مشاعره

Kimia_Rh · 14/8/18

تار دل من چشمه ی الحان خداییست
از دست توای زخمه ی ناساز چه سازم

فروغ ارکانی · 14/8/18

ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را

Ayda_Na · 14/8/18

اندر دل من درون و بیرون همه اوست
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست

❁کوکے❁ · 14/8/18

تا ترا از دور دیدم رفت عقل و هوش من
می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

Ayda_Na · 14/8/18

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

فروغ ارکانی · 14/8/18

دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری
اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد

❁کوکے❁ · 14/8/18

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

فروغ ارکانی · 14/8/18

راندی ز نظر چشم بلا دیده ما را
این چشم کجا بود ز تو دیده ما را

❁کوکے❁ · 14/8/18

ای که چون غنچه به شیرازه خود می بالی
باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد

فروغ ارکانی · 14/8/18

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش
و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی