- عضویت
- 11/3/21
- ارسال ها
- 1,870
- امتیاز واکنش
- 19,815
- امتیاز
- 373
- سن
- 19
- محل سکونت
- ته قلب فاطیم:)❤️
- زمان حضور
- 76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
روز اول ماه مهر، سپهر کوچولوبه مدرسه رفت و سر کلاس دوم نشست.کنار او یک پسر کوچولوی غمگین نشسته بود.سپهر از او پرسید:«اسمت چیه؟» پسرک جواب
د اد:« پارسا.»
یک دوست جدید
دوست
روز اول ماه مهر، سپهر کوچولوبه مدرسه رفت و سر کلاس دوم نشست.کنار او یک پسر کوچولوی غمگین نشسته بود.سپهر از او پرسید:«اسمت چیه؟» پسرک جواب د اد:« پارسا.»سپهر گفت :« چرا ناراحتی؟» پارسا گفت:«آخه تازه به این مدرسه اومدم و هیچکس باهام دوست نیست.»
سپهردست پارسا را گرفت و گفت: «غصه نخور خودم باهات دوست میشم. اسمم سپهره.»پارسا خوشحال شد و خندید.آن روز خانم معلم خیلی با بچه ها حرف زد.گفت:« بچه های گلم، به کلاس دوم خوش آمدید. یادتونه پارسال کلاس چندم بودید؟»بچه ها جواب دادند: «کلاس اول.» خانم معلم گفت:«آفرین،امسال کلاس چندمی هستید؟» بچه ها گفتند: «کلاس دومی . »خانم معلم گفت:«بله بچه ها، پارسال کلاس اولی بودید و امسال کلاس دومی هستید.»
سپهر که درست به حرف های خانم معلم گوش نمی داد و حواسش به دوست تازه اش بود، یک دفعه از جایش بلند شد و گفت:«خانم اجازه اسم دوست منم پارساله.» چندتا از بچه ها خندیدند. خانم معلم هم خنده اش گرفت و گفت:«چی گفتی؟اسم دوستت چیه؟» سپهر به پارسا اشاره کرد و گفت:«اسم دوستم پارساله.»
منبع:تبیان
د اد:« پارسا.»
یک دوست جدید
دوست
روز اول ماه مهر، سپهر کوچولوبه مدرسه رفت و سر کلاس دوم نشست.کنار او یک پسر کوچولوی غمگین نشسته بود.سپهر از او پرسید:«اسمت چیه؟» پسرک جواب د اد:« پارسا.»سپهر گفت :« چرا ناراحتی؟» پارسا گفت:«آخه تازه به این مدرسه اومدم و هیچکس باهام دوست نیست.»
سپهردست پارسا را گرفت و گفت: «غصه نخور خودم باهات دوست میشم. اسمم سپهره.»پارسا خوشحال شد و خندید.آن روز خانم معلم خیلی با بچه ها حرف زد.گفت:« بچه های گلم، به کلاس دوم خوش آمدید. یادتونه پارسال کلاس چندم بودید؟»بچه ها جواب دادند: «کلاس اول.» خانم معلم گفت:«آفرین،امسال کلاس چندمی هستید؟» بچه ها گفتند: «کلاس دومی . »خانم معلم گفت:«بله بچه ها، پارسال کلاس اولی بودید و امسال کلاس دومی هستید.»
سپهر که درست به حرف های خانم معلم گوش نمی داد و حواسش به دوست تازه اش بود، یک دفعه از جایش بلند شد و گفت:«خانم اجازه اسم دوست منم پارساله.» چندتا از بچه ها خندیدند. خانم معلم هم خنده اش گرفت و گفت:«چی گفتی؟اسم دوستت چیه؟» سپهر به پارسا اشاره کرد و گفت:«اسم دوستم پارساله.»
منبع:تبیان
داستان یک دوست جدید
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: