- عضویت
- 7/3/21
- ارسال ها
- 1,228
- امتیاز واکنش
- 19,563
- امتیاز
- 373
- محل سکونت
- یک دنیای فراموش شده
- زمان حضور
- 150 روز 12 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه امروزمون در مورد خرس کوچولوی قهوه ای رنگی به اسم دلا هست که زمستان ها رو دوست نداشت . آخه هیچ وقت توی زمستان به دلا خوش نمی گذشت.
اون روز هم یک روز سرد زمستانی بود که برف شدیدی می بارید . دلا و پدرش قرار بود به خونه ی عموی دلا که یک خرس قطبی بود برند. اونها در حالیکه کت پشمی پوشیده بودند و شال و کلاه گرمی به سر داشتند توی برف ها به دنبال خونه ی عمو می گشتند. شاخه های درخت ها از برف پوشیده شده بود و برف از روی اونها به زمین می ریخت. دلا از دیدن این همه برف کمی ترسیده بود. به پدرش گت:” بابا حالا چه اتفاقی میفته؟ اینجا خیلی سرده کجا میشه بمونیم؟” پدرش گفت:” یه کم دیگه تحمل کن پسرم، خیلی زود به اونجا می رسیم” دلا گفت: ” ولی آخه پاهام توی این برفها گیر می کنه ، کفشهام پر از برف شده و نمی تونم خوب راه برم. تازه گرسنه هم هستم و هیچ رودخانه یا دریاچه ای رو نمی بینم که بتونیم ماهی بگیریم!”
همون موقع چشمشون به یک دریاچه یخ زده افتاد که سوراخ کوچیکی روی سطح آب وجود داشت و تعدادی ماهی داخل اون شنا می کردند. دلا بدون اینکه به یخ ها فکر کنه به طرف سوراخ پرید. ولی ماهی ها توی قسمت عمیق تر و زیر یخ ها بودند و دلا اصلا دستش به اونها نرسید و فقط بر اثر ضربه ای که خورد دستش حسابی درد گرفت.
پدرش گفت:” پسرم مراقب باش، فقط یه کم دیگه مونده..” بعد هم به خرس قطبی بزرگ و سفیدی که از دور به طرفشون می اومد اشاره کرد و گفت: نگاه کن اون عموته که داره به سمت ما میاد ” خرس سفید حالا به دلا و پدرش رسیده بود و اونها رو با خنده بـ*ـغل کرد. اما دلا که خسته و گرسنه بود و تازه دستش هم درد می کرد با بی حوصلگی گفت:” حالا بین این همه برف ما کجا قراره بمونیم؟”
عمو لبخندی زد و گفت توی یک خونه برفی اسکیمویی به اسم ایگلو.. دلا با ناراحتی گفت:” یک خونه برفی؟ اونوقت از سرما یخ نمی زنیم؟” عمو خندید و گفت : ” حالا بیا خودت می بینی..” بعد از کمی راه رفتن اونها به خونه کوچکی رسیدند که از برف ساخته شده بود و در کوچکی داشت. دلا به همراه پدر و عمو وارد خونه شدند.
دلا با تعجب گفت:” چه جالب ! اینجا که سرد نیست. اما چطوری این خونه از برف ساخته شده ولی سرد نیست؟” عمو گفت:” پسرم به خاطر اینکه طراحی این خونه طوری هست که گرما به جای اینکه خارج بشه اینجا میمونه و خونه رو گرم می کنه . گرمای چراغ ها روی دیوار می خوره و به داخل خونه برمیگرده ” دلا که حالا خوشحال بود که یک جای گرم پیدا کرده گفت”چه خوب! اما من گرسنه هم هستم ..”
عمو در حالیکه گاری برفی اش رو جابه جا می کرد گفت:” بیایید بریم ماهی بگیریم” دلا با ناامیدی گفت:” اما اخه اینجا که برکه ای وجود نداره . ماهی ها در آب شنا می کنند ولی روی آب یک لایه ی محکم از یخ هست. چطوری ماهی بگیریم؟”
عمو گفت: ” با من بیا تا نشونت بدم که چطوری می تونیم ماهی بگیریم”
دلا آماده رفتن شده بود که ناگهان ایستاد و گفت:” نه عمو! من نمیام ، پاهام توی برف فرو می ره و نمی تونم درست راه برم”
عمو سورتمه اش رو بیرون آورد و گفت :” شما روی این بشین تا حرکت کنیم” . دلا نگاهی به سورتمه انداخت و گفت:” اما آخه این که چرخ نداره..” عمو گفت:” نگران نباش پسرم! دوستانم اون رو حرکت می دند. تو نیازی نیست راه بری” و از خانه خارج شدند.
دلا سوار سورتمه شد و دوستان عمو سورتمه رو می کشیدند. سورتمه سواری واقعا هیجان انگیز بود. اونها خیلی سریع به برکه ای رسیدند که کلی ماهی زیر یخ ها شنا می کردند. عمو چند تا ضربه محکم به یخ ها زد و یخ ها شکستند. بعد هم ماهی ها از داخل آب به بیرون پریدند. دلا با هیجان گفت:” وای پس اینطوری ماهی می گیرید!”
