M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
وحشیانه خواستن
خلاصه ی داستان: اندرو جوانی ست عاشق درامز که می خواهد مانند نوازنده های افسانه ایِ این ساز، به اوج برسد اما در این راه به استادی سختگیر به نام فلچر برمی خورد که به این راحتی ها نمی شود راضی اش کرد …
یادداشت: یا هستی یا نیستی. یا داری کاری را انجام می دهی یا اصلاً آن را انجام نمی دهی. یا می خواهی یا نمی خواهی. وقتی می خواهی، باید با تمام وجودت بخواهی، با تمام تار و پودت و نگاه نکنی که چه می گویند و چه می کنند و چه می شود. باید با حرص بخواهی. باید وحشیانه بخواهی. همانطور که اندرو خواست و شد و این فیلمِ مهمِ سال ۲۰۱۴ را تبدیل کرد به فیلمی الهام بخش برای همه ی آن انسان هایی که با کوچکترین بادِ مخالف پس می کِشند. اینجا صحبت توهین و تحقیر و فحش و کتک است. اگر مردش هستی، اگر می خواهی، عقب نمی کِشی، اما اگر مردش نباشی، آدمش نباشی، مثل آن ترومپت زنِ گروه، با چهار تا فحش، گریه کنان گروه را ترک خواهی کرد و حتی نخواهی دانست که اشتباه از تو نبوده، که خواسته اند تو را امتحان کنند و تو زود پس کشیدی، چرا که اعتماد به نفس نداشتی. به خودت اعتماد نداشتی که بدانی کارَت درست است. اندرو می گوید: (( من می خوام عالی باشم )). تمام. این همه ی آن چیزی ست که باید باشد؛ (( عالی بودن )). اندرو مثل یک حیوانِ وحشی، به دنبال طعمه اش، حریصانه می دود. تصادفِ ترسناکِ ماشین و مجروح شدن هم جلودارش نیست. او وحشیانه می خواهد؛ تمرینِ دیوانه وار تا حد شُره کردنِ خون از دستان، عرقِ روی پیشانی، تحقیر و توهین شنیدن، پاشیدن خون روی چوب های درامز، دستِ خون آلود را در یخ فرو بردن برای نواختنِ بیشتر و بیشتر، چسب روی چسب برای جلوگیری از خونریزی … این یعنی حریصانه خواستن. اندرو حتی دختر را هم پس می زند تا فقط و فقط به نواختن بیندیشد و حتی وقتی دوباره به سمتِ دختر برمی گردد و می فهمد که او حالا با شخص دیگری ست، دیگر می فهمد که می خواهد واقعاً همانی باشد که از بچگی می خواسته؛ آدمی که همه درباره اش حرف بزنند، نه آدمی که نود سال زندگی کند و آخرش هم کسی نداند ” که” بوده و “چه” کرده. فرانکلین روزولت چنین جمله ای دارد: (( به دنبالِ به دست آوردنِ ماه بروید. اگر نتوانستید آن را از آنِ خود سازید هنوز می توانید به دنبالِ ستاره ها باشید. )) حالا قضیه اینجاست که اندرو فقط آن ماه را می خواهد. ستاره ها برایش کوچک هستند، اصلاً برایش اهمیتی ندارند. در همین مسیر است که فلچر، این مرد عجیب و غریب و لعنتی، سکوی پرتابی می شود برای اندرو. فلچری که مرز جنون و نبوغ، فرشته و شیطان را درنوردیده؛ لحظه ای گریه، لحظه ای خنده، لحظه ای آرامش و لحظه ای دیگر خشمی طوفانی؛ انسانی ضد و نقیض که با زجر دادن اندرو به اوج می رساندش. یک بار اندرو از فلچر سئوال می کند اگر آن هایی که او تحقیرشان می کند تا مثلاً آن ها را به بالاترین حدِ ظرفیت شان برساند، دچارسرخوردگی شوند چه؟ فلچر جواب می دهد اگر اینطور شود ( و آن ها دلسرد شوند ) پس پیداست که اینکاره نبوده اند از اول. مثل همان شاگرد قدیمی فلچر که از افسردگی ( ظاهراً به خاطر همین فشارهای عصبی ای که فلچر به او وارد کرده بود ) دست به خودکشی می زند.
