خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خنده کاشتی به دل خلق٬ "کاش ها"
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها

هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشـ*ـوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها

ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟
دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!

از بس به ماه چشم تو پر میکشم٬ شبی
آخر پلنگ می شوم از این تلاشها!


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
می گویم اما درد دل سر بسته تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته تر بهتر
وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد
مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر

در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را
ابروی تو هر قدر نا پیوسته تر بهتر

سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صد دسته تر بهتر

از دور می آیی و شعرم بند می آید
موی تو وا باشد، دهانم بسته تر... بهتر


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انگار غزل آب نباتی شده باشد
وقتی که دو تا لـ*ـب قر و قاطی شده باشد

لـ*ـب های تو با طعم انار است و دو چشمت
شیری ست ...که کم کم شکلاتی شده باشد

این طور نگاهم نکن ، انگار ندیدی !
شهری پی عشق تو دهاتی شده باشد

من با تو خوشم با نمد بر سر دوشم
بگذار که عالم کرواتی شده باشد

یک بار به من حق بده ، لـ*ـب های کبودم
در لیقه ی موهات دواتی شده باشد

باید که غزل های مرا هم نشناسی !!
وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم

منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم



شبیه کودکی در حسرت یک "بستنی چوبی"

-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم



اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم

گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!



نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها

اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفتی تو را "ببخشم" و از عشق بگذرم...

رد میشوم ولی نه!محالست" بگذرم "!



آنقدر گرد "کینه" به جانم نشسته است

دیگر برای آینه سخت است باورم



آن اشکها که ریخته ام پای تو شدست

آبی که سالهاست گذشته است از سرم...



هر لحظه بی تو بودن من، سالها گذشت

من از تمام مردم دنیا مسن ترم...



گه گاه می روم به سر قبر مادرت...

"گفتی: رها نمیکنم ات... جان مادرم..."


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش"

تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش



تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی-

-درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش!



به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد...

بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش!



به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری

نه قولش قول خواهد شد نه پا برجاست سوگندش



گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند

همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش



به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست

چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش



چه حالی داشتم با رفتنت؟ "سربسته" می گویم

شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش...


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم

زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم...



از جهنــّـــم هیچ باکی نیست وقتی سالها

با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم



دوست از دشمن مخواه از من که بشناسم رفیق

من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم...



آنچه باید میکشیدم را کشیدم، هر نفس

آنچه را بایست می پرداختم پرداختم



سالها سازی به دستم بود و از بی همتی

هیچ آهنگی برای دل خوشی ننواختم



زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری

فکر می کردم که خواهم بُرد... اما باختم...!


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند
چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟

بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی‌ماند

برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمی‌ماند

همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه‌خوردن نیز دندانی نمی‌ماند

اگر دستم به‌ناحق رفته در زلف تو معذورم
برای دست‌های تنگ ایمانی نمی‌ماند

اگر این‌گونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی‌ماند

بخوان از چشم‌های لالِ من امروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی‌ماند!


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
شیشۀ عطریم و در افسوس، بوی رفته را
عشق، برگردان به ما این آب جوی رفته را

یوسفم را گرگ برد و حسرت پیراهنش
پس نخواهد داد نور چشم و سوی رفته را

منّت رسوایی ات را بر سرم نگذار عشق
تا به سر خاکی بریزم، آبروی رفته را

بی حساب امروز دل بازیچه کن اما بدان
میکشد روزی خدا از ماست موی رفته را

هرچه در دنیا دلم پوسید دیگر کافی است
تا نپوسیدم صدا کن مرده شوی رفته را


اشعار حسین زحمت کش

 

حریر محمودی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/21
ارسال ها
52
امتیاز واکنش
1,281
امتیاز
153
زمان حضور
12 روز 22 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
کشاندت به خواری؟! به رویش نیاور
خطا کرده؟ آری؟ به رویش نیاور

اگر قلب آیینه ات را شکسته
تو قدر غباری به رویش نیاور

دل من، اگر سنگدل بود و ساکت
تو که آبشاری به رویش نیاور

اگر شادی هر شبت را گرفته
تو غم را که داری! به رویش نیاور

تو که بار آخر قسم خورده بودی
به رویش نیاری… به رویش نیاور


اشعار حسین زحمت کش

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا