نان حاضر شد. پسرش را صدا زد و نان را به او داد. ژانو از منزل بیرون آمد و کناری نشست و مشغول خوردن نان روغنی شد. همانوقت پیرزن فقیری با لباسهای پاره از آنجا رد میشد. همین که ژانو را دید.
گفت:” روز به خیر چه نان روغنی خوبی! نمیخواهی یک تکه به من بدهی؟ ”
ژانو گفت: ” اگر دلتان میخواهد. همه را بردارید قابلی ندارد. بفرمایید. “
پیرزن گفت: ” خیلی از تو ممنونم ژانو. تو پسر خوش قلبی هستی! اما همه نان برایم زیاد است. فقط نصف آن را بده. ”
پیرزن با اشتها نصف نان روغنی را خورد. و یک نی از جیبش درآورد و گفت: ” ژانو این ها را بگیر! تو نصف نانت را به من دادی، من هم در عوض این حلقه و این نی را به تو می دهم. مواظب باش از آنها خوب نگهداری کنی! روزی به دردت خواهد خورد! اینها حلقه و نی معمولی نیستند. بلکه سحرآمیز هستند و خیلی کارها می توانند بکنند. “
ژانو از پیرزن مهربان تشکر کرد. وقتی که پیرزن رفت. ژانو دلش خواست تا بفهمد که این حلقه و نی سحرآمیز چه خاصیتی دارند. پس حلقه را به انگشتش کرد و ناگهان یک پسر کوچک کوچک شد! با خودش فکر کرد: ” خدایا! آیا من به همین اندازه خواهم ماند؟ ” اما همین که این فکر از مفزش گذشت. یکدفعه شروع به قد کشیدن کرد همین طور بزرگ و بزرگ تر شد. حتی از آسیاب بادی ده هم بلندتر شد.
قصه ژانوی خوشحال و نی سحر آمیز
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com