خلاصه ی داستان: اندرو جوانی ست عاشق درامز که می خواهد مانند نوازنده های افسانه ایِ این ساز، به اوج برسد اما در این راه به استادی سختگیر به نام فلچر برمی خورد که به این راحتی ها نمی شود راضی اش کرد …
یادداشت: یا هستی یا نیستی. یا داری کاری را انجام می دهی یا اصلاً آن را انجام نمی دهی. یا می خواهی یا نمی خواهی. وقتی می خواهی، باید با تمام وجودت بخواهی، با تمام تار و پودت و نگاه نکنی که چه می گویند و چه می کنند و چه می شود. باید با حرص بخواهی. باید وحشیانه بخواهی. همانطور که اندرو خواست و شد و این فیلمِ مهمِ سال ۲۰۱۴ را تبدیل کرد به فیلمی الهام بخش برای همه ی آن انسان هایی که با کوچکترین بادِ مخالف پس می کِشند. اینجا صحبت توهین و تحقیر و فحش و کتک است. اگر مردش هستی، اگر می خواهی، عقب نمی کِشی، اما اگر مردش نباشی، آدمش نباشی، مثل آن ترومپت زنِ گروه، با چهار تا فحش، گریه کنان گروه را ترک خواهی کرد و حتی نخواهی دانست که اشتباه از تو نبوده، که خواسته اند تو را امتحان کنند و تو زود پس کشیدی، چرا که اعتماد به نفس نداشتی. به خودت اعتماد نداشتی که بدانی کارَت درست است. اندرو می گوید: (( من می خوام عالی باشم )). تمام. این همه ی آن چیزی ست که باید باشد؛ (( عالی بودن )). اندرو مثل یک حیوانِ وحشی، به دنبال طعمه اش، حریصانه می دود. تصادفِ ترسناکِ ماشین و مجروح شدن هم جلودارش نیست. او وحشیانه می خواهد؛ تمرینِ دیوانه وار تا حد شُره کردنِ خون از دستان، عرقِ روی پیشانی، تحقیر و توهین شنیدن، پاشیدن خون روی چوب های درامز، دستِ خون آلود را در یخ فرو بردن برای نواختنِ بیشتر و بیشتر، چسب روی چسب برای جلوگیری از خونریزی … این یعنی حریصانه خواستن. اندرو حتی دختر را هم پس می زند تا فقط و فقط به نواختن بیندیشد و حتی وقتی دوباره به سمتِ دختر برمی گردد و می فهمد که او حالا با شخص دیگری ست، دیگر می فهمد که می خواهد واقعاً همانی باشد که از بچگی می خواسته؛ آدمی که همه درباره اش حرف بزنند، نه آدمی که نود سال زندگی کند و آخرش هم کسی نداند ” که” بوده و “چه” کرده. فرانکلین روزولت چنین جمله ای دارد: (( به دنبالِ به دست آوردنِ ماه بروید. اگر نتوانستید آن را از آنِ خود سازید هنوز می توانید به دنبالِ ستاره ها باشید. )) حالا قضیه اینجاست که اندرو فقط آن ماه را می خواهد. ستاره ها برایش کوچک هستند، اصلاً برایش اهمیتی ندارند. در همین مسیر است که فلچر، این مرد عجیب و غریب و لعنتی، سکوی پرتابی می شود برای اندرو. فلچری که مرز جنون و نبوغ، فرشته و شیطان را درنوردیده؛ لحظه ای گریه، لحظه ای خنده، لحظه ای آرامش و لحظه ای دیگر خشمی طوفانی؛ انسانی ضد و نقیض که با زجر دادن اندرو به اوج می رساندش. یک بار اندرو از فلچر سئوال می کند اگر آن هایی که او تحقیرشان می کند تا مثلاً آن ها را به بالاترین حدِ ظرفیت شان برساند، دچارسرخوردگی شوند چه؟ فلچر جواب می دهد اگر اینطور شود ( و آن ها دلسرد شوند ) پس پیداست که اینکاره نبوده اند از اول. مثل همان شاگرد قدیمی فلچر که از افسردگی ( ظاهراً به خاطر همین فشارهای عصبی ای که فلچر به او وارد کرده بود ) دست به خودکشی می زند.
معرفی فیلم شلاق دو طرفه
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com