مشاعره

M.a · 29/8/18

هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

bawhar · 29/8/18

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟

M.a · 29/8/18

تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده

bawhar · 29/8/18

هرچه باشی نازنین، ایام خارت می کند
هر چه باشی شیردل، دنیا شکارت می کند

M.a · 29/8/18

دارد تمام عشق من از دست مي رود
انگيزه هاي زيستن از دست مي رود

bawhar · 29/8/18

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا

M.a · 29/8/18

یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد

bawhar · 29/8/18

دیر برآید به جهد هر که فروشد به قیر
چون تو بتی بگذرد سروقد سیم داغ

M.a · 29/8/18

غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
که ز هر ذره به درگاه خدا راه بود

bawhar · 29/8/18

دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی