مشاعره با کلمه‌ی من

Saba hosseinzadeh · 12/1/22

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم
:aiwan_light_girl_sigh:

~ĤaŊaŊeĤ~ · 12/1/22

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

moh@mad · 15/1/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم

من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش

خویش را غیر مینگار و مران از در خویش

سر و پا گم مکن از فتنه بی‌پایانت

تا چو حیران بزنم پای جفا بر سر خویش

moh@mad · 16/1/22

Mahii گفت:
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش

خویش را غیر مینگار و مران از در خویش

سر و پا گم مکن از فتنه بی‌پایانت

تا چو حیران بزنم پای جفا بر سر خویش

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بسـ*ـتر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تـ*ـخت خود از خورشید برتر داشتم

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بسـ*ـتر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تـ*ـخت خود از خورشید برتر داشتم

تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

moh@mad · 17/1/22

Mahii گفت:
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

من بلبل آن گل که گلابش همه خون است
مرغابی آن بحر که آبش همه خون است

خونم به گلو ریز که بیمار محبت
آشوب نشانست و به آبش همه خون است

Mahsa_Sh · 17/1/22

moh@mad گفت:
من بلبل آن گل که گلابش همه خون است
مرغابی آن بحر که آبش همه خون است

خونم به گلو ریز که بیمار محبت
آشوب نشانست و به آبش همه خون است

منم و دلی که دانم به دو دست دارم او را
اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را :aiwan_light_wacko:

moh@mad · 18/1/22

Mahsa_Sh گفت:
منم و دلی که دانم به دو دست دارم او را
اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را

من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟
آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد

دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال
می روم چون سیل تا دریا به فریادم رسد

Mahii · 30/1/22

moh@mad گفت:
من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟
آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد

دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال
می روم چون سیل تا دریا به فریادم رسد

من و انکار نوشیدنی این چه حکایت باشد

غالبا آنقدر عقل و درایت باشد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

همراه رمان ۹۸

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

همراه رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین