مشاعره با کلمه‌ی درد

~XFateMeHX~ · 16/2/22

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

~XFateMeHX~ · 16/2/22

گیرم که با تو حال بگویم ولی چه سود تــــو درد دل شنیده ای امّـا ندیده ای

~XFateMeHX~ · 16/2/22

گر درد کند پای تو ای حور نژاد از دردمدان که هـرگــــزت درد مباد

آن درد من است بر منش رحم آمد از بهـــر شفـــاعتم به پای تو فتاد

~XFateMeHX~ · 16/2/22

در این دیار که نام و نشان ز درمان نیست هزار درد به دنبال یک دل افتاده است

~XFateMeHX~ · 16/2/22

گیرم ز خلق روی به هامون کند کسی از دست خود کجا رود و چون کند کسی

~XFateMeHX~ · 16/2/22

بیا جانا دل پر درد من بین سر شک سرخ و رنگ زرد من بین

~XFateMeHX~ · 16/2/22

غم مهجوری و درد صبوری بیا بر جان غم پرورد من بین

~XFateMeHX~ · 16/2/22

چون درد تو داریم و دوا پیش تو باشد هر جاکه تو باشی دل ما پیش تو باشد

~XFateMeHX~ · 16/2/22

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

~XFateMeHX~ · 16/2/22

با غم ایّوب نیست رنج مرا نسبتی صبرم از او کمتر است دردم از او بیشتر

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی