مشاعره

...Ice... · 11/9/18

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

bawhar · 11/9/18

یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست

Z.r · 19/9/18

تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود حرفی نیست
اما نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست

bawhar · 20/9/18

تا تو نگاه می کنی،
کار من آه کردن است!
ای به فدای چشم تو،
این چه نگاه کردن است؟

bawhar · 22/9/18

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

Z.r · 22/9/18

وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم

bawhar · 22/9/18

ممکن ز تو چون نیست که بر دارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

.Mahdieh · 22/9/18

bawhar گفت:
ممکن ز تو چون نیست که بر دارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می‌دارم دل

لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

bawhar · 22/9/18

تو یعنی یک شقایق را
به یک پروانه بخشیدن
تو یعنی از سحر تا شب
به زیبایی درخشیدن

Z.r · 24/9/18

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی