- عضویت
- 5/7/21
- ارسال ها
- 15
- امتیاز واکنش
- 166
- امتیاز
- 98
- زمان حضور
- 3 روز 14 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم:
همه کم کم پراکنده شدن رونیا گفت اون میره یچیزی درست کنه نشسته بودم رو مبل و تلویزیون میدیدم که صدای رونیا در اومد :
_یکی بره از اینا نون بگیره خنگا غذا دادن نون ندادن
هیشکی نبود تو هال جز من،برا خودم از جام بلند شدم یه شال که رو دسته مبل بود و رو موهای بلندم انداختم، از اینه قدی یه نگاه به خودم انداختم یه شلوار خونگی مشکی با...
همه کم کم پراکنده شدن رونیا گفت اون میره یچیزی درست کنه نشسته بودم رو مبل و تلویزیون میدیدم که صدای رونیا در اومد :
_یکی بره از اینا نون بگیره خنگا غذا دادن نون ندادن
هیشکی نبود تو هال جز من،برا خودم از جام بلند شدم یه شال که رو دسته مبل بود و رو موهای بلندم انداختم، از اینه قدی یه نگاه به خودم انداختم یه شلوار خونگی مشکی با...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نفوس جبری | Z_nasiri کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com