اون روز هم یک روز سرد زمستانی بود که برف شدیدی می بارید . دلا و پدرش قرار بود به خونه ی عموی دلا که یک خرس قطبی بود برند. اونها در حالیکه کت پشمی پوشیده بودند و شال و کلاه گرمی به سر داشتند توی برف ها به دنبال خونه ی عمو می گشتند. شاخه های درخت ها از برف پوشیده شده بود و برف از روی اونها به زمین می ریخت. دلا از دیدن این همه برف کمی ترسیده بود. به پدرش گت:” بابا حالا چه اتفاقی میفته؟ اینجا خیلی سرده کجا میشه بمونیم؟” پدرش گفت:” یه کم دیگه تحمل کن پسرم، خیلی زود به اونجا می رسیم” دلا گفت: ” ولی آخه پاهام توی این برفها گیر می کنه ، کفشهام پر از برف شده و نمی تونم خوب راه برم. تازه گرسنه هم هستم و هیچ رودخانه یا دریاچه ای رو نمی بینم که بتونیم ماهی بگیریم!”
همون موقع چشمشون به یک دریاچه یخ زده افتاد که سوراخ کوچیکی روی سطح آب وجود داشت و تعدادی ماهی داخل اون شنا می کردند. دلا بدون اینکه به یخ ها فکر کنه به طرف سوراخ پرید. ولی ماهی ها توی قسمت عمیق تر و زیر یخ ها بودند و دلا اصلا دستش به اونها نرسید و فقط بر اثر ضربه ای که خورد دستش حسابی درد گرفت.
پدرش گفت:” پسرم مراقب باش، فقط یه کم دیگه مونده..” بعد هم به خرس قطبی بزرگ و سفیدی که از دور به طرفشون می اومد اشاره کرد و گفت: نگاه کن اون عموته که داره به سمت ما میاد ” خرس سفید حالا به دلا و پدرش رسیده بود و اونها رو با خنده بـ*ـغل کرد. اما دلا که خسته و گرسنه بود و تازه دستش هم درد می کرد با بی حوصلگی گفت:” حالا بین این همه برف ما کجا قراره بمونیم؟”
عمو لبخندی زد و گفت توی یک خونه برفی اسکیمویی به اسم ایگلو.. دلا با ناراحتی گفت:” یک خونه برفی؟ اونوقت از سرما یخ نمی زنیم؟” عمو خندید و گفت : ” حالا بیا خودت می بینی..” بعد از کمی راه رفتن اونها به خونه کوچکی رسیدند که از برف ساخته شده بود و در کوچکی داشت. دلا به همراه پدر و عمو وارد خونه شدند.
دلا با تعجب گفت:” چه جالب ! اینجا که سرد نیست. اما چطوری این خونه از برف ساخته شده ولی سرد نیست؟” عمو گفت:” پسرم به خاطر اینکه طراحی این خونه طوری هست که گرما به جای اینکه خارج بشه اینجا میمونه و خونه رو گرم می کنه . گرمای چراغ ها روی دیوار می خوره و به داخل خونه برمیگرده ” دلا که حالا خوشحال بود که یک جای گرم پیدا کرده گفت”چه خوب! اما من گرسنه هم هستم ..”
عمو در حالیکه گاری برفی اش رو جابه جا می کرد گفت:” بیایید بریم ماهی بگیریم” دلا با ناامیدی گفت:” اما اخه اینجا که برکه ای وجود نداره . ماهی ها در آب شنا می کنند ولی روی آب یک لایه ی محکم از یخ هست. چطوری ماهی بگیریم؟”
عمو گفت: ” با من بیا تا نشونت بدم که چطوری می تونیم ماهی بگیریم”
دلا آماده رفتن شده بود که ناگهان ایستاد و گفت:” نه عمو! من نمیام ، پاهام توی برف فرو می ره و نمی تونم درست راه برم”
عمو سورتمه اش رو بیرون آورد و گفت :” شما روی این بشین تا حرکت کنیم” . دلا نگاهی به سورتمه انداخت و گفت:” اما آخه این که چرخ نداره..” عمو گفت:” نگران نباش پسرم! دوستانم اون رو حرکت می دند. تو نیازی نیست راه بری” و از خانه خارج شدند.
دلا سوار سورتمه شد و دوستان عمو سورتمه رو می کشیدند. سورتمه سواری واقعا هیجان انگیز بود. اونها خیلی سریع به برکه ای رسیدند که کلی ماهی زیر یخ ها شنا می کردند. عمو چند تا ضربه محکم به یخ ها زد و یخ ها شکستند. بعد هم ماهی ها از داخل آب به بیرون پریدند. دلا با هیجان گفت:” وای پس اینطوری ماهی می گیرید!”
داستان خوش گذرانی در برف
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com