مشاعره

Di.ar.an · 7/9/20

ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

moh@mad · 7/9/20

تهمت آسودگی بر دیده ی عاشق خطاست
خانه ای کز خود برآرد آب، جای خواب نیست

niloofar.H · 7/9/20

تا کی به تمنای تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

moh@mad · 7/9/20

هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس
خاصیت مرغ چیست آنک ز روزن پرد
گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس

سلام

niloofar.H · 7/9/20

سلام
سبزی و با جفای زمانه گم نمیشوی
نوری که در عبور زمان گم نمی شوی

moh@mad · 7/9/20

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

niloofar.H · 7/9/20

مثل عبور ثانیه ها مثل زندگی
یک لحظه از ورای جهان گم نمی شوی

moh@mad · 7/9/20

یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم
سـ*ـاقی نظر انداخت به میخانه نشستم
بر چشم زدم طعنه که این بار نبازی
زان سرخوشی چشمش دل دیوانه شکستم

niloofar.H · 7/9/20

من که مسیح عالمم جهان آورد غمم
عقده گشای عالمممرگ خود آرزو کنم

moh@mad · 7/9/20

مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار
گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار
جام لبریزی است در گردش میان میکشان
مردمک در حلقه آن چشمهای پر خمار